حامد یزدانی _ روزنامهنگار
ماه محرم باشد اما عاشقانش نتوانند عزاداری کنند؛ یعنی اجازه نداشته باشند لباس سیاه به تن کرده و بزم عزا بگیرند. هیهات. دردی بدتر از این هم مگر میشود؟! سختتر اینکه در نزدیکی حرم باشی و مهیا نشود به پابوسی آقا بروی؟! این غم جانفرسا را اسرای ایرانی با تمام وجود درک کردهاند. کسانی که بهترین سالهای عمرشان را در اردوگاههای بعثی به سر بردند. برای روضهخوانی و سینهزنی سیدالشهدا(ع) بارها شکنجه میشدند و کتک میخوردند. اما میدان را خالی نمیکردند. تحقیرها روح و جسمشان را میآزرد با این حال برای سرورشان از جان مایه میگذاشتند. هر بار که محرم از راه میرسید با حداقل داشتههایشان خیمه امام حسین(ع) را برپا میکردند. فرامرز صالحی یکی از اسرای سرافراز کشورمان خاطرات زیادی از آن روزها و ایام محرم در دوران اسارت دارد؛«عشق به امام حسین(ع) اسارت و غیراسارت نمیشناسد. هر کس شیفته ارباب باشد بلد است بساط عزاداری را برپا کند حتی اگر به قیمت جانش تمام شود.» او خاطرات محرم آن سالها را برای ما تعریف میکند.
فرامرز صالحی اصالتا گچسارانی است. چهارم تیرماه سال 67در محل پد خندق به اسارت دشمن درآمد. دوران اسارت او اگرچه کوتاه بود اما وقایعی را به چشم دیده که شنیدنش تن آدم را میلرزاند. او تعریف میکند: «سربازان عراقی ما را مجوس صدا میکردند. خیلی بچهها را آزار میدادند؛ با حرفهایشان، با تحقیر کردنشان و اغلب کتک زدنشان. اسرا شکنجههای سخت را تحمل میکردند اما بدترین رفتار زمانی بود که اعتقاداتشان را به سخره میگرفتند. ما حق نداشتیم مراسم روضهخوانی و سینهزنی برگزار کنیم. نهماه محرم و نه هیچ زمان دیگری.» اوماه محرم اسارت را به یاد میآورد که بچهها در گروههای 3- 4نفری مینشستند و آرام روضه میخواندند: «بچهها در ایام محرم دوست داشتند لباس مشکی بپوشند ولی چنین لباسی در اختیار ما نبود. یکسری لباس سرهمی به ما داده بودند رنگ سرمهای داشت. از آن بهعنوان لباس مشکی استفاده میکردیم. با اینکه قانون بود که روزهای دوشنبه و چهارشنبهصورتمان را اصلاح کنیم اما بچهها به احترام امام حسین(ع) این کار را دهه اول نمیکردند و مجازاتش را به جان میخریدند.»
قطع آب در اردوگاه اسرا
هرسال ایام محرم که میشد بهخصوص روزهای تاسوعا و عاشورا، بعثیها آب اردوگاه را قطع میکردند. با این هدف که اسرا برای انجام نظافت روزانه پی آب بروند و دیگر به مراسم عزای سیدالشهدا(ع) نرسند یا رغبت نداشته باشند. اما غافل بودند که آنها همه تاروپودشان با مهر امامحسین(ع) بافته شده و هر طور که باشد مراسم عزاداری را برگزار میکنند. او خاطرهای تعریف میکند؛«یک بار در حال عزاداری و سینهزنی بودیم که نگهبانها درب آسایشگاه را باز کردند. داخل که شدند با چوب و کابل و شلینگ و هر چه در دست داشتند به سر و صورتمان کوبیدند. آنها میزدند و ما نوحه میخواندیم. وقتی همه را زدند از آسایشگاه بیرونمان کردند. به حیاط رفتیم. ظهر بود. یکی از بچهها صدای قشنگی داشت. اذان گفت. ولولهای برپا شد. بچهها برای نماز ایستادند. عراقیها وحشت کرده بودند. میخواستند مراسم ما را بههم بزنند که برنامهشان بههم خورد. ما را با دست خودشان به صف کردند تا نماز جماعت بخوانیم.»
برپایی هیئت در آشپزخانه آسایشگاه
عراقیها در ایام محرم بیشتر به اردوگاهها سرک میکشیدند. به هر طریقی سعی میکردند مانع از برگزاری مراسم عزاداری شوند. اسرا اما اهمیتی بهکار بعثیها نمیدادند. هر 3- 4نفر دور هم جمع میشدند و خیلی آرام روضه میخواندند. بعضیها خلاقیت به خرج داده و با هسته خرما تسبیح درست کرده بودند. گوشهای مینشستند و اعمال روز عاشورا را به جا میآوردند. عراقیها هر ترفندی اجرا میکردند تیرشان به سنگ میخورد. صالحی میگوید: «یک سال در اردوگاه تکریت بودم. روز عاشورا بود. نوبت آسایشگاه ما بود که کارهای آشپزخانه را انجام دهد؛ نظافت و شستن ظرفها و باقی کارها. به پیشنهاد یکی از بچهها قرار شد مراسم سینهزنی راه بیندازیم. یک نفر دم در آشپزخانه نگهبانی میداد. یکی دیگر از اسرا هم صدای خوبی داشت نوحه خواند. نیم ساعت سینهزنی کردیم. آن هم به دور از چشم عراقیها. اگر عراقیای نزدیک میشد مشغول دیگ شستن میشدیم. در طول اسارت به یاد ندارم به این راحتی سینهزنی کرده باشیم چراکه صدای چراغهای آشپزخانه آنقدر بلند بود که صدای ما و سینهزنی ما در آنها گم میشد.»
چهار شنبه 12 مرداد 1401
کد مطلب :
167712
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/xkZAE
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved