• یکشنبه 2 دی 1403
  • الأحَد 20 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 22
سه شنبه 28 تیر 1401
کد مطلب : 166207
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/pYGJ6
+
-

مردی که 5هزار بمب را خنثی کرد

«ژیلا آرشی»، همسر زنده‌یاد شریفی‌راد، برایمان از کسی می‌گوید که در روزهای جنگ، ناجی مردم شهرها بود

گزارش
مردی که 5هزار بمب را خنثی کرد

شهره کیانوش‌راد- روزنامه‌نگار

تصور کنید در حالی‌که خانه‌ای بر اثر بمب ویران شده، ساکنانی که زخمی و هراسان میان آوار گرفتار آمده‌اند، در مقابل خود بمب یا موشکی عمل نکرده مشاهده کنند. درک این تصویر شاید برای ما دور از ذهن و غیرملموس به‌نظر بیاید اما برای مردمان شهرهایی که 8سال درگیر جنگی تحمیلی بودند این اتفاق بارها تکرار شده است. بعد از هر بمباران، گروه‌های خنثی‌کننده بمب، بلافاصله در محل بمباران حضور می‌یافتند و با جانفشانی خود برای خنثی کردن بمب‌ها وارد عمل می‌شدند. زنده‌یاد جواد شریفی‌راد، معلم و سرتیم خنثی‌سازی‌ نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی یکی از زبده‌‌ترین آنها بود که در 1742ماموریت، بیش ‌از 5هزار بمب و موشک خنثی کرد. او که مسئول جلوه‌های ویژه بیش از ۳۰ فیلم سینمایی بوده، سرانجام در سال۱۳۹۲ در اثر انفجار خودروی حامل مواد منفجره در پشت صحنه فیلم سینمایی «معراجی‌ها» همراه 4نفر دیگر جان خود را از دست داد. با ژیلا آرشی، همسر جواد شریفی‌راد گفت‌وگو کرده‌ایم تا برایمان از زندگی با مردی بگوید که در دوران دفاع‌مقدس نقش مهمی در نجات جان مردم داشت.

زندگی با نظامیان آنهم در شرایطی که دشمن شهرها و مرزهای کشور را با حملات وحشیانه خود نشانه گرفته، انتخاب آسانی نیست. مرور زندگی ایثارگران، فرماندهان نظامی، شهدا و آزادگان نشان می‌دهد که بار اصلی مسئولیت زندگی در نبودن آنها بر دوش همسرانشان بوده است. صبر و همراهی زنان ایثارگر یکی از برگ‌های زرین در تاریخ دفاع‌مقدس به شمار می‌آید اما زندگی با کسی که سر و کارش خنثی‌سازی‌ بمب و موشک است، خالی از استرس و نگرانی نیست. ژیلا آرشی برایمان از شروع زندگی با جواد شریفی‌راد می‌گوید: «۲۰ساله بودم که با جواد ازدواج کردم. قبل از ازدواج، توضیح مختصری درباره کارش داد. گفت که در تیم تخریب است. بعد از ازدواج با من صحبت کرد که تیم خنثی‌سازی خیلی تخصصی‌تر و بهتر است و اگر در این شاخه فعالیت کند می‌تواند برای نجات جان مردم به‌صورت حرفه‌ای‌تر وارد عمل شود. برایم گفت که بمب ممکن است داخل شهرها یا هر جایی بیفتد و عمل نکند، با خنثی‌سازی‌ و دورکردن آن از منطقه مسکونی، می‌توان جان مردم را نجات داد.»
با شروع جنگ تحمیلی و بمباران شهرها، فعالیت گروه‌هایی که وظیفه خنثی‌سازی‌ بمب‌ها و موشک‌های عمل نشده را بر عهده داشتند بیشتر شد: «شرایط سختی بود. یکی از خاطرات تلخ من از آن روزها از دست دادن فرزند اولم به‌دلیل زایمان زودرس بود. ماجرای این اتفاق هم به انفجاری که در پادگان و محل کار جواد روی داده بود مربوط می‌شد. یکی از دوستانش به وضع سخت و دردناکی شهید شده بود و آقا جواد سراسیمه به خانه آمد. آن روز دچار استرس زیادی شدم، بچه اولم نارس به دنیا آمد و بعد ازیک هفته در بیمارستان فوت کرد.»

نگران ما و نجات جان مردم بود
بمباران شهرها که شروع شد، فعالیت تیم‌های خنثی‌سازی‌ هم بیشتر شد. آرشی از نگرانی‌های خود و همسرش برایمان می‌گوید: «روزهای پرالتهاب جنگ شروع شده بود و همه مردم برای دفاع از کشورشان همکاری می‌کردند. نظامیان هم به‌دلیل مهارت و تخصصی که داشتند احساس وظیفه‌ بیشتری می‌کردند. سال63بمباران هوایی تهران شروع شده بود. یک روز بعد از به صدا درآمدن آژیر قرمز، جواد برای ماموریت از خانه بیرون رفت. همسایه‌ها از ساختمان بیرون و به سمت پناهگاه رفتند. من باردار بودم و در خانه ماندم. بعد از چند دقیقه، یکی از خانم‌های همسایه به خانه ما آمد و گفت آقای شریفی‌راد را دم ساختمان دیده و به آنها گفته همسرم در خانه تنهاست و هوای او را داشته باشید. ماموریت‌های آقا‌جواد، گاهی چندین روز طول می‌کشید. او در خاطراتش در کتاب «حرفه‌ای» به تولد پسرمان اشاره کرده است: «اتفاق شیرین و مهم که ‌ماه رمضان سال 1364برای من افتاد تولد پسرم بود. نخستین پسرم وقتی به‌دنیا آمد من توی چاله داشتم بمب خنثی می‌کردم. متوجه نشدم که خانمم را برده‌اند بیمارستان. وقتی کارم تمام شد از توی حفره‌ای که بمب ایجاد کرده بود بیرون آمدم. رئیسم بهم گفت: «لباس مرتب بپوش می‌خوام ببرمت یه جایی.» معمولاً بمب‌ها به‌خاطر اینکه در عمق زیادی می‌نشینند به آب می‌رسند و من پر از گِل بودم. لباسم را عوض کردم. بعد به‌اتفاق رئیس راه افتادیم. فکر می‌کردم به محل کارمان می‌رویم، ولی رفتیم سمت بیمارستانی که خانمم وضع حمل کرده بود. دیدم پسرم پیمان به‌دنیا آمده. درواقع موقع تولدش من نبودم. بعد از به دنیا آمدنش من رفتم و دیدمش. آن زمان جنگ بود. شوخی نداشت. هر لحظه ما درگیر کار بودیم. من حتی مراسم عقدم هم سوم خرداد 61شب آزادسازی خرمشهر بود. وقتی برای خرید عقد رفته بودیم، اعلام کردند که خرمشهر آزاد شده. فردا شب هم که عقد کردم رفتم منطقه.»

عاشق کارش بود
دلهره و ترس از شغلی که ‌با بمب و موشک سر و کار داشت، طبیعی بود. همسر زنده‌یاد شریفی‌راد هم از این اضطراب و نگرانی‌ها دور نبوده است: «با وجود اینکه با خطرات کارش تا حدودی آشنا بودم، اما گاهی هم پیش می‌آمد که می‌گفتم این چه شغلی است تو داری؟ اوایل ازدواجمان بود و مدام دلهره داشتم. گاهی به او می‌گفتم نمی‌شود شغلت را عوض کنی؟ می‌گفت: «هیچ برگی از درخت بی‌اذن خدا نمی‌افتد. نگران نباش!» خستگی برایش معنی نداشت. یک‌بار بعد از خنثی‌سازی‌ به خانه آمد. تمام لباس‌ها و سر و صورتش از فاضلاب پر شده بود. بلافاصه به حمام رفت، اما همان موقع به او بیسیم زدند که باید خودت را برسانی. آنقدر با عجله از حمام بیرون آمد و آماده رفتن شد که پیراهن و پوتینش را در راه پله پوشید. بارها زخمی شد و در بدنش ترکش بود. یک‌بار در سال80، آنقدر سر و صورتش آسیب دید که وقتی به بیمارستان رفتم او را نشناختم. خواست خدا و مهارت آقای دکتر محمد‌حسین لشکری بود که جواد زنده ماند. می‌خندیدم و به او می‌گفتم اگر فلزیاب را به تو نزدیک کنند، صدایش درمی‌آید. آرزو می‌کرد هیچ کشوری شاهد جنگ نباشد، اما می‌گفت اگر دشمن بخواهد دوباره ایران را تهدید کند، با جان‌ودل می‌روم و کارم را انجام می‌دهم.»

شبی که به معراج رفت
جواد شریفی‌راد بعد از جنگ تحمیلی، مدیر جلوه‌های ویژه چند فیلم و سریال تلویزیونی شد.  جلوه‌های ویژه میدانی «محمد رسول‌الله»، «حمله به اچ 3»، «دایره سرخ»، «عبور از خط سرخ»، «خلبان»، «شمارش معکوس»، «موج مرده»، «دختری در قفس»، «خداحافظ رفیق»، «شاه خاموش»، «به رنگ ارغوان»، «جنگ کودکان»، «یک تکه نان»، «به نام» و «اخراجی‌های یک و دو» از فیلم‌هایی سینمایی است که جواد شریفی‌راد در آنها حضور داشت. آخرین فیلمش معراجی‌ها بود. همسرش برایمان از خوابی می‌گوید که او را آشفته و نگران کرده بود: «در تدارک مراسم عروسی پسر بزرگمان بودیم. یک شب خواب دیدم در منزلمان صندلی چیده شده‌ و مهمان‌ها به خانه ما آمده بودند. من و جواد هم ردیف اول نشسته بودیم. به جواد گفتم عروسی پیمان که قرار نیست در خانه ما برگزار ‌شود. جواد دستم را گرفت و گفت: «برای عروسی پیمان نیامده‌اند. برای من آمده‌اند.» خوابم را برای او تعریف کرده و از او خواستم بهانه بیاورد و نرود اما اصرارهای من فایده‌ای نداشت. چند روز بعد در اثر انفجار در پشت‌صحنه فیلم معراجی‌ها، او همراه 4نفر دیگر جانشان را از دست دادند. باورم نمی‌شد، جواد که سابقه خنثی‌سازی‌ 5هزار بمب و موشک را داشت، بر اثر انفجار پشت‌صحنه فیلم جانش را از دست بدهد. او در قطعه هنرمندان خاکسپاری شد. حرف جواد یادم افتاد که می‌گفت هیچ برگی بی‌اذن خدا نمی‌افتد... .»

مکث
همیشه بی‌ادعا بود

 ابراهیم حاتمی‌کیا، کارگردان نام‌آشنا در مراسم رونمایی کتاب حرفه‌ای درباره شریفی‌راد به خاطر‌ه‌ای اشاره کرده و گفت: «جواد را در خیلی از فیلم‌ها دیدم. بارها در وسط برخی از کارها خاطراتی را برایم جسته و گریخته گفته بود. البته هیچ وقت به قیافه‌اش نمی‌خورد که اینقدر حرف برای گفتن داشته باشد، ولی همیشه بی‌ادعا بود. روزی از جواد خواستم که با هم حرف بزنیم. خاطراتش را برایم گفت، از دوران قبل از انقلاب و بعد از انقلاب. ساده، بی‌پیرایه و راحت صحبت کرد...تعریف می‌کرد در روزهای ابتدای جنگ برای محافظت از گرمای هواپیماهای نظامی چادری رو سرش انداخته بود و کنار باند پرواز آنها بمب‌ها و راکت‌های عمل نکرده عراقی را خنثی می‌کرد. وقتی این را برای من می‌گفت مو بر تنم سیخ می‌شد. این صحنه‌ها بسیار سینمایی است. حتی یک خاطره‌اش را می‌شود دستمایه یک فیلم کامل قرار داد.»

این خبر را به اشتراک بگذارید