بیآبی؛اپوزیسیون همه ایرانیها
میثم قاسمی
دولتها و نظامها، نیروهای سیاسی را به دو دسته موافق و مخالف دستهبندی میکنند. در عرف سیاسی، به مخالفان «اپوزیسیون» گفته میشود که معمولا تلاش دارند دولت را ساقط کرده و خود به جای آن بنشینند. تقریبا هیچ نظام سیاسیای را نمیتوان در دنیا یافت که اپوزیسیون نداشته باشد و همواره میان موافقان و مخالفان دولت، نزاعی- حداقل کلامی- در جریان است و به سختی میتوان موضوعی را یافت که گروههای سیاسی بر سر آن توافق داشته باشند که اگر درباره کلیت موضوع توافق حاصل شود، بر سر جزئیات باز هم اختلاف باقی خواهد ماند. در ایران نیز مانند دیگر کشورها، گروهها و دستههای سیاسی مختلفی وجود دارند که معمولا از هر فرصتی برای کوبیدن مواضع طرف مقابل استفاده میکنند؛ اما انتظار میرود این گروهها و افراد درباره موضوعی که نه فقط ساختار سیاسی که حیات کلیه ایرانیها را به خطر انداخته، اشتراک نظر داشته باشند.
اخبار خشک شدن دریاچه ارومیه در کنار خشکی رودخانهها و چشمههای دیگر و همچنین وضعیت نگرانکننده زاگرس، نشان میدهند خطری عظیم زندگی در ایران را تهدید میکند. تهدیدی که بسیار فراتر از منازعات سیاسی معمول است؛ اما متأسفانه چنین خطری در لابهلای دعواهای جناحی و سیاسی، گم شده است.
برای ناظران دنیای سیاست، عجیب نیست اگر گروههای سیاسی درمورد نحوه مقابله با خطر خشکی ایران، اختلاف نظر داشته باشند؛ اما موضوع زمانی عجیب میشود که عدهای به کل این خطر را منکر شده یا نادیده میگیرند. آن را کوچک و در حد یک خشکسالی جزئی میپندارند و همچنان به شعارهای خود ادامه میدهند. از لزوم ساخت صنایع در میانه کویر حرف میزنند، وعده خودکفایی در محصولات کشاورزی میدهند و چنان مینمایند که انگار ایران، جزیرهای در میان آبهای شیرین است و هرچه مصرف کنیم، تمامی ندارد. صدای نگران کارشناسان یا به گوش آنها نمیرسد یا ترجیح میدهند به کسانی گوش دهند که شهره عام و خاص در نادانی هستند.
خشکی ایران و رخدادهایی که پس از آن میآیند، نه فقط تهدیدکننده دولت مستقر یا حتی نظام سیاسی که خطرآفرین برای کل زندگی در ایران است. تفاوتی ندارد ما در کدام نقطه از صفحه سیاسی ایران امروز ایستادهایم، اگر «آب» نباشد، برای همه ما نیست و آنوقت باید زندگی در این کشور را به تاریخ بسپاریم. بیآبی، اپوزیسیون تمام ما ایرانیهاست و اگر فکری به حال آن نکنیم، بنیانمان را برمیاندازد.