نگاهی به نمایش «یه روز دیگه»
به کشتن دادن «مرگ» وودیآلن
ندا زندی- روزنامهنگار
مرگ چه زمانی در خانه ما را میزند و در آن لحظه چه بر ما میگذرد؟ این سؤالی است که همیشه با آدمی همراه بوده و هست؛ سؤالی که تخیل ما را برای اندیشیدن درباره مرگ تحریک کرده و زمینهساز خلق ایدههای عمیق و اثرگذاری در حوزههای مختلف فلسفی و هنری بوده است. نادیا فرجی در نمایش «یه روز دیگه» که در تالار سایه روی صحنه برده، با ایرانیزهکردن نمایشنامه معروف «مرگ در میزند» وودی آلن، سعی کرده تا پاسخی برای این پرسش بیپاسخ پیدا کند اما نه از طنز نمایشنامه آلن اثری در کارش هست و نه رد و نشانی از ایدههای درخور توجه ـ چه در اجرا و چه در محتوای نمایش ـ در آن به چشم میخورد.
ویژگی نمایشنامههای وودی آلن بیان مفاهیم غامض فلسفی به شکلی شوخ و شنگ و البته تاملبرانگیز است. آلن، در عین سادگی، ایدههایی را مطرح میکند که دغدغههای پیچیده فلسفی به شمار میروند اما بزرگترین اشتباه این است که برخورد ساده و اثرگذار آلن با این ایدههای پیچیده را دستکم گرفت و تصور کرد به راحتی میتوان کاری را که آلن در نمایشنامههایش انجام داده، روی صحنه تکرار کرد. نمایشنامههای آلن مثل فیلمهایش بسیار به دیالوگ وابسته هستند و اگر بازیگران توانایی در برابر شما برای بیان این دیالوگها حضور نداشته باشند، با نمایشی کسلکننده و تخت روبهرو میشوید که از هوشمندی و ظرافت متن آلن کاملا عاری است؛ درست همان اتفاقی که درباره نمایش
«یه روز دیگه» رخ داده است.
در نمایشنامه«مرگ در میزند»، نات آکرمن روشنفکری است (از تیپ روشنفکرهای وودی آلن) که در 57سالگی مرگ سراغش میآید. نات تقریبا بلافاصله میپذیرد که مرگ با آن هیبت (با لباس مشکی و صورت رنگپریده) سر وقتش آمده است. نه جا میخورد و نه داد و هوار راه میاندازد. در واقع دمدستیترین کارها را برای بیان حیرتش از اینکه چرا مرگ به سراغش آمده انجام نمیدهد. شخصیتپردازی نات این پذیرش فوری را کاملا عادی جلوه میدهد. نات اهل مطالعه است، خونسرد است، دنیای خودش را دارد و البته فیلم «مُهر هفتم» (1957) ساخته اینگمار برگمن را هم که در آن فرشته مرگ با شخصیت اصلی فیلم شطرنج بازی میکند دیده است. در نمایش «یه روز دیگه» شخصیت اصلی که با مرگ مواجه میشود، یک آدم خیلی معمولی و بدون ویژگی است که از هیچ کار دم دستیای در مواجهه با مرگ کوتاهی نمیکند. داد و بیداد و شلوغبازی راه میاندازد و ذرهذره لطف و ملاحت نمایشنامه آلن را زائل میکند و البته در این کار حسابی از خودش جدیت نشان میدهد. نمایش تقریبا از همان نخستین لحظات از نمایشنامه کوتاه و بامزه و مفرح آلن کاملا فاصله میگیرد و به ابتداییترین شیوهها برای پیش بردن روایت چنگ میاندازد.
«یه روز دیگه»، داستان آخرین لحظات زندگی حمیراست؛ زنی که به تنهایی در تهران زندگی میکند و هر آنچه را از شغل پرمشقت پرستاری نصیبش میشود، در راه آسایش خانوادهاش خرج میکند تا جایی که خودش را به فراموشی سپرده و سرانجام در یک شب بارانی که فشارهای زندگی خانوادگیاش به نهایت خود رسیده، مرگ بر او نازل میشود. او که فقط 40سال دارد و هنوز جوان است در کمال ناباوری به جدل با «مرگ» میپردازد بلکه یک روز دیگر وقت بگیرد و سروسامانی به کارهای عقبافتادهاش بدهد و جایزهای را که به تازگی در قرعهکشی بانک بهدست آورده، بهدست خواهر بیمارش برساند. به همین دلیل، مرگ را به بازی دعوت میکند تا با شکست او بتواند یک روز دیگر هم زندگی کند.
با اینکه یه روز دیگه راه بیان مفاهیم پیچیده را در سهلترین شکل خود در پیش گرفته و فاقد پیچیدگی در ساختار نمایشنامه است، اما برخلاف منبع الهامش نتوانسته پیچیدگی مواجهه با «مرگ» را در دیالوگها جای دهد و با بازیهایی متقاعدکننده، ذهن تماشاگر را درگیر سازد. نمایشنامه از بهکارگیری خلاقانه عنصر طنز ناتوان است و تماشاگر را کسل و خسته میکند. نادیا فرجی ـ که نویسنده و کارگردان نمایش هم هست ـ و الهه پورجمشید نمیتوانند دیالوگهای پینگپنگی و تند و تیز و بامزه آلن را رد و بدل کنند، در نتیجه برای جبران این ضعف به اجرای حرکات فرمیک روی آوردهاند که معنایی نمیسازد و اساسا با ذات نمایش کلاممحور آلن همخوانی ندارد.
طراحی صحنه بهاصطلاح مینیمال است، اما در اصل فقیر و ناتوان در کمک به فضاسازی است. صحنه خانه حمیراست که با خلوتبودنش قصد نشاندادن زندگی جمع و جور حمیرا را دارد، اما طراحی مینیمالیستی صحنه در واقع به ایجاد فضایی فاقد ویژگی انجامیده که به پیشبرد نمایش کمکی نمیکند و تهی از نشانهها و عناصر قابل تفسیر است. در نمایش وودی آلن، مرگ به خانه کوچک و جمع و جور نات اشاره میکند که اتفاقا خوب تزئین شده و مرگ هم از آن خوشش آمده است. نات آکرمن در این فضا مطالعه میکند، فیلم میبیند و در واقع دنیای خودش را بنا کرده است؛ اما فضای خانه حمیرا نه او را به ما میشناساند و نه ما را به جزئیات زندگیاش نزدیک میکند. در چنین فضایی هر نمایش دیگری با هر موضوعی میتواند اجرا شود.
نویسنده و کارگردان «یه روز دیگه» نتوانسته است زندگی حمیرا را درنظر تماشاگر مهم و ارزشمند جلوه دهد پس چطور انتظار دارد مرگ او برای ما مهم باشد؟!