• شنبه 28 مهر 1403
  • السَّبْت 15 ربیع الثانی 1446
  • 2024 Oct 19
سه شنبه 21 تیر 1401
کد مطلب : 165672
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/R6Wvw
+
-

چه‌کسی مجبور است؟

نگاهی به خلأ مشاوره روانشناسان در پروژه‌های فیلمسازی، به بهانه فیلم «مجبوریم»

ساناز فلاح‌زاده - روانشناس سلامت

چرا مجبوریم؟ به چه چیز مجبوریم؟ و چطور مجبوریم؟ این جمله آندره بازن، نظریه‌پرداز و منتقد فرانسوی برای اهالی فیلم و سینما یک معنا دارد و برای روانشناسان معنایی دیگر. معنایی مجهز به اصول آموزشی مهارت‌های زندگی و هدف‌گذاری. روز تعطیل بود و چه کاری بهتر از دیدن ملودرامی اجتماعی. پس به تماشای فیلم سینمایی «مجبوریم» ساخته رضا درمیشیان نشستم. اگر بخواهم در یک یا 2 جمله که فیلم را لو ندهد، بگویم چه دیده‌ام؛ باید از پدیده اجتماعی «کارتن‌خوابی» صحبت کنم. پدیده‌ای که آنقدر ساده و بی‌دغدغه نمایش داده شده که متعجب مانده‌ام چطور این سبک از زندگی تا امروز در کتاب‌های علوم اجتماعی و انسانی مورد غفلت قرار گرفته، علی‌الخصوص وقتی رفتار خانم مددکار، وکیل، پلیس، قاضی و... را در این فیلم تماشا کردم، به این نتیجه رسیدم که کارگردان چرا تا امروز کتابی در زمینه کنترل هیجان ننوشته است. «مجبوریم» مجبورم کرد دست به قلم شوم و بنویسم.

چرا شخصیت‌های فیلم را باور نمی‌کنیم؟
شاید پاسخ در نبود اصطلاحی به نام شخصیت‌پردازی در فیلمنامه باشد. درباره شخصیت‌های فیلم باید به سکانس‌های بی‌ربط و جسته گریخته‌ای با شبه‌جمله‌هایی که سرنخ‌های به غایت کم‌مایه به‌دست می‌دهد، بسنده کرد. شخصیت وکیل؛ استاد و همسر سابق با کارهای عام المنفعه (این شخصیت که در منفعت‌رسانی کارهایش شبهه فراوان است، حتی 3 جمله بلند برای شناسایی درست شخصیتش برای مخاطب ادا نمی‌کند تا مخاطب بتواند دلیلی برای رفتارهای او پیدا کند.) او ایرادهایی به کاغذبازی‌های اداری وارد می‌کند. اما مشخص نیست کاری را که نمی‌توان انجام داد یا در جایی به‌گفته خودش 5 یا 6 سال طول می‌کشد تا به سرانجام برسد چطور به سرعت هر چه تمام‌تر انجام می‌دهد! شخصیت دکتر؛ شخصیتی تنهاست. می‌خواهد به خارج از کشور برود، نمی‌خواهد به خارج از کشور برود. او مدام به پسرش می‌گوید چرا جواب تلفنم را ندادی. تلفن پسرش را جواب نمی‌دهد! در پاسخ سؤال مادرش گریه می‌کند. از خودش دفاع می‌کند. (البته اینجا هم دریغ از شنیدن چند جمله پیوسته و مرتبط در دفاع از فکر و عقیده) از خودش دفاع نمی‌کند. شخصیت گل‌بهار؛ او به سندروم استکهلم مبتلاست و نه‌تنها درمیشیان کارگردان، که هیچ‌یک از شخصیت‌های ساخته او کوچک‌ترین اهمیتی به موجودیت این شخصیت نمی‌دهند. درواقع فیلمساز نیز مانند مرتضی، شخصیت ضد‌اجتماعی فیلم، از گل‌بهار استفاده ابزاری کرده و او را برای اتصال نقش‌های ملودرام اجتماعی‌ قصه به‌کار گرفته است.

 فیلمی بلند با چند جمله کوتاه
جملات کوتاه شعار زده فیلم را به مخاطب بسیار شعار شنیده می‌سپارم. آنچه درنظرم عجیب آمد عقیم ماندن زبان و کلمه در این فیلم بود. البته وقتی شخصیت‌پردازی به درستی صورت نگرفته ایجاد کلام نیز برای آن ممکن نیست. در اینجا بحث بر سر دیدگاه هنری نیست، چرا که فیلم در دسته‌بندی خود اهالی هنر از لحاظ درام متوسط و اجتماعی دسته‌بندی شده. اما چرا در سطح اجتماع نمی‌توانیم این شخصیت‌ها را ببینیم؟ این درست است که شخصیت هر فرد بسیار پیچیده‌تر از آن است که بتوان در تقریبا ۹۰دقیقه به آن پرداخت. این فیلم درواقع به جای پرداختن به شخصیت‌هایش به ارائه‌ تیزری بی‌سر و ته و البته متناقض بسنده کرده است. در تمام مدت تماشای فیلم این سؤال از فیلمساز قوت می‌گرفت که چرا به جای این حجم پراکنده از واقعیت‌های آشکاری که نیاز به صرف بودجه ندارند، نقش روانشناس را نادیده گرفته و راهکاری حقیقتا اجتماعی ارائه نکرده است؟ چرا بازیگران فیلم همگی در حالت بی‌حسی هیجانی به‌سرمی‌برند؟ چرا نه از نوع نگاه، نه از حرکات، و از رفتار غیرکلامی، بازیگران نمی‌توانند به درک مخاطب از شخصیت‌شان کمک کنند.
البته در پایان فیلم آمده که فیلمساز این فیلم را به‌عنوان ادای دینی به پدر خود ساخته است. شاید اگر این فیلم را در دسته ملودرام‌های شخصی دسته‌بندی کنیم، بهتر بتوان آن‌ را درک کرد. در اینجا به رضا درمیشیان باید گفت فیلم «مجبوریم» نام فیلم، محتوای اثر و پایان‌بندی، نشانگر ضعف و درماندگی فیلمساز است. شاید چون در ایران مرسوم نیست که فیلمسازان از مشاور روانشناس در ساخت فیلم بهره بگیرند، شاهد چنین ضعف‌هایی هستیم. شاید فیلمساز نداند که درماندگی آموخته و اشاعه‌ می‌شود. اشاعه آن هم مانند پراکنده کردن میکروبی بیماری‌زا، منجر به بیماری جامعه خواهد شد که نخستین بروز و ظهور آن افسردگی است. البته که باید مسائل و مشکلات را نشان داد. اما باید به‌گونه‌ای حرکت کرد که تماشاگر را به اندیشیدن وادار کند. درست است که هنرمند از دل جامعه و هنجارهایش بیرون می‌آید، اما باور اینکه هنرمند می‌تواند هنجار تازه، درست و کارآمد خلق کند، انکارناپذیر است. نام درمیشیان دلیل خوبی است برای تماشا کردن یک فیلم. پس فیلمساز بهتر است تماشاگران را با ساختن فیلمی که حتی بازی‌های درستی در آن نمی‌بینیم، دلسرد‌کننده کند. «مجبوریم» می‌توانست با بهره‌گیری از دانش علوم اجتماعی و روانشناسی به اثری زیبا و اثرگذار در زمینه‌های مختلفی که اشارت کوچکی به آن شد تبدیل شود، اما حیف که نشد.

این خبر را به اشتراک بگذارید