• چهار شنبه 26 دی 1403
  • الأرْبِعَاء 15 رجب 1446
  • 2025 Jan 15
دو شنبه 6 تیر 1401
کد مطلب : 164463
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/G6DG3
+
-

‌شناخت حکیم ابونصر فارابی عامل پویایی فلسفه اسلامی است

فلسفه اسلامی
‌شناخت حکیم ابونصر فارابی عامل پویایی فلسفه اسلامی است

آنچه ‌ آمده است، بخشی از مقاله «فارابی فیلسوفی تنها و غریب» اثر « نصرالله حکمت»‌، فلسفه‌دان ایرانی و استاد گروه فلسفه دانشگاه شهید بهشتی، است که در آن از نیاز دنیای امروز فلسفه اسلامی به فارابی می‌گوید. او نوشته است: سرنوشت فلسفه اسلامی با سرانگشتان حکیم فارابی رقم خورده است. وی به‌عنوان نخستین فیلسوف مسلمان که توانسته است در نهایت، فلسفه‌ای مستقل از فلسفه یونان را پی‌ریزی کند، چگونگی جریان فلسفه اسلامی پس از خود را ترسیم کرده است. عبور از عقلانیت فلسفی یونان و رسیدن به عقلانیت خیالی و عرفانی به‌عنوان تمهیدی برای ورود به ساحت ایمان به غیب و پذیرش حکمت نبوی، در فلسفه فارابی ضرورتش طرح شده، توسط ابن‌سینا تبیین شده، با شیخ‌اشراق بسط و استمرار یافته و در ابن‌عربی به اوج خود رسیده است.

وضعیت امروز فلسفه اسلامی را با واژه «انجماد» که معنایی دو لایه دارد، می‌توان توصیف کرد. در یک لایه، حکایت از این دارد که ما به قفل شدگی و انسداد مبتلا شده‌ایم و در این فلسفه، مباحثی را بررسی می‌کنیم که تکرار مکرر و بسیار ملال‌آور و منفصل و گسسته از مسائل امروز انسان‌هاست؛ انگار میان سنت فلسفی ما و امروز زندگی ما شکافی هائل نشسته و طبقه مفسری که بتواند آن سنت را به امروز بکشاند و وصل کند، وجود ندارد. در لایه دیگرش، ترانه جریان و نشاط و سرسبزی و تازگی را زیر لب زمزمه می‌کند و این نوید را می‌دهد که اگر یخ‌هایش شکسته گردد، از قلم‌ها جاری می‌شود، گردوغبار از چهره کوه‌ها می‌شوید، در بستر رودخانه‌ها به راه می‌افتد و با عبور از پیچاپیچ دره‌ها، همراه خود هزاران شور و نشاط به ارمغان می‌آورد و سرانجام هر کس بخواهد می‌تواند با شق‌النهر، جویباری کوچک از اندیشه حکمای مسلمان را به خانه خود برد و چهره تفکر خود را بشوید و به ایمان خویش حیاتی دوباره بخشد.
اگر وصف «انجماد» برای حال حاضر فلسفه اسلامی از ناحیه کسانی که برای اسلام و فلسفه اسلامی دلشان شور می‌زند، پذیرفته گردد، پس می‌توان گفت که مطالعه و تحقیق برای یافتن عواملی که در تکون این وضعیت دخیل بوده‌اند، ضروری است و باید بکوشیم تا با هم‌اندیشی دوستانه و دلسوزانه برای شکستن یخ‌ها چاره‌ای بیابیم و برای خروج از این وضعیت نامقبول راهی بجوییم.
به زعم راقم این سطور، یکی از عواملی که در پیدایی و استقرار و استمرار این وضعیت بسیار مؤثر بوده، ناشناخته ماندن حکیم ابونصر فارابی است. البته ابن‌سینا و صد البته سایر حکمای مسلمان نیز ناشناخته مانده‌اند و سرزمین فلسفه اسلامی متروکه است اما حرف نگارنده این است که شناختن ابن‌سینا و به تبع او شناختن ماجرای فلسفه اسلامی، در گرو شناختن فارابی است. آمیختگی فلسفه ابن‌سینا با فلسفه فارابی همانند آمیختگی افلاطون با سقراط است. ناشناخته ماندن فارابی نیز عواملی چند دارد که در جای خود باید بررسی شود، اما در فصل جدید فارابی‌شناسی که در این دهه‌های اخیر گشوده شده، به اعتقاد نگارنده، عامل اساسی در تحکیم و تثبیت این ناشناختگی، مطالعات و تحقیقات مستشرقان است که حاصل کار آنان امروز بر فضای فارابی‌شناسی این مملکت که سرزمین فارابی است، غلبه و سیطره دارد. اگر بخواهیم حاصل این مطالعات را در چند سطر خلاصه کنیم و بر این اساس خطوط اصلی چهره فارابی را ترسیم کنیم، به قرار ذیل می‌شود.
«فارابی فیلسوفی است نوافلاطونی  یا به قول عده‌ای التقاطی که در قرون سوم و چهارم و پس از ترجمه متون یونانی به زبان عربی ظهور کرد. فلسفه یونانیان را به‌خوبی آموخت و در پارادایم یونان به طرح مباحث فلسفی پرداخت. افلاطون و ارسطو را به‌گونه‌ای غیردقیق شناخت و براساس همین شناخت غیردقیق از آنان و با یک اشتباه تاریخی، یعنی انتساب کتاب اثولوجیا به ارسطو کتاب الجمع را نوشت که کوششی شکست خورده بود. وی فلسفه افلاطون و منطق و متافیزیک ارسطو را به مسلمانان معرفی کرد و در شرح و تفسیر آن دو، رسالاتی را تألیف کرد. مهم‌ترین بخش اندیشه فارابی، فلسفه سیاست او است که در آنجا تحت‌تأثیر افلاطون به طرح مدینه‌فاضله پرداخت والسلام.»
تصویر فوق از فارابی، تقریبا همان چیزی است که در کتاب‌های تاریخ فلسفه اسلامی، با اندکی کم و زیاد ثبت شد. و در ذهن همه دانشجویان فلسفه و کسانی که علاقه‌ند به مطالعه تاریخ فلسفه‌اند، جای گرفته است. این تصویر را مطالعات شرق‌شناسان تولید کرده و این بنده نیز خود در سال‌های دانشجویی همین مطالب را آموختم و خواندم اما خدا می‌داند که این فارابی را هیچ‌گاه دوست نداشتم و نتوانستم با او هیچ ارتباطی برقرار کنم.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید