بار دیگر روزنامهای که دوست میداشتیم
سعید مروتی-روزنامهنگار
دهه۶۰ معمولاً وقتی عصر به دکه سر میزدم تا مجله فیلم، اطلاعات هفتگی، سروش، جوانان و کلا هر مجلهای که میشد خواند(و آن موقع روز روی دکه موجود بود) را بخرم، با صفی مواجه میشدم که آن کنار، به خط ایستاده بودند تا کیهان و اطلاعات از راه برسد. اینکه سیوچندسال پیش ملت برای خریدن روزنامه صف میایستادند، احتمالا برای نسل امروز که اساسا با خریدن روزنامه بیگانه است، غریب بهنظر میرسد.
در سالهای جنگ، تیراژ مطبوعات بهدلیل محدودیت در بازار کاغذ پایین آمده بود ولی روزنامهها همچنان پرخواننده بودند. بهخصوص دو روزنامه چاپ عصر که از راه نرسیده تمام میشدند. آن سالها کیهان و اطلاعات هر دو پرخواننده بودند.
آن سالها به همراه مجله، گاهی روزنامه هم میخریدم و بیشتر هم اطلاعات را، چون کیهان پرمخاطبتر بود و زودتر تمام میشد. با خیلی از نامهای مهم عرصه فرهنگ و ادب برای نخستین بار در روزنامه اطلاعات آشنا شدم؛ روزنامهای که خواندنش چند ساعتی وقت میگرفت؛ با آن قطع بزرگ و آن همه مطلب و گزارش و پاورقی. خیلی زود شیفته ضمیمههای اطلاعات شدم و بهخاطر سفرنامهها و پاورقیهایش،( از بهشت شداد تا خاطرات خروشچف و...) خریدنش شد عادت روزانه.
در محل میدیدم که اطلاعات بیشتر دست سن و سالدارهاست و متوجه نمیشدم که علتش چیست. سالها گذشت تا متوجه شوم برای خواننده پیگیر، جز مطلب، لحن هم مهم است. تیتر هیجانانگیز و مطلب تند و تیزی را در اطلاعات به یاد نمیآورم، درست برعکس کیهان که انگار حتی صفحهآرایی و چیدمان مطالبش هم همخوان با لحنش یک نوع تیزی به همراه داشت، روزنامه اطلاعات با لحن خونسردش انگار خواننده را به آرامش دعوت میکرد؛ روزنامهای که مطلب سینمایی تقریباً نداشت و صفحه ورزشیاش هم برای من که خواننده تقریباً همه نشریات ورزشی بودم، زیادی معمولی بود. در این مورد آخر صفحه ورزشی کیهان به روزتر و جذابتر بود.
با این همه، اطلاعات عطری به همراه داشت که دلپذیرش میکرد. بهخصوص ستون«۴۰سال پیش در چنین روزی» که همیشه خواندنی بود؛ مثل «دو کلمه حرف حساب» گل آقا که در عصر جدیت، لبخندی بر لب میآورد. محمود دعایی، مدیر اطلاعات، پاسدار سنت بود و تحفظ از سنت روزنامهنگاری اطلاعات را وظیفه خود میدانست. سالها گذشت روزنامههای دیگر به میدان آمدند و روزگار دیگری شد اما اطلاعات در همان حال و هوای خودش ماند و آگاهانه به روز نشد.
سال۷۷ به دعوت دوستی قرار شد به تحریریه اطلاعات بروم. ۳روزی هم رفتم. آن موقع فیلم «مرد عوضی» روی پرده آمده و رکورد گیشه را شکسته بود، متنی دربارهاش نوشتم.
عکسهای فیلم را هم از هفته نامه مهر که در آن همکاری پارهوقت داشتم، به امانت گرفتم. مطلب را که با عکسها تحویل دادم با این پاسخ مواجه شدم: «ما در اطلاعات از این جور مطالب چاپ نمیکنیم.» پاسخ منطقیای هم بود. چند سالی بود که اطلاعات نمیخواندم و یادم رفته بود جای نوشتن درباره فیلمی جنجالی هر جا باشد اطلاعات نیست. هر چه بود این شد نقطه پایان حضور کوتاهم در اطلاعات که تازه هم به ساختمان تازهاش نقلمکان کرده بود. در عصر روزنامههای جنجالی، اطلاعات روزنامهای نبود که آدرنالین خونت را بالا ببرد.
در ستون اخبار فرهنگیاش بیشتر خبرهای مربوط به معرقکاری و خوشنویسی کار میشد و حتی یادداشتهایش هم در مقایسه با روزنامههای تند آن روزگار، زیادی پیرمردی و دست به عصا بود. درحالیکه در اوایل دهه۷۰ مقالات جریانسازی در اطلاعات منتشر میشد. هرچه بود این روزنامه قدیمی به سلیقه مدیرش علاقهای به همراهی با شرایط روز نشان نمیداد. آنقدر که خبر واقعه ۱۸تیر ۷۸ را نه در صفحه اول که حتی در صفحات داخلیاش هم منتشر نکرد. اگر اشتباه نکنم تیتر یک اطلاعات در فردای ۱۸تیر، چیزی در مایههای افتتاح یکی از فازهای پارسجنوبی بود. همان موقعها شایع شد که آقای دعایی گفته«خوانندگان روزنامه ما سن و سالدار هستند و انتشار مطالب استرسزا برایشان خوب نیست.» اطلاعات همین بود و همین ماند و البته همیشه پایگاه بخشی از جامعه فرهنگی کشور بود که بقیه رسانهها فضای زیادی در اختیارشان نمیگذاشتند. حالا که محمود دعایی از دنیا رفته، کنار انبوه تسلیتها و ذکر خاطرات همراه با اندوه و تاثر، عدهای هم زبان به نقد روزنامه اطلاعات گشودهاند. در این نقدها اغلب به موضوعاتی اشاره شده که به گمانم مرحوم دعایی به آنها واقف بود ولی اعتقاد راسخاش به حفظ سنت اطلاعات باعث میشد بیتوجه به کنایهها راه خود را برود؛ همان مسیر همیشگی که در کمال خونسردی و آرامش طی میشد. نتیجهاش روزنامهای بود که خیلی وقتها خواندنیترین صفحهاش، صفحه آگهیهای ترحیمش بود. نکته کلیدی اطلاعات اما این بود که هرگز خوانندگانش را غافلگیر نکرد. حفظ لحن اطلاعات در طول ۴دهه بزرگترین دستاورد مرحوم دعایی بود. روحش شاد!