خاطرهبازی با غلامحسین نوریان که یکی از معدود بازماندههای فوتبالیستهای دهه 30 است
زمینهای خاکی حلقه اتصال مردم بود
در دهه 30که فوتبال ایران با قحطی فوتبالیست چپ پا مواجه بود یک فوتبالیست تکنیکی و ترکهای در جناح چپ تیمهای دارایی و تهرانجوان خودش را مطرح کرد و در فاصله کوتاهی به یکی از مهرههای اصلی تیم ملی بدل شد. غلامحسین نوریان یکی از معدود بازماندههای نسل دوم فوتبالیستهای ایرانی است که در نخستین حضور تیم ملی در بازیهای آسیایی، همراه این تیم بود و بعدها موفقیت بزرگتری مثل صعود به المپیک 1964را کسب کرد. غلامحسین نوریان ازجمله فوتبالیستهای تحصیلکرده زمانه خودش بود و در 87سالگی خاطرات بسیاری از منش و رفتار فوتبالیستهای قدیمی دارد که شنیدنی است. او بر این باور است که فوتبالیستهای ایرانی از وقتی با مردم فاصله گرفتند که زمینهای خاکی برچیده شدند و جای خودشان را به ساختمانهای بلندمرتبه دادند.
شما به نسل دوم فوتبالیستهای ایرانی تعلق دارید که در دهه 30فوتبال ایران را در میادین بینالمللی چند پله بالاتر بردند. اصلاً چطور شد که فوتبال ایران در آن سالها یکباره پیشرفت کرد و در آسیا صاحب جایگاه ویژهای شد؟
قبل از ما بازیکنان بزرگ و صاحبنامی مثل امیرمسعود برومند، نادر افشار، ارتشبد خاتم، محمود بیاتی و بیوک جدیکار در تیم ملی فوتبال توپ میزدند و پایههای فوتبال ملی ایران را بنا کردند. آن تیم ملی که چنین بازیکنان بزرگی داشت در سال 1300تشکیل شده بود و به واسطه شرایطی که آن روزها در دنیا حاکم بود خیلی به میادین بینالمللی اعزام نمیشد. تیم ملی در آن سالها برای انجام بازی دوستانه به ترکیه و افغانستان میرفت و من در نوجوانی نتایج آن تیم را دنبال میکردم.
نسل دوم فوتبالیستهای ایرانی هم که شما جزو آن بودید برای نخستین بار به المپیک 1951دهلی راه پیدا کرد. در آن دوره چه بازیکنانی حضور داشتند؟
در بازیهای آسیایی توکیو من به اتفاق بازیکنانی مثل مرحوم محمد رنجبر، منصور امیر آصفی و عارف حضور داشتیم. ما در آن بازیها اسرائیل را بردیم و تا فینال پیش رفتیم اما در نهایت مقام دوم را کسب کردیم. این نخستین مقام جدی و قابل اعتنای فوتبال ایران در سطح آسیا بود. آن موقع فوتبال آرام آرام طرفداران زیادی پیدا کرده بود که کودتای 28مرداد به وقوع پیوست و برای مدت کوتاهی شرایط را تغییر داد.
حدفاصل سالهای 1320تا 1330فوتبال تقریباً به یک پدیده مهم اجتماعی بدل شده بود. در آن سالها ارتباط مردم با فوتبال چگونه شکل میگرفت؟
در آن سالها بهطور کلی ارتباطات اجتماعی خیلی از حالا بهتر بود و مردم بهمعنای واقعی با هم زندگی میکردند. فوتبالیستها هم بخشی از این جامعه بودند و ارتباط خوبی با مردم داشتند. وقتی از امجدیه به سمت خانه میرفتیم مدام با مردم عادی سلام و علیک میکردیم. مردم خیلی به فوتبالیستها احترام میگذاشتند و خودشان را به آنها نزدیک احساس میکردند. این رابطه دوستانه با گذشت زمان بهتر شد. در آن سالها ورزش بهخصوص فوتبال تنها سرگرمی مردم بود و شاید به همین دلیل زودتر از حد تصور با زندگی آنها عجین شد.
البته زمینهای خاکی هم در برقراری رابطه بین مردم و فوتبالیستها تأثیر زیادی داشت؟ اینطور نیست؟
همینطور است. در سالهایی که ما فوتبال بازی میکردیم محلههای تهران مملو از زمینهای خاکی بود و مردم برای تماشای مسابقات محلی جمع میشدند و هنگام تماشای فوتبال گاهی دستها را دور گردن هم میانداختند. زمینهای خاکی حلقه اتصال مردم به یکدیگر بود، اما حالا هیچ نشانی از آنها باقی نمانده است. خانه ما در خیابان شهباز قدیم و 17شهریور فعلی بود. در خانه را که باز میکردیم جلوی خانهمان یک زمین خاکی درست و حسابی میدیدیم که جان میداد برای فوتبال بازی کردن. همه فوتبالیستهای آن موقع از دل همین زمینهای خاکی به فوتبال ایران معرفی میشدند و به همین دلیل خیلی مردمی بودند.
درباره مقایسه رفتار و منش فوتبالیستهای قدیمی با فوتبالیستهای امروزی صحبتهای بسیاری مطرح شده. اینکه فوتبالیستهای قدیمی تا این حد مبادی آداب و به مردم نزدیک بودند نتیجه آموزشهایی بود که در باشگاهها میدیدند یا اصلاً داستان چیز دیگری است؟
حقیقت ماجرا این است که در آن سالها جوانها خیلی از پدر و مادر حرفشنوی داشتند و مدیران مدارس و معلمها هم نقش پررنگی در تربیت آنها ایفا میکردند. در نتیجه یاد میگرفتیم که تحت هر شرایطی باید به مردم و به بزرگترها احترام بگذاریم. همان شیوههای تربیتی باعث شده بود بهعنوان فوتبالیست معروف در کوچه و بازار به مردم سلام کنیم. البته مربیان فوتبال هم اخلاق را به ما آموزش میدادند.
مربیان فوتبال هم از مدیران بالادستی تأثیرپذیر بودند. مثل حسینعلی مبشر که در دهه 40رئیس فدراسیون فوتبال بود و شخصاً لباس بازیکنان تیم ملی را میشست. ظاهراً رعایت اخلاق از رأس هرم فوتبال به لایههای پایینتر تسری پیدا میکرد؟
مدیران باشگاهها معمولاً از بین افراد فرهیخته و تحصیلکرده انتخاب میشدند. مثلاً آقای اکرامی، مدیر باشگاه شاهین، آقای محب، مدیر باشگاه دارایی، آقای مدد نوعی، مدیر باشگاه راهآهن بودند و مرحوم فکری، مدیر و مربی باشگاه تهرانجوان بود که من از 14سالگی در مکتب او بزرگ شدم. همه این افرادی که نام بردم صاحب مکتب بودند و برای همین میگفتند فلان بازیکن در مکتب شاهین تربیت شده یا در مکتب دارایی آموزش دیده است. حرف مشترک مدیران باشگاهها به فوتبالیستها این بود که اول اخلاق را رعایت کنید و انسان باشید و در درجه دوم به تحصیلات اهمیت بدهید. آن موقع مربی به بازیکن نمیگفت که داخل زمین داور را تحت فشار قرار بده یا بازیکن حریف را طوری مصدوم کن که نتواند به بازی ادامه بدهد. فوتبالیستها آنقدر با هم رفیق بودند که سر سفره همدیگر مینشستند و دیزی میخوردند. گاهی شبها در خانه همدیگر، زیر کرسی میخوابیدیم و این حرفها نبود.
نکته دیگری که درباره نسل دوم فوتبالیستهای ایران وجود دارد این است که ما با ورزشکاران چند وجهی مواجه بودیم. یعنی برخی فوتبالیستها در والیبال، شنا و چند رشته دیگر هم فعالیت میکردند و قهرمان میشدند. مثل اکبر قادری که بهترین بازیکن تیم ملی والیبال بود و به تیم ملی شنا هم دعوت میشد. این رویه نشانه آماتوریسم در فوتبال نبود؟
همینطور است، از وقتی فوتبال حرفهای شد دیگر از این خبرها نیست. علت دیگرش این است که مردم دیگر فراغت چندانی ندارند و دایره سرگرمیها خیلی گسترده شده. آن موقع ورزش تنها وسیله سرگرمی و یک عامل بازدارنده برای عدمگرایش جوانها به سمت اعتیاد و سایر معضلات اجتماعی بود و جوانها فرصت کافی را داشتند که چند رشته ورزشی را یاد بگیرند. من بازیکن تیم ملی فوتبال بودم اما والیبال، بسکتبال و تنیس هم بازی میکردم و چند سال هم مربی شنا بودم. آن قدر وقت داشتیم که به همه زمینهای ورزش سر میزدیم.
اگر بخواهیم فضای فعلی فوتبال ایران را با گذشته مقایسه کنیم به چه تفاوت عمدهای میتوان اشاره کرد؟
فوتبال از دو منظر فنی و اخلاقی نسبت به سالهای قبل تفاوتهای بنیادی دارد. از نظر اخلاقی فوتبالیستهای قدیمی خیلی مقید بودند که درباره این موضوع به قدر کفایت صحبت شده است. تفاوت عمده در تکنیک فوتبالیستهای امروزی و قدیمی است. فوتبالیستهای امروزی بهراحتی با دو پا بازی میکنند اما مطرحترین فوتبالیستهای قدیمی چنین قابلیتی نداشتند. وقتی در تیمهای دارایی و تهرانجوان بازی میکردم بازیکن دو پا نداشتیم و برای همین مربی مرا که با دو پا بازی میکردم در پست هافبک چپ بازی میداد. بعد هم هافبک چپ تیم ملی شدم چون تیم ملی اصلاً هافبک چپ یا بازیکن راست پا که قابلیت بازی در جناح چپ را داشته باشد نداشت. بیوک جدیکار یا پرویز کوزهکنانی با آن همه اسم و رسم فقط با یک پا بازی میکردند اما الان بیشتر فوتبالیستها در چند پست بازی میکنند. فوتبالیستهای ایرانی به لحاظ تکنیکی خیلی پیشرفت کردهاند.
این هم شاید از موهبت حرفهای شدن فوتبال است...
همینطور است. الان فوتبالیستها در آکادمی، تکنیک و کارگروهی را یاد میگیرند. موقع ما که این حرفها نبود. بهندرت میتوانستیم با یک تیم خارجی بازی کنیم چون پرواز به کشورهای اروپایی خیلی دشوار بود. گاهی از آذربایجان و ارمنستان و دیگر مناطق شوروی تیمهایی به ایران میآمدند و در امجدیه با تیم ملی ایران بازی میکردند. بیشتر تیمهای اروپایی سفر به شرق آسیا را ترجیح میدادند چون رنج سفر به این کشورها کمتر بود.
برای همین تعداد بازیهای ملی بازیکنانی مثل شما کم است؟
بله، من 5سال بهطور مداوم برای تیم ملی بازی کردم و اگر اشتباه نکنم 14بازی ملی دارم. بیشتر فوتبالیستهای قدیمی چنین وضعیتی دارند.