
شبهای قدر، زندگی در شهر را دگرگون و بازار را تعطیل میکرد
عزاداران با «حیدر حیدر» دم میگرفتند

زندگی در شهرهای ایران بعد از دوره صفویه در ایامماه رمضان شکل متفاوتی بهخود میگرفت؛ کار و فعالیتهای روزمره و سنگین جای خود را به تعطیلی و استراحت میداد. بعد از نماز ظهر تا قبل از افطار، نوبت به وقتگذرانی در بازار و گشت وگذار میرسید تا زمان سریعتر بگذرد و روزهدارها سرشان گرم باشد. درست تا قبل از شب19ماه رمضان، شهر چهره شاد و پر جنب و جوشی داشت. همین که «ایام قتل» از راه میرسید، همه جا سیاهپوش میشد و شبهای قدر با آداب خاص خود از راه میرسید.
نماز 6 شبانهروز را میخواندند
عبدالله مستوفی در کتاب «شرح زندگانی من» شبهای قدر در تهران دوره قاجار را اینگونه توصیف میکند: «سه شب احیا شبهای عبادت بود، مردم بعد از افطار به مسجدها میرفتند. 6شبانه روز (100رکعت) نماز قضا میخواندند. بعد از آن واعظ یا پیشنماز به منبر میرفت. اکثرا تفسیر سوره قدر و فضیلت شب قدر را برای مردم میگفت و چون یکی از عبادات هم گریه از خوف خداست، آنها را میگریاند و بعد قرآن سر میگرفتند و به مسلمانان دعا میکردند و نزدیک سحر به منزل برمیگشتند.» و بعد از تلاش مردم تهران برای رساندن ثواب به دوستان و همسایه و اقوام مینویسد و پخش خرمای نذری در کوچه و بازار که نه فقط فقرا بلکه اعیان هم دست رد به آن نمیزدند تا دیگران را در ثواب روزهداری خود شریک کنند. «خواب روزهدار هم عبادت است» جملهای بود که در این روزها بین مردم زیاد رد و بدل میشد تا ساعات کشدار روزهداری را با خواب و استراحت برای خود آسانتر کنند.
شبهای قدر خانگی
البته مستوفی این نسخه مراجعه به مسجد را برای همه مردم شهر نمیپیچد و از برگزاری مراسم خصوصی برخی خانوادهها، ازجمله پدرش میگوید که در خانه احیا را برگزار میکردند؛ «من درنظر ندارم پدرم در این ۳ شب به مسجد رفته باشد، او در خانه به خواندن دعا و قرآن مشغول میشد، نزدیک سحر قرآن به سر میگرفت، مادرم با او همراهی میکرد، ما هم در صف عقبتر این عمل مستحب را بجا میآوردیم، خدمتکارها هم در ایوان جنب اتاق نشسته هر یک قرآنی به سر گذاشته و ذکرهایی را که پدرم میگفت، تکرار میکردند.»
روایتهای اولشگر
آدام اولشگر، پژوهشگر جغرافیدان و جهانگردی که در دوره صفویه به ایران آمده بود، خاطراتش از مواجهه با آداب و رسوم مختلف را در سفرنامه خود به رشته تحریر در آورد. ماه رمضان و آداب آن، بهخصوص در شبهای قدر یکی از موضوعاتی است که آدام اولشگر به آن پرداخته است. او مینویسد: «هفتم فوریه که برابر تقویم ایرانیان بیست و یکم رمضان و روز گرامیداشت شهادت حضرت علی(ع) قدیس بزرگ و رهبر مذهبی و مرشد ایرانیهاست، آنان از طریق گردهمایی تمام اهالی شهر و با مراسم ویژه در مکانی نزدیک شهر که برای این ساخته شده است، این روز را گرامی میدارند.» او که پیش از این شاهد برگزاری مراسم در مناسبتهای مختلف مذهبی در ایران بود، از گردهماییهای مذهبی و چند و چون کلی اجرای آن خبر داشت. این تاریخنگار درباره تماشای مراسم احیا در ماه رمضان چنین مینویسد: «وقتی که چند نفر از ما به محل مذکور وارد شدیم تا از این مراسم دیدن کنیم، به دستور خان که کلانتر و جمعی از بزرگان نیز همراه وی بودند، جایی برای ما باز کردند تا بتوانیم از نزدیک شاهد اجرای مراسم باشیم. زیر خیمه یک نفر خطیب یا برگزارکننده مجلس سوگواری در لباس نیلی رنگ عزا، رنگی غیر از رسم ما که مشکی استفاده میکنیم، بر یک صندلی بلندی نشسته بود.»
مقتلخوانی
مقتلنامهخوانی، مراسمی است که اولشگر از آن یاد میکند؛ «او بهمدت 2ساعت با صدایی خوش، رسا و صاف و نیز حرکاتی با مفهوم از روی کتابی به نام مقتلنامه میخواند. محتوای این کتاب شرح زندگی حضرت علی(ع) و چگونگی شهادت ایشان بود. دور تا دور صندلی خطیب تعداد زیادی آخوند همگی با مندیلهای سفید رنگ بر سر نشسته بودند و در اثنای خواندن خطیب به دفعات متفاوت آغاز به خواندن آواز میکردند، زیرا در کتاب یادشده همه جا کلمات قصار و رهنمودهای عالمانه وجود داشت و خطیب وقتی که به آنها میرسید کلمه اول را میخواند و سپس ساکت میماند و بقیه جمله را آخوندهای مذکور مانند یک آواز و سرود معروف میخواندند. پس از اتمام چند سرود یکی از آنها با صدایی بلند فریاد میزد: «لعنت خدای به کشنده علی باد»، در جواب او تمام جمعیت میگفتند: «بیش باد، کم مباد.»
نخلگردانی
خاطرات سیاحان و مستشاران خارجی در ایران از مراسم و آداب مذهبی، نگاه موشکافانهای به برگزاری این مراسم دارد؛ نگاه فردی که روایتی کلی از مناسبت تاریخی را شنیده و در رفتار و سکنات و خلاصه هر لحظه از برگزاری مراسم، دنبال نشانهها و نمادهایی است که مردم سینه به سینه به استفاده از آن در آداب و رسوم رو آوردهاند. تفاوت این نگاهها را میتوان در خاطرات عبدالله مستوفی و اولشگر آلمانی درباره شبهای قدر دید. در خاطرات عبدالله مستوفی چندان خبری از جزئیاتی که مستشار آلمانی از آن سخن میگوید نیست؛ عبدالله مستوفی از بدیهیاتی که از کودکی با آن آشنا شده و هر سال و در هر شهری برای او تکرار شده است با ذکر جزئیات خودداری کرده است. اولشگر درباره ادامه مراسم احیا در ایام رمضان مینویسد: «پس از پایان قرائت کتاب، خطیب مفتخر به دریافت خلعتی نو و ابریشمین از خان شد که میبایستی فوراً آن را میپوشید. سپس سه تابوت که با پارچه سیاه رنگی پوشیده شده بود دایرهوار دور گردانده شد که ظاهراً بایستی مظهر تابوتهای حضرت علی(ع) و دو فرزند ایشان، امامحسن(ع) و امامحسین(ع) میبود. پیش از اینها دو صندوق بلند که با پارچهای نیلی رنگ پوشیده بود و گویا تمثیل و تنها میراث حضرت علی(ع) یعنی کتابهای روحانی ایشان میبود، به نمایش گذاشته شد. همچنین دو رأس اسب زیبا که بر پشت آنها کمان، تیر، دستارهای گرانبها و مقدار زیادی پرچمهای پیروزی قرار داشت دور گردانده شد، یک نفر ایرانی بر سر چوبی یک برج مدور که آن را نخل مینامیدند و بر آن چهار قبضه شمشیر فرو کرده بودند که به سبب فراوانی اشیای زینتی، دیدن آنها دشوار مینمود. چند نفر دیگر بر سر خود جعبههایی حمل میکردند، این جعبه را با دستهای از پرندگان، نوارهای رنگین، گل و سایر چیزها آرایش کرده و درون آن گویا قرآنی را در حالت باز قرار داده بودند.»
شهر تعطیل میشد
آداب مناجات در شبهای قدر تقریباً روندی یکشکل و یکسان در شهرها و دورههای مختلف داشته؛ دلیلش هم روایتهایی است که در کتابهای مذهبی و احادیث و... همواره وجود داشته و باسوادها آنها را میخواندند و افرادی که دسترسی به آن نداشتند، پای منبرها و در مساجد آن را با نزدیکشدن به هر مناسبتی مرور میکردند. قرآن بر سر گرفتن، بیدارماندن تا صبح و خواندن نماز شب قدر مهمترین این آداب است. در دورههای مختلف تاریخی علاوه بر عبادت و مناجات در شبهای قدر مراسم عزاداری خاصی هم برگزار میکردند. اولشگر مینویسد: «عزادارها همراه نوای موسیقی محزون که بهوسیله سنجهای بزرگ، نیلبک، تنبک و طبل نظامی نواخته میشد میپریدند و میجهیدند. چند گروه از جوانان، چوبهدستی بلندی در دست داشتند و دایرههای جداگانه به اطراف میپریدند و درحالیکه شانههای یکدیگر را گرفته بودند یکی از آنها میخواند: «حیدر، حیدر، حسن، حسین» و دیگران با او همین کلمات را دم میگرفتند.» عزاداری و مناجات در این شبها تا سحر در مساجد و تکیهها ادامه داشت. با نزدیکشدن به سحر همه به خانههای خود برمیگشتند و فردای شبهای قدر، معمولاً همه مغازهها و بازار تعطیل بود.