«نقاب» واقعی
سیدمحمد حسینهاشمی
دیروز با یکی از دوستانم نشستیم پای مرور هشتگهای پرکاربرد ایرانیان در سال گذشته. روایتهای عجیبی بود. یادآوری عجیبتر. دلم نمیخواست بعضی از آنها را اصلا به یاد بیاورم. یک جور ای کاش این کار را نمیکردم مدام توی سرم میپیچید اما کار از کار گذشته بود و میخواستیم ببینیم که مردم، پارسال، در آخرین سال قرن، چه چیزهایی برایشان مهم بوده. از انتخابات ریاستجمهوری تا قطع برق. از مذاکرات تا یادآوری سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی. از بازی مرکب تا ماجراهای آب و کمآبی و اعتراضات اصفهان. از دختری که توسط همسرش به قتل رسید تا پدری که پسر کارگردان و دختر و دامادش را سر برید. این وسط کلی هم خبر مرگ را برای خودم و دیگران به عزا نشسته بودم. از مرگ همکاران خبرنگارم در اتوبوس مرگ سازمان محیطزیست تا از دست دادن عزیزان همکار و رفیق بهواسطه کرونای لعنتی. نشستیم و یک ساعت تمام آنچه سال گذشته، برایمان شده بود «حرف حساب» مجازی را مرور کردیم و دست آخر یک چیز بیشتر از هر ماجرای دیگری ذهنم را درگیر کرد. اینکه چقدر فضای مجازیمان در سال گذشته اگر نگویم سیاه که خاکستری بود. به رفیقم گفتم فلانی حواست هست که چقدر پستهای تلخ داریم؛ چقدر غم گرفته دنیای مجازیمان را؛ چقدر ماجراها و اتفاقات تلخ را بیشتر میبینیم و میخوانیم. گفت: همین حالا داشتم به همین فکر میکردم. واقعا چرا اینطور شده اینجا. با خودم فکر کردم آنچه ما در فضای مجازی میگوییم و مینویسیم و میبینیم بخش عمدهای از فضای زندگی واقعیمان است اما با روتوش کمتر. این، زندگی خاکستری ماست که دارد توی صفحات مجازی ما خود را فریاد میزند. من برعکس خیلیها که میگویندآدمها توی فضای مجازیشان نقاب به چهره میزنند، باور دارم که اتفاقا ما آدمها در دنیای واقعی نقاب داریم. با خیلی از آنهایی که از شان بدمان میآید، مجبوریم به گرمی سلام و احوالپرسی کنیم. به خیلی از آنهایی که میدانیم هیچچیزی سرشان نمیشود باید کرنش کنیم و بله قربان بگوییم. در مقابل خیلی چیزهایی که حالمان را به هم میزند باید سکوت کنیم و اینها همه میشود نقاب؛ نقابی که به اعتقاد من، در دنیای مجازی نیست. ما آنجا بدون اینکه ضرورتی برای پاسخگویی داشته باشیم، میتوانیم آنها را نبینیم و بهشان اجازه اینکه ما را ببینند هم ندهیم. ما آنجا مجبور نیستیم به آدمهایی که میدانیم چیزی سرشان نمیشود، بله بگوییم. آنجا اتفاقا دنیای واقعی ماست؛ اصل ما؛ آن چیزی که خود واقعیمان است. و تمام اینهاست که بهنظرم باید خیلیها ببینند و برایش برنامهریزی کنند. چون حداقل آن چیزی که از شبکههای اجتماعی و حرفهای پارسالمان دیدم، نتیجهاش این بود که «ما حالمون بده؛ احوالمون بده» و ایکاش کسی بیاید و کاری بکند و فکری بکند که اوضاعمان بهتر شود. ما مردمی هستیم که کماکان امید داریم.