دیشموک: سرزمین نتهای تلخ
کتاب «دیشموک: سرزمین نتهای تلخ» نوشته شقایق فیروزی درباره زندگی و مشکلات مردمان ایلیاتی است. شخصیت اصلی داستان، رستا، مراحلی را در زندگی طی کرده که ریشه در آیینهای سنتی زندگی ایلیاتی دارد؛ آمیخته با برخی رنجها برای دختران و زنان که پیشترها بهعنوان یک سنت رایج در ایل از سوی زنان پذیرفته شده بود اما افرادی از نسلهای جدید دختران و زنان جوان آن سنتهای قدیمی را که مغایر با شرایط زندگی امروزی زنان است نمیپذیرند. رستا در زمان روایت داستان، دختر جوانی است که زندگی شهری را برگزیده اما خاطرات و مشکلات زندگی در ایل رهایش نمیکند. او، مادربزرگش «یاربی بی» را به یاد میآورد که در زمان حیاتش کوشیده با تعریفکردن پیوسته قصهای ساختگی که روی دیگر و البته رؤیایی زندگی رستا بهحساب میآید، نوه رنجور و بیمادرش را به زندگی امیدوار کند، اما «ماه تیتی»؛ شخصیتی که یاربی بی در قصه ساخته و همزاد خوشبخت رستا محسوب میشود، به منزله درون بیدار رستا، او را از باور و پذیرفتن قصه یاربی بی همواره برحذر میدارد. رستا به واسطه تجربه تلخی که دارد، از برخی افراد ایلیاتی دلخوشی ندارد اما با سفری به دیشموک که نوعی بازگشت نمادین به محل خاطرات دوران کودکیاش است و مرور لایههایی از زندگی پدرش«نورزاد» در پایان قصه که از عشق زلال خود به «داگل» مادر رستا میگوید، به نوعی در باورهای پیشین خود بازاندیشی میکند و این، مرحله تازهای از زندگی این دختر جوان برخاسته از یک جامعه ایلیاتی است.