غروب نزدیک میشود و تو گویی تقدیر زمین از همین حاشیه اروندرود است که تعیین میگردد. و مگر بهراستی جز این است؟
بچهها آماده و مسلح، با کولهپشتی و پتو و جلیقههای نجات، در میان نخلستانهای حاشیه اروند، آخرین ساعات روز را بهسوی پایان خوش انتظار طی میکنند. اینها بچههای قرن پانزدهم هجری قمری هستند؛ هم آنان که کره زمین قرنهاست انتظار آنان را میکشد تا بر خاک بلادیده این سیاره قدم گذارند و عصر ظلمت و بیخبری را به پایان برسانند...
و اینک آنان آمدهاند، باسادگی و تواضع، بیتکلف و صمیمی، در پیوند با آب و درخت و آسمان و خاک و باران... و پرندگان. و تو هم که از غرورآباد پرتکلف نفس اماره راه گم کردهای و یکباره خود را در میان این بندگان مطیع خدا یافتهای، حس میکنی که به برکت آنان، با همهچیز، آب و درخت و آسمان و خاک و باران و پرندگان و دیگر انسانها پیوند خوردهای و بین تو و رب العالمین هیچچیز نمانده است و دائم الصلوه شدهای.
غروب نزدیک میشود و انتظاری خوش، دل بیتاب تو را در خود میفشارد.
این نخلستانها مرکز جهان است و اگر باور نداری، خود به خیل این یاوران صاحب الزمان بپیوند تا دریابی که چه میگویم. مگر نه این است که زمان در کف صاحبالزمان است و اینان نیز یاوران او؟ مگر نه اینچنین است که خداوند انسان را برای خلیفهاللهی آفریده است؟ و مگر نه اینچنین است که انسان را عبودیت حق به خلیفهاللهی میرساند؟
این نخلستانها مرکز جهان است، چرا که بهترین بندگان خدا، یعنی بندهترین بندگان خدا در اینجا گرد آمدهاند تا بر صف کفر بتازند و بند از اسرای شب بر گیرند و آیینه فطرتها را از تیرگی گناه بزدایند و کاری کنند تا جهان بار دیگر اهلیت ولایت نور را پیدا کند.
بعضیها وضو میگیرند و بعضی دیگر پیشانیبندهایی را که رویشان نوشته شده است «زائران کربلا» بر پیشانی میبندند. در اینجا و در این لحظات، دلها آنچنان صفایی مییابد که وصف آن ممکن نیست. گفتم که هیچچیز در میانه تو و ربالعالمین باقی نمیماند _ خود تو، آنکه به او میگویی من. و در اینجا دیگر منی در میانه نیست؛ من میمیرد و همه به هم پیوند میخورند. آنگاه دستها در هم گره میخورند و دیگر رها نمیشوند.
چهار شنبه 24 فروردین 1401
کد مطلب :
157989
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/jRzw4
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved