• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
یکشنبه 14 فروردین 1401
کد مطلب : 156926
+
-

تاریخچه و پیشگامان جریان سیال‌ذهن

مرور
تاریخچه و پیشگامان جریان سیال‌ذهن

تکنیک جریان سیال‌ذهن هم مانند بسیاری از روش‌های نویسندگی تاریخچه به نسبت‌ معینی دارد که خاستگاه و تداوم آن در طول دوره‌های تاریخی متمادی را نشان می‌دهد. اصطلاح‌ جریان‌ سیال‌ ذهن‌، برای‌ نخستین بار توسط فیلسوف و روانشناس آمریکایی و بنیانگذار مکتب «پراگماتیسم»، یعنی‌ ویلیام‌ جیمز، برادر هنری‌ جیمز، در کتابی به نام «اصول روانشناسی»، در سال1890، به‌کار برده شد و هدفش اشاره و به تصویر کشیدن جریان افکار، احساسات و خاطراتی بود که در مغز انسان‌ها وجود داشته است. البته او برای‌ توصیف‌ رمان‌ از این‌ اصطلاح‌ استفاده‌ نکرد، بلکه‌ بیشتر درصدد تشریح‌ فعالیت‌ و عملکرد ذهن‌ بود.
 با این اتفاق اولیه بود که در ادامه بسیاری از نویسندگان در اواسط قرن بیستم باور پیدا کردند که می‌توانند به جای «گفتن» از این موضوع، جریان سیال ذهن را در آثار خود به مخاطبان «نشان» دهند و از این طریق به واقعیت ذهنی انسان‌ها نزدیک‌تر شوند.
همچنین اصطلاح جریان‌ سیال‌ ذهن‌، نخستین بار در حوزه نقد ادبی توسط «می سینکلر» در سال‌1918برای تحلیل رمانی از «دوروثی ریچاردسون» مورد‌استفاده قرار گرفت. با این حال، این تکنیک مدت‌ها قبل از اینکه نامی داشته باشد، وجود داشت؛ در واقع می‌توان «جریان سیال ذهن» را در آثار قرن نوزدهمی اثر نویسندگانی همچون «ادگار آلن پو»، «لئو تولستوی»، «امبروز بیرس» و بسیاری دیگری مشاهده کرد. این تکنیک در میان نویسندگان عصر «مدرنیسم» به محبوبیت ویژه‌ای دست یافت.
ازجمله نویسندگان مدرنیست شناخته شده‌ای که از «جریان سیال ذهن» در آثار خود بهره می‌بردند، می‌توان از «ویرجینیا وولف»، «ساموئل بکت»، «جیمز جویس» و «مارسل پروست» نام برد اما این تکنیک در سال‌های بعد نیز همچنان مورد‌توجه نویسندگان باقی ماند و در آثار چهره‌هایی همچون «ویلیام فاکنر»، «جک کروآک»، «فلانری اوکانر» و حتی نویسندگان معاصر مثل «استیون کینگ» هم خودنمایی کرد.
جریان سیال ذهن در طول «جنبش مدرنیسم» که در چند سال قبل و بعد از جنگ جهانی اول به شکوفایی رسید، به‌عنوان یک تکنیک ادبی شناخته‌شده و فراگیر مطرح شد. حتی وقتی «مدرنیسم» جای خود را به جنبش‌های دیگر داد، جریان سیال ذهن به‌عنوان یک تکنیک در نگارش باقی ماند و امروزه نیز همچنان مورد‌استفاده قرار می‌گیرد.
 از دوره مدرنیستی به بعد، نگارش به سبک جریان سیال ذهن پرطرفدار باقی مانده است. دوروتی ریچاردسون، نویسنده انگلیسی و قرن بیستمی که پیشگام تکنیک جریان سیال ذهن به شمار می‌آید، نخستین نویسنده‌ای بود که رمانی کامل و بلند به نام «بام‎های نوک‎تیز» را به سبک جریان سیال ذهن به انتشار رساند.
در حقیقت، در نقد همین کتاب بود که نویسنده انگلیسی، «می سینکلر»، نخستین‌بار اصطلاح «جریان سیال ذهن» را در آوریل سال1918برای توصیف یک اثر ادبی به‌کار برد. جیمز جویس هم در رمان «اولیس» به وادی سیال‌ذهن قدم گذاشت و به یک روز از زندگی مردی ایرلندی به نام «لئوپولد بلوم» پرداخت. این رمان، قسمت‌هایی طولانی از جملات نوشته شده به سبک جریان سیال ذهن را در خود جای داده که به شکلی شگفت‌انگیز، در به تصویر کشیدن فرایند فکر کردن موفق عمل می‌کند.
جیمز جویس در آثار بعدی خود، حتی پا را از این هم فراتر گذاشت و در کتاب «شب‌زنده‌داری فینگن‌ها» که یکی از پیچیده‌ترین داستان‌های انگلیسی به شمار می‌آید، داستانی عاری از روایت را ارائه کرد. همچنین ساموئل بکت، نویسنده ایرلندی، از بسیاری از تکنیک‌های روایی مشابه با نویسنده هم‌عصر و هم‌وطن خود یعنی «جیمز جویس» استفاده می‌کرد. بکت که بیشتر به‌عنوان یک نمایشنامه‎نویس شناخته می‌شد، مونولوگ‌هایی به سبک «جریان سیال ذهن» را توسط شخصیت‌هایش روایت می‌کرد و بعدها این روش را در رمان‌هایش هم، از جمله«مالوی»، به‌کار گرفت. مارسل پروست، نویسنده فرانسوی هم در اثر جریان‎ساز و 7جلدی خود یعنی «در جست‌وجوی زمان از دست رفته»، از تکنیک‌های «جریان سیال ذهن» بهره‌برد. در این اثر، حتی خاطره ساده خوردن یک کیک کوچک هم می‌تواند به «بنایی وسیع از یادآوری» تبدیل شود. مخاطبان هنگام خواندن «در جست‌وجوی زمان از دست رفته» در تجربه تک‌تک جزئیات خاطراتی سهیم می‌شوند که همگی در «جریان سیال ذهن» راوی، زندگی می‌یابند.
 ویرجینیا وولف، نویسنده انگلیسی، یکی دیگر از شناخته‌شده‌ترین نام‌ها در سبک جریان سیال ذهن است. او از نگارش به این سبک استفاده می‌کرد تا مونولوگ‌های درونی شخصیت‌هایش را با جزئیاتی بیشتر به تصویر بکشد. رمان‌های «خانم دلوی»، «به‌سوی فانوس دریایی» و «موج‌ها» از آثار شاخص ویرجینیا وولف در این زمینه است. ویلیام فاکنر هم در آثاری همچون رمان «خشم و هیاهو» از سبک جریان سیال ذهن استفاده کرده بود اما کتاب «گور به گور» به‌خاطر روش روایت خود از طریق نقطه‌نظرات 15شخصیت مختلف، که هر کدام با استفاده از این تکنیک روایت می‌شدند، نام خود را از سایر آثار ویلیام فاکنر متمایز کرد. همچنین رمان «در راه» اثر جک کروآک، جریان سیال ذهن را به‌عنوان روایت اصلی خود به‌کار گرفت و به اثری جریان‌ساز تبدیل شد. این نویسنده از طریق شخصیت راوی یعنی «سل پردایس» که تا حد زیادی براساس زندگی خود نویسنده به‌وجود آمده است، داستان خود را به شکل جریانی وسیع و بی‌وقفه از افکار روایت کرد. کروآک تمام این رمان را روی یک رول کاغذی بزرگ در ماشین تحریر خود، به شکلی ادامه‌دار و بی‌وقفه نوشت.

این خبر را به اشتراک بگذارید