رویدادی که آن روی بنیصدر را نمایان کرد!
نظری بر زمینه و پیامدهای تشکیل هیأت حل اختلاف، برای بررسی غائله 14اسفند 59
انوشه میرمرعشی، روزنامهنگار
یکی از مهمترین رویدادهایی که موجب شد مردم ایران، شدیدا نسبت به نخستین رئیسجمهوری که خود او را برگزیده بودند، بدبین و منتقد شوند، غائله 14اسفند 59بود؛ حادثهای که آن روی بنیصدر را، به مردم ایران شناساند و به میزان زیادی، حقانیت منتقدان تفکر و عملکرد او را، نمایان کرد. بهویژه اینکه بعد از آن غائله، هیأتی به فرمان امامخمینی (ره)، رهبر کبیر انقلاب اسلامی تشکیل شد تا مقصران حوادث آن روز مشخص شوند. در مقال پی آمده، به اختصار چرایی و چگونگی تشکیل «هیأت حل اختلاف»، بعد از وقوع غائله 14اسفند دانشگاه تهران و نتایج بررسیهای این هیأت، را بازخوانی کردهایم. امید آنکه مفید افتد.
این منم؛ بزرگترین اندیشه زمان معاصر!
خوانش کارنامه و منش سیدابوالحسن بنیصدر، از شناخت پیشینه او جدا نتواند بود. او در دوم فروردین ۱۳۱۲.ش، در روستای باغچه همدان متولد شده بود. پدرش آیتالله سیدنصرالله بنیصدر، فرزند مرحوم صدرالعلماء همدانی بود. بخشی از تحصیلات دبستان و دبیرستانش را در همدان و بخشی دیگر را در تهران گذراند. ولی در سال پنجم دبیرستان، به مدرسه علمیه تهران رفت. در همان دوران، مبارزات برای ملی کردن صنعت نفت، شروع شده بود و بنیصدر هم در آن دوره، مانند بسیاری از همسنوسالان خود، به صف طرفداران دکتر مصدق پیوست. در سال1338.ش، تحصیل در دانشکده الهیات دانشگاه تهران، در رشته «معقول و منقول» را آغاز کرد و در ضمن فعالیت سیاسی خود را، با عضویت در جبهه ملی ادامه داد. ابوالحسن بنیصدر پس از پایان دوره لیسانس، بهمدت 4سال در مؤسسه تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران، تحت ریاست احسان نراقی مشغول بهکار بود(1). او پس از طی آن دوره، برای ادامه تحصیل به فرانسه رفت و در آنجا در رشته اقتصاد، مشغول به تحصیل شد. بعد از مهاجرت امامخمینی (ره) از عراق به پاریس، بنیصدر فرصت را غنیمت شمرد و خود را در زمره یاران و مشاوران ایشان قلمداد کرد. البته در همان دوران، اختلافات زیادی میان بنیصدر با برخی از سیاسیون، همچون ابراهیم یزدی و قطبزاده وجود داشت و هر یک به نوعی سعی میکردند، با سبقتگیری از دیگری، خود را به رهبر کبیر انقلاب اسلامی نزدیکتر نشان دهند(2). انقلاب اسلامی مردم ایران که به پیروزی رسید، مطبوعات به شکل عجیبی، به بازتاب مواضع و سخنرانیهای ابوالحسن بنیصدر میپرداختند، بیشتر از همه نیز، مطبوعاتی که با انقلاب اسلامی و تفکر امامخمینی زاویه داشتند! اما علت اینکه چرا بنیصدر در آن مقطع، اینقدر در فضای مطبوعات موردتوجه قرار گرفته بود - درحالیکه نسبت به بسیاری از یاران امام، از سوابق بسیار کمرنگتری در مبارزه با رژیم پهلوی برخوردار بود- را باید در نوع شخصیت خود او جستوجو کرد. خودبزرگبینی و منیت شدید او، چهبسا چهرههای اهل فکر و معرفت را، به شگفتی وامیداشت! مثلا او در تبلیغات کاندیداتوری ریاستجمهوریاش، خود را اینطور معرفی کرده بود: «اگر قرار باشد که من خودم بگویم کیستم؟ من خود را اینطور به شما معرفی میکنم: بزرگترین اندیشه زمان معاصرم(3)...» یا اینکه ادعا کرده بود در سال 1350.ش و در سمینار انجمنهای اسلامی دانشجویان خارج از کشور، صحبت از اصول پایهای تشکیل حکومت اسلامی کرده و در آن وقت، هیچکس به خیال رفتن رژیم شاه هم نبوده، ولی او حکومت اسلامی را آن موقع مطرح کرده...(4). این در حالی بود که درس ولایت فقیه امامخمینی و چاپ کتاب حکومت اسلامی که مکتوب شده آن دروس ایشان بود، در سال 1348.ش صورت گرفته بود.
عامل آمریکا کیه؟!...
بعد از رئیسجمهور شدن بنیصدر، روزبهروز زاویه او با آرمانهای انقلاب اسلامی و اسلام فقاهتی، بیشتر میشد. او از یک طرف، علیه مواضع انقلابی یاران امام و در رأس آنها شهید آیتالله سیدمحمد بهشتی سخنرانی میکرد و از مبانی موردتأکید رهبر انقلاب دور میشد و از طرف دیگر، روزبهروز ارتباطش با سازمان موسوم به مجاهدین خلق، نزدیک و نزدیکتر میشد. تا جایی که دخترش فیروزه را هم پس از فرار از ایران به عقد مسعود رجوی درآورد! در چنین اوضاعی، بنیصدر تصمیم گرفت تا در سالروز درگذشت «دکتر مصدق»، یعنی در 14اسفند 1359.ش، در دانشگاه تهران مراسمی برگزار و در آن سخنرانی کند؛ مراسمی که به بلوا و درگیری میان مردم انجامید! اما جریان برپایی غائله چهاردهم اسفند، به این شکل بود که بعد از ظهر روز 14اسفند 1359.ش، در دانشگاه تهران 2گروه جمع شدند تا سخنرانی بنیصدر را بشنوند. گروهی از طرفداران او و گروهی از منتقدیناش! طرفداران بنیصدر در آن روز، دست میزدند و شعار میدادند: «عامل آمریکا کیه - بهشتیه بهشتیه» و دیگر اینکه «حزب چماق به دستان- باید بره گورستان» و... . از آن طرف نیز دانشجویان حزباللهی فریاد میزدند: «بنیصدر، لیبرال - پیوندتان مبارک» و «سوسولا کف نزدید - شب هفت شهداست»... تا اینکه نهایتا و با چراغ سبز بنیصدر، درگیریها آغاز شد! درگیریای که در جریان آن، نیروهای انقلابی و دانشجویان حزباللهی، به وسیله میلیشیای سازمان مجاهدین(منافقین) و طرفداران بنیصدر، مورد ضرب و شتم شدید قرار گرفتند و بسیاری از آنها مجروح شدند(5).
بنبست مناظره چماقداری
در پی غائلهای که طرفداران بنیصدر، در 14اسفند 1359.ش، در دانشگاه تهران به پا کردند، اعتراضها به موضعگیری بنیصدر و رفتار طرفدارانش بالا گرفت. به همین دلیل بنیصدر که زیر فشار انتقادها قرار گرفته بود، شروع به نامهنگاری به دادستان کل انقلاباسلامی کرد و تمام اتفاقات آن روز را به گردن مخالفان خود انداخت. او در نامه مورخ 20اسفند 1359.ش، خطاب به آیتالله موسویاردبیلی، دادستان کل انقلاب اسلامی، نوشت: «به اینجانب اطلاع میدهند که بازپرسها بازرس نیستند، دیگرانند. این دیگران چه کسانی هستند؟ مگر کاری به این اهمیت را، میتوان بهعهده کسانی گذاشت که بهعنوان کارآموز در این کار وارد شدهاند؟ و میگویند تنها اشخاص معینی را برای شهادت میبرند و...». در مقابل آیتاللهموسویاردبیلی در مصاحبه با خبرنگاران، به شبهاتی که بنیصدر به دستگاه قضا وارد کرده بود، پاسخ گفت و اظهار داشت: «عدهای شایع کردهاند که کسانی که بهعنوان بازپرس از افراد تحقیق میکنند، قاضی نیستند، مراتب را بهعنوان دادستان، شدیدا تکذیب میکنم. حتی برای این اثبات این مطلب، بعضی از خبرنگاران و خبرگزاریها، مسئله را از نزدیک ملاحظه کردهاند. مخصوصا در 3روز قبل، خبرنگار روزنامه انقلاباسلامی با اینجانب در کلیه شعبات بازرسی رفتیم و دقیقا ایشان شعبات را مشاهده کرد، ولی متاسفانه نمیدانم چطور شد که این مطلب در آن روزنامه به چاپ نرسید...(6)».
اما بعد از اینکه بنیصدر، از نامهنگاریها و شبههافکنیها نتیجه دلخواه را نگرفت و دید که همچنان طیف زیادی از مردم، از عملکرد او انتقاد میکنند، شروع کرد بر طبل مناظره تلویزیونی کوبیدن، آنهم با تعیین شروط خاص! ازجمله اینکه موضوع مناظره، فقط باید درباره پدیده چماقداری باشد!(7). که چون منتقدان و مخالفان بنیصدر، شروط او را برای مناظره قلدرمآبانه و غیرمنصفانه اعلام کردند، عملا مسئله مناظره به بنبست رسید و منتفی شد!
ورود امامخمینی (ره) به مسئله، برای حل اختلاف
بهدلیل جوسازیها و التهابآفرینیهایی که بنیصدر و طرفدارانش میکردند، فضای کشور بسیار ملتهب شده بود و درگیریهای متعددی، میان مخالفان و موافقان بنیصدر به وقوع میپیوست(8). این درگیریها به قدری وسیع شد که امامخمینی رهبر کبیر انقلاب اسلامی، شخصا وارد میدان شدند و در تاریخ 25اسفند 1359.ش، از مسئولین کشور و قوا دعوت کردند که در جلسهای مشترک در منزل ایشان، به بیان نظرات خود بپردازند(9) اما چون موارد اختلافی مطرح شده در این جلسه، بسیار متعدد و دارای ابعاد گستره بود، عملا آن جلسه به رفع اختلافها نینجامید؛ امام در بیانیهای 10مادهای مهمی، ضمن اشاره به تذکراتی برای از بین رفتن اختلافات میان مسئولین، خطاب به مردم ایران فرمودند: «برای رسیدگی به شکایات نسبت به مسائل جنگ و سایر موارد اختلاف بین مقامات جمهوری اسلامی، هیأتی مرکب از یک نماینده از طرف رئیسجمهور و یکی از طرف دیگر و یکی از سوی اینجانب تعیین گردد که کوشش در حل شکایات نمایند و رأی اکثریت هیأت مذکور معتبر است و درصورت تخلف یکی از مقامات، باید متخلف را به مردم معرفی کنند و مورد مؤاخذه قرار گیرد...»(صحیفه امام، جلد14، صص 201و 202)
علت رضایت بنیصدر از ترکیب هیأت حل اختلاف!
بهدنبال فرمان امامخمینی(ره) مبنی بر تشکیل هیأت حل اختلاف، بنیصدر آیتالله شهابالدین اشراقی – داماد امام- را، بهعنوان نماینده خود معرفی کرد. آیتالله محمد یزدی به نمایندگی از سوی مجلس شورای اسلامی معرفی شد و امامخمینی نیز، آیتالله محمدرضا مهدوی کنی را بهعنوان نماینده خود معرفی کردند. البته نباید این نکته را از نظر دور داشت که بنیصدر به این دلیل با ترکیب این هیأت موافق بود که اولا: آیتالله اشراقی را، طرفدار سرسخت خود میدانست و ثانیا: آیتالله مهدویکنی -که نماینده امام بود- را دشمن خود نمیدانست؛ زیرا وی عضو حزب جمهوری اسلامی نبود و گرچه دوستی قدیمی و عمیقی با مسئولین حزب داشت اما از منتقدان برخی از تصمیمگیریهای حزب جمهوری اسلامی به شمار میرفت. به همین دلیل هم بنیصدر، با پیشنهاد شهید رجایی نخستوزیر وقت، برای تصدی مسئولیت وزارت کشور توسط آیتالله مهدویکنی، به راحتی موافقت کرده بود(10) و در کل ترکیب این هیأت را به نفع خود میدید. به این ترتیب بعد از تعیین اعضای هیأت، نخستین جلسه هیأت حلاختلاف، در تاریخ 24فروردین 1360.ش تشکیل شد. البته در این جلسه، آیتالله موسویاردبیلی بهعنوان مسئول هماهنگکننده میان تصمیمات هیأت و مسائل قضایی، در این جلسه شرکت میکرد(11). با وجود آنکه هیأت حل اختلاف، به تشکیل جلسات برای بررسی موارد اختلافی میپرداخت، بنیصدر همچنان به موضعگیریها و سخنرانیهای بحرانآفرین خود ادامه میداد و موجب ایجاد درگیری میان مردم میشد.
وقتی هیأت حل اختلاف نظر نهایی خود را اعلام کرد
هیأت حل اختلاف پس از برگزاری جلسات متعدد و بررسی ادعاها و عملکرد مسئولین، در تاریخ 12خرداد 1360.ش، با انتشار بیانیهای بنیصدر را در موارد بسیاری مقصر دانسته و عنوان کرده بود: «متأسفانه رئیسجمهور جناب آقای بنیصدر، در سخنرانی خود برای پرسنل پایگاه هوایی شیراز و همچنین در 2مصاحبه اخیر خود، برخورد منطقی و اصولی نداشته و از بیانیه 10مادهای تخلف نمودهاند و نیز از قانون اساسی نیز تخلف داشتهاند، که امضاء نکردن مصوبه مجلس درباره سرپرستی وزارتخانههای بیسرپرست، دلیل آن است. همچنین هیأت، روزنامه انقلاب اسلامی به مدیر مسئولی بنیصدر را، در موارد زیادی بررسی کرده و تخلف آن را محرز میداند...(12)». البته در مقابل هم، بنیصدر موضع بسیار تندی علیه بیانیه هیأت حل اختلاف گرفت و آن را بهشدت محکوم کرد(13). مهمتر اینکه او، با شدت بیشتری به اعمال تفرقه افکنانه خود ادامه داد، تاجایی که آیتالله شهابالدین اشراقی، در اطلاعیهای استعفای خود را از نمایندگی بنیصدر در هیأت حل اختلاف اعلام کرد(14). به این ترتیب طولی نکشید که رئیسجمهوری که در طول ایام ریاستش بر دولت، منتقدان و مخالفانش را به دیکتاتوری و چماقداری متهم میکرد، خود در بین مردم به نماد دیکتاتوری تبدیل شد و بعد از آن نیز، طرح عدمکفایت سیاسی وی، به وسیله 120نفر از نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی، در تاریخ 30خرداد 1360.ش، تصویب شد. 2روز بعد نیز امام خمینی، رسما حکم عزل او را صادر کردند و او ناگزیر به زندگی مخفی شد و پس از مدتی، به فرار از ایران روی آورد. بنیصدر پس از فرار و در پی 40سال زندگی در پاریس، در ۱۷مهر ۱۴۰۰ و در ۸۸ سالگی، در بیمارستان سالپتریه پاریس درگذشت.
منابع:
1- حیدریان، فاطمه، «بن بست غرور»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ 1386.ش، صص 11و12
2- سائلی کرده ده، مجید، «شورای انقلاب اسلامی ایران»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ 1384.ش، ص 224
3- مظفر، محمدجواد، «اولین رئیسجمهور»،پنج گفتوگو درباره نخستین انتخابات ریاستجمهوری ایران، انتشارات کویر، 1378.ش، صص 87و 88
4- همان، ص 94
5- غائله 14اسفند 1359(ظهور و سقوط ضدانقلاب)، چاپ دادگستری جمهوری اسلامی ایران، چاپ 1364.ش، صص 437، 467و 493و 494
6- همان، صص 530و 541
7- روزنامه اطلاعات، شماره 16383، مورخ شنبه 23اسفند 1359.ش، ص1و روزنامه اطلاعات، شماره 16385، مورخ دوشنبه 25اسفند 1359.ش، ص 2
8- روزنامه کیهان، شماره 11240، مورخ یکشنبه 24اسفند 1359.ش، صص 1و2
9- روزنامه اطلاعات، شماره 16385، دوشنبه 25اسفند 1359.ش، صص 1و2
10- خواجه سروی، غلامرضا، «خاطرات آیتالله مهدویکنی»، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ دوم 1387.ش، ص 284
11- غائله چهاردهم اسفند 1359، صص 637و 638
12- روزنامه کیهان، شماره 11298، مورخ سهشنبه 12خرداد 1360.ش، صص 1و 10
13- روزنامه کیهان، شماره 11299، مورخ چهار شنبه 13خرداد 1360.ش، ص1
14- روزنامه کیهان، شماره 11309، مورخ سهشنبه 26خرداد 1360.ش، ص 9