کارگزاران و بحران مشروعیت
پس از انتخابات نهم ریاستجمهوری، حزب کارگزاران دچار فقر استراتژی شده است
صفیه رضایی، خبرنگار
اوایل دهه70 طبقه سیاسی و اقتصادی جدیدی در ساختار قدرت ایران ظهور کرد که ماهیتی تکنوکراتیک و سرمایهدارانه داشت؛ کارگزاران، گروهی بودند که طیف راست مدرن قرار میگرفتند و چندان دل در گرو فرهنگ و سنت نداشتند و عهدهدار برنامه تعدیل اقتصادی شدند. آنها که رسما از انتخابات مجلس پنجم پا به عرصه سیاست حزبی گذاشته بودند، در انتخابات هفتم ریاستجمهوری با اصلاحطلبان ائتلاف کردند. بهطوری که اعلام شد دوم خرداد تداوم کارگزاران و حیاتش مدیون آن است. هر چند اصلاحطلبان که نسخه اقتصادی مشخصی نداشتند مجبور بودند به کارگزاران در مسائل اقتصادی تکیه کنند اما شکاف بین آنها و دومخردادیها آنجا بیشتر پدیدار شد که نیروهای اصلاحطلب بهخصوص مجاهدین انقلاب اسلامی و جبهه مشارکت، بخش عمدهای از نیروهای کارگزاران را که به واسطه حمایت از خاتمی در انتخابات منتظر گرفتن مناصب دولتی بودند ، نادیده گرفتند و حتی رهبر معنوی کارگزاران را مورد نقد قرار دادند. تا جایی که محمد هاشمی، رفتار اصلاحطلبان را قیممآبانه و غیردمکراتیک قلمداد کرد؛ این زنجیره حقارت کارگزاران تا آنجا ادامه یافت که اصلاحطلبان اعلام کردند که بیش از این نباید حضور مشکوک کارگزاران در مراکز مهم صنعت و اقتصاد ادامه پیدا کند.
حزبی که مقبول نبود
رویکرد فرصتطلبانه کارگزاران در حالی موردانتقاد قرار میگرفت که در زمان حاکمیت دوم خردادیها، فقر، تورم، رشوهخواری، انحرافات و آشفتگی اجتماعی و بیاعتمادی پیامد 2دوره قدرتنشینی آنها تلقی میشد. بنابراین در حالی مطرح میشد که دوم خردادیها را کارگزاران حمایت کردند تا به قدرت برسند اما اقبال مردم به دومخردادیها ناشی از فساد ساختاری کارگزاران در دوران پیش از آنها نیز تلقی میشد؛ بهعبارتی کارگزاران وجهه مقبول مردمی نداشتند. به قرائت دیگر، حزب کارگزاران حزب دولتساخته بود که بهدست اعضای کابینه و نزدیکان هاشمیرفسنجانی ایجاد شده بود و بهدلیل نداشتن پایگاه مردمی همواره رویکرد فرصتطلبانه را مشی خود قرار میداد.
فقرهای تاکتیکی آغاز میشود
پس از انتخابات نهم ریاستجمهوری، حزب کارگزاران دچار فقر استراتژی و تاکتیک بیشتری شد؛ تا جایی که هر کدام از اعضا، از یک کاندیدا حمایت میکردند؛ بهعبارتی دچار تناقض و چند زیستی سیاسی شدند. این تشتت آرا و بحران تصمیمگیری باعث کارکرد نیمبند و ناقص این حزب شد تا جایی که اختلاف، روزبهروز در این حزب بیشتر شد. همین پیشینه تاریخی و اختلافات عمده کارگزاران با هر یک از اعضا از جمله مرعشی، کرباسچی و هاشمی باعث شد که این ایده در تفکر سیاسی و رسانهای پدید آید که کارگزاران دچار سیالیت حزبی – سیاسی شود تا جایی که این سیالیت باعث نوعی بحران مشروعیت و عدماحساس هویت اعضا به حزب شد. خبر استعفای اعضا از حزب کارگزاران همچون محمد هاشمی، کرباسچی و فرزانه ترکان این ایده را تقویت کرد که کارگزاران دچار بحران حزبی شده است. همچنین مهرماه سال۱۳۹۳ محمد هاشمی، برادر مرحوم اکبر هاشمیرفسنجانی، رئیس دولت کارگزاران طی نامهای از همه مسئولیتهای خود در حزب کارگزاران سازندگی استعفا کرد.این گمانهزنی وجود دارد که ماجرای استعفای محمد هاشمی از حزب کارگزاران سازندگی که از لحاظ مشی و خط سیاسی به برادر او نزدیک و حتی در سپهر سیاسی، این حزب را حزب خانوادگی هاشمی عنوان میکنند، بیشتر بهدلیل ورود برخی چهرهها همچون محمدقوچانی و... که وابسته به جبهه دوم خرداد بود، برمیگردد. وی 2سال بعد از استعفا از کارگزاران همین موضوع را تأیید کرد و گفت:«مسائلی که درباره اضافه شدن افراد جدید مطرحشده بود، یکی از دلایل کنارهگیریام از حزب بود اما آنچه من عنوان کردم این بود که حزب، دیگر حزب کارگزاران نبود، رفتار حزبی نداشت و جبههای عمل میکرد، برای همین بهنظرم رسید که جدا شوم».
تصویرسازی از کارگزاران آینده
گفتههای عطریانفر حاوی نکات قابلتاملی است؛ وی بر دعوت محمد هاشمی و دیگر اعضا و برنامهریزی برای انتخابات آتی اشاره کرد. درحالیکه بهنظر میرسد هاشمی دیگر به این حزب بازنمیگردد؛ چرا که نمیخواهد چهره راست میانهروی خود را در مقابل جریانات رادیکالی همچون حزب اتحاد ملت قرار دهد. بهعبارتی هوش سیاسی محمد هاشمی نمیگذارد وی در مقابل جریاناتی قرار گیرد که دستمایه رقابتهای نافرجام شود. از اینرو بازگشتی برای وی قابلتصور نیست؛ این در حالی است که کارگزاران میخواهند با دعوت از هاشمی یا دیگر اعضای قدیمیتر بستر مدیریت جریان اصلاحات را تقویت کنند؛ بستری که هاشمی در راس آن است. این رویکرد کارگزاران ناشی از خلأ و انزوایی است که اصلاحطلبان در این دوره متحمل شدند. بهعبارتی استراتژی یارگیری و قوتگیری سیاسی در حالی از جانب کارگزاران با وجود آشفتگیهای داخلی دنبال میشود که اصلاحطلبان کمترین نفوذی در قدرت ندارند. با این حال باید دید اعضای دعوت شده به غیراز هاشمی، به این حزب بازمیگردند؟ آیا حزب با تغییرات جدید کنار میآید و رفتوآمد اعضای حزب در آینده چه تأثیری بر شاکله و ماهیت آن خواهد داشت؟ و سؤال مهمتر آنکه کارگزاران با وجود نداشتن پایگاه مردمی چقدر میتواند در دورنمای آینده مؤثر واقع شود و تأثیرگذاری کلان سیاسی داشته باشد؟یا به باور دیگر آیا در جامعه چند سال آینده رویکردهای آریستوکراتیک و الیگارشیک قابلپذیرفتن هستند تا این حزب با تقویت خود مؤثر واقع شود؟ در تلقی دیگر آیا کارگزاران همانطور که تمایل به یارگیری و رهبرسازی دارند آیا به گفتمانسازی نیز فکر میکنند؟ البته با وجود اینکه کارگزاران همواره میتوانند در بدنه اقتصاد جولان دهند اما محصول زمان سیاستهای تعدیل ساختاری بودند و درحالیکه رهبر معنوی خود را ندارند قطعا گفتمان فراگیری نیز نخواهند داشت. پروژه رهبرسازی و اصلاحگری نیز ره به جایی نمیبرد و در انتخاباتهای پیشرو نیز مردم اقبالی به آنها نخواهند داشت.