نگاهی به یکی دیگر از مصادیق حکمرانی اسلامی کردهایم
بایدها و نبایدهای کارآفرینی سیاسی
نباید در طرح مفاهیمی همچون کارآفرینی سیاسی دنبال افرادی بود که پروژه بگیرند و کاری تحویل دهند که ثمره آن در حل چالشهای سیاسی کشور دیده نشود
صفیه رضایی، روزنامهنگار
پیچیدهتر شده چالشها و تغییر و تحولات سریع باعث شده است نگاه حل مسئله و ریشهیابی سریع معضلات بیش از پیش مهم بهنظر برسد. دولتها میدانند که بدون نقشه راه و داشتن بستر سیاستگذاری پویا نمیتوانند مدیریت خوبی داشته باشند. از اینرو در چند سال اخیر در کشور ما نیز بر اهمیت ریشهیابی چالشها و نگاه مسئلهمحور تأکید میشود. ضمن اینکه تأکید میشود مجموعه علوم سیاسی و نخبگان این عرصه نیز تنها نباید به صرف خوانش نظریه و تئوری بسنده کنند و باید شاکله کارآفرینان سیاسی یا سیاستی در کنار عناصر سیاستگذار دیده شود. بهعبارتی، از ظرفیت نخبگان سیاسی در مسیر سیاستنویسی و ارزیابی در کنار مسئولان اجرایی استفاده شود. ضمن اینکه نخبگان باید در بستر نخبگانی خود فعالیت کنند و در چارچوب بوروکراسی و دستگاه دیوانسالاری هضم نشوند، چرا که نخبگان یا کارآفرینان سیاسی یا سیاستی میتوانند چالشهای کشور را صورتبندی و حل کنند.
نوآوری باز با دست بسته!
با این حال ممکن است این سؤال در ذهن ایجاد شود که ظرفیت پژوهشی و اجرایی کشور چقدر پذیرا و ظرفیتساز برای این تصمیم است و آیا اصلا چالشهای سیاسی کشور ما تنها با لحاظ رویکرد کارآفرینی سیاسی در بستر حل مسئله مرتفع میشود؟ حسن امینی، استاد دانشگاه و پژوهشگر حوزه سیاسی در این زمینه به همشهری میگوید: «بررسی این موضوع اما و اگرهای زیادی دارد؛ چراکه ایدههای حکمرانی بسیاری در مسیر حل مشکلات مطرح میشود، اما مسئولان اجرایی بهدنبال پیگیری و کاربست آن نیستند. به همین ترتیب نوعی تضاد بین پژوهشهای نخبگانی و مسیر اجرایی بهوجود میآید؛ بهعنوان نمونه طرح شبکه ملی اطلاعات که بسیار کار کارشناسی و نخبگانی روی آن انجام شد، اما در مسیر اجرا با اخلال مواجه شد. امینی معتقد است؛ اگر در بسیاری از حوزهها دچار افت شدهایم بهدلیل نبود دید آسیبشناسی و روشمندی است. ضمن اینکه موازی کاری سازمانها نیز مزید بر علت شده است. در واقع هنوز درک درستی از ایده حکمرانی در سازمانها وجود ندارد.این استاد دانشگاه و محقق بر این باور است که کار نخبگانی و پژوهش سیاستی در کشور ما بسیار انجام میشود، اما در مسیر اجرا بهدلیل عدماراده انجام و کاربست دچار تعطیلی یا فراموشی میشود.
مسیری که هموار نیست
میتوان گفت، ایجاد دانشگاهها، اندیشکدهها و مراکز نسل سوم و چهارم دانشی (کارآفرین) نیازمند بسترسازی صحیح است که در قالب آن کارآفرینان سیاسی یا سیاستی بروز کنند. میتوان در تعریفی کارآفرینان سیاسی را بخشی از جامعه نخبگان دانست که دارای مهارت حل مسئله سیاسی و دارای ره نگاشت ذهنی سیاستی هستند. اما مهم این است که اگر کار تحقیقی یا سیاستی انجام میشود دولت و نهادهای مسئول، اراده در دستور قرار دادن آن را در چرخه سیاستگذاری را داشته باشند. نکته دیگر اینکه نباید طرح مفاهیمی همچون کارآفرینی سیاسی یا سیاستی، بستر علم سیاست را در خدمت بوروکراسی قرار دهد. به این معنی که نباید به بهانه گسترش عرصه بین رشتهایها، زمینه هضم روندها و رشتههای علمی مادر و اثرگذار فراهم شود و به طرحها و ایدههای علمی نگاه پروژهای شود. بلکه باید نگاه برنامهای و راهبردی، الگوی اصلی باشد. نگاه پروژهای معمولا لحظهمحور و موقت است و دوراندیشانه نیست. از اینرو نباید در طرح مفاهیمی همچون کارآفرینی سیاسی و سیاستی دنبال افرادی بود که پروژه بگیرند و کاری تحویل دهند و در نهایت نتوانند ثمره آن را در حل چالشهای سیاسی و سیاستی کشور ببینند.نکته مهم دیگر اینکه وقتی قرار است چالشهای سیاسی، اقتصادی و اجتماعی در بوته تحلیل و سیاستگذاری قرار گیرد باید امیدی برای استفاده از روندهای پژوهشی و نخبگی در آنها باشد. یا حداقل ارادهای برای استفاده از دانش کارآفرینان سیاسی یا سیاستی وجود داشته باشد، زمانی که قرار نباشد طرحها، سندها و چارچوبهای تحولزا در مسیر سیاستنویسی و اجرا قرار گیرد بیانگیزگی بر نخبگان غالب میشود. از اینرو صرف ایجاد دانشکده یا اندیشکده در محور حکمرانی، کارآفرینی سیاستی یا نوآوری باز و ایدهمحور، کفایت نمیکند بلکه باید تقاضای بهرهگیری از روندهای نخبگی وجود داشته باشد. از اینرو پیشنهاد میشود که ابتدا تعریف از کارآفرینی سیاسی در بستر نخبگی فراهم شود تا تنها نخبگان بتوانند در این عرصه ورود کنند. ضمن اینکه باید نهاد دولت و نهاد قانونگذاری، الگوی یکپارچهای را برای بهرهگیری از ایدههای کاربری در قامت اجرایی و تقنین تعریف کنند.