انقلاب اسلامی و مسئله اصالت
سرآغاز رویگردانی نخبگان و جامعه، جریان بازگشت به خویشتن در دهه40 خورشیدی بود که مسئله هویت مهمترین دغدغه آن بود
جعفر برزگر، روزنامهنگار
جامعهشناسی معرفت نحلهای از جامعهشناسی است که به مطالعه روابط بین تفکر و جامعه میپردازد. جامعهشناسی معرفت در مواجهه با هر اندیشه و ایدهای درصدد است تا ایدههای موردمطالعه را به زمینههای اجتماعی تاریخی ارتباط دهد که این ایدهها محصول و برگرفته از آن هستند. بررسی انقلاب اسلامی هم بدون توجه به بسترهای برآمدن این نهضت مردمی مطالعهای ابتر خواهد بود. انقلاب اسلامی در شرایطی به پیروزی رسید که همه ایدههای رقیب و معارض تجربه تاریخی خود را پس داده و از سوی مردم و نخبگان جامعه پس زده شده بودند.
شکلگیری آگاهی از عقبماندگی
سرآغاز رویگردانی نخبگان و جامعه، جریان بازگشت به خویشتن در دهه40 شمسی بود که مسئله هویت مهمترین دغدغه آن بود. نضج گرفتن گفتمان بازگشت به خویشتن نتیجه پاسخ به سؤالی بود که «عباس میرزا» خسته از شکستها مقابل قوای روس با وجود همه تلاشها و مجاهدتهای سربازان وطن، از ژوبر نماینده دولت فرانسه پرسید:«نمیدانم این قدرتی که شما (اروپاییها) را بر ما مسلط کرده چیست و موجب ضعف ما و ترقی شما چه؟ شما در قشون جنگیدن و فتح کردن و بهکار بردن قوای عقلیه متبحرید و حال آنکه ما در جهل و شغب غوطهور و بهندرت آتیه را درنظر میگیریم. مگر جمعیت و حاصلخیزی و ثروت مشرقزمین از اروپا کمتر است؟ یا آفتاب که قبل از رسیدن به شما به ما میتابد تأثیرات مفیدش در سر ما کمتر از شماست؟ یا خدایی که مراحمش بر جمیع ذرات عالم یکسان است خواسته شما را بر ما برتری دهد؟ گمان نمیکنم. اجنبی حرف بزن! بگو من چه باید بکنم که ایرانیان را هشیار نمایم». در پاسخ به سؤال عباس میرزا، نخبگان و روشنفکران جامعه ایرانی پاسخهای مختلفی طرح کرده و کوشش کردند هر کدام از ظن خود مسیری برای پیشرفت و توسعه جامعه ایران بگشایند؛ جامعهای که با شکست متوالی از قوای روس و از دست رفتن منافع در بازی قدرتها، به عقبماندگی خود آگاهی یافته بود و نگارش حیرت نامهها این آگاهی را تعمیق بخشیده بود. جریانی از نخبگان و روشنفکران تحتتأثیر تحولات اروپا و غرب، دین را عامل عقبماندگی ایران دانسته و دینزدایی را تنها راه توسعه کشور دانستند. ذیل همین نحله بود که عدهای حتی از تغییر زبان، نوع نوشتار و پوشش سخن گفته و فرنگگونهشدن را تجویز کردند. نحلهای دیگر به دستاوردهای فلسفی، سیاسی و اجتماعی غرب چنگ زده و تاسیس مجلس، مطبوعات و حکومت مشروطه و قانون را راهحل دانستند. ذیل این گفتمان انقلاب مشروطه در سال1285 به پیروزی رسید که به دلایل متعدد چنان که گفته شده ابتر ماند و آبستن هرج و مرجی شد که سلسله پهلوی با کارگردانی بیگانه از آن زاده شد. انقلاب شوروی در سال1917 به پیروزی رسید بود و تب چپگرایی بسیاری از کشورها و ملتها را فراگرفته بود. تردیدی وجود نداشت که امواج انقلاب روسیه در ایران هم منعکس خواهد شد. همانگونه شد و به مرور جریانات چپ در ایران شکل گرفتند که در سالهای بعد از شهریور 1320حزب توده قدرتمندترین نماینده این جریان فکری بود و پاسخی دیگر برای سؤال عباس میرزا و راهی که ملت ایران باید برای ترقی بپیماید. ایده باستانگرایی در دوران حکومت پهلوی پاسخی دیگر بود که تجربه خود را پس داده بود و به جای جبران عقبماندگیها با هویت مردم در افتاده بود. جریانهای مذهبی هم بهدلیل تجربه تلخ انقلاب مشروطه و سرکوب دوران رضاشاه عمدتا راه انزوا و دوری از سیاست را در پیش گرفته بود.
طرحی نو در بنبستی گفتمانی
طرفه اینکه در دوران شکست ایدهها و بنبست گفتمانی، امامخمینی(ره) طرحی نو درانداخت و راهی نو گشود که این تحولات در بین روشنفکران و نخبگان منعکس شد. جامعه خسته از پیمودن بیراههها دنبال راهی بود که عناصر ملی، دینی و هویتی جامعه ایران را داشته باشد و هم از تحجر به دور بوده و خود را از شناخت تحولات نو محروم نسازد. جریان بازگشت به خویشتن ماحصل چنین تجربهای در جامعه ایران است.
بازگشت به خویشتن
«جلال آلاحمد» نویسنده و روشنفکر برجسته ایرانی و رشد یافته در یک خانواده مذهبی در سال1323به حزب توده پیوست و از اندیشههای مذهبی دست شست اما در سال1326همراه با 10نفر دیگر از حزب توده جدا شد. این جمع از رهبری حزب توده و مشی آن انتقاد میکردند و نمیتوانستند بپذیرند که یک حزب ایرانی، بیش از ایران نگاه به همسایه دارد. دلسردی و رسیدن به بنبست، قصه مشترک طیف گستردهای از روشنفکران و نخبگان ایرانی بود. با شکلگیری جریان بازگشت به خویشتن، روشنفکر ایرانی پیشرفت و ترقی را نه در فرنگ که در جامعه و هویت خویش جستوجو میکرد هر چند دستاوردهای مغربزمین را هم انکار نمیکرد. در این بین شکلگیری جریان نوگرا در حوزه علمیه هم به تقویت این گفتمان کمک کرد و در واقع جریان بازگشت به خویشتن علاوه بر روشنفکران و نخبگان یک بال حوزوی هم پیدا کرد. هر چند برخی همانند «صادق هدایت» با تأکید بر ایرانگرایی و بیتوجهی و کنار نهادن دین سعی داشتند اسلام را عنصری تحمیلی بر فرهنگ ایران معرفی کرده و خویشتنی ناقص به جامعه معرفی کنند اما در نهایت بهدلیل اینکه دین را بهعنوان بخشی از خویشتن جامعه ایران کنار گذاشته بودند نتوانستند غلبه پیدا کنند. در مقابل متفکرانی چون «علی شریعتی» و «شهید مطهری» با دفاع از سنتهای دینی سعی در بازسازی هویت دینی و ملی داشتند. در این دوره جریان بازگشت به خویشتن با تأکید بر حفظ سنتهای ایرانی و بومی در جریان تحول بهدنبال این بود که سلاحی برای هجوم تجددمآبی و سرمایهداری وابسته یافته و جامعه را متوجه خود کند. انقلاب اسلامی برآمده از جریان بازگشت به خویشتن است که کسانی چون آل احمد آن را شروع کردند علی شریعی و شهید مطهری به آن بال و پر دادند و امامخمینی(ره) با بینش عمیق فقهی و سیاسی خویش، آن را در قالب پارادایم اسلام سیاسی متجلی کرده و مردم را به سمت براندازی رژیم پهلوی و تاسیس نظام جمهوری اسلامی هدایت کردند؛ انقلابی که ایدئولوژی، شعارها، نوع مبارزه، رهبری و دیگر مولفههای آن، همه برگرفته از جامعه ایران بود و کوچکترین عنصر معرفتی بیگانهای در آن دخالت نداشت و اینگونه انقلاب به نام مهمترین باور اعتقادی ایرانیان یعنی خدا انجام شد.