• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
پنج شنبه 21 بهمن 1400
کد مطلب : 153528
+
-

در سرزمین مرتفع بتاز

نگاهی به فیلم خائن کشی

یادداشت
در سرزمین مرتفع بتاز

جواد طوسی- منتقد

باز «جشنواره فیلم فجر» و فیلم دیگری از مسعود کیمیایی. باز ساز‌های موافق و مخالف و نادیده‌گرفتن شرط انصاف و واقعیت تاریخی یک فیلمساز کهنه‌کار و صاحب‌سبک که از سال۱۳۴۵ (با دستیاری فیلم «خداحافظ تهران» ساموئل خاچیکیان) تاکنون حضور مداوم و نقش مؤثر در بدنه سینمای حرفه‌ای ما داشته است. از این منظر تاریخی و با مرور کارنامه پر‌فراز‌و‌نشیب مسعود کیمیایی و تامل واقع‌بینانه در آثار برتر و قابل‌بحث او در دوره‌های مختلف اجتماعی و سیاسی، آیا در استثناء بودنش در تاریخ سینمای ایران می‌توان تردیدی داشت؟ فیلمساز ناسازگار ۸۱ساله  ما ۳۲ فیلم ساخته و در ۲۱ دوره  جشنواره فیلم فجر حضور داشته است. بیاییم همین مورد اخیر را متر و معیار قرار دهیم. آیا در این دوره‌ها نسبت به فیلم‌های شاخص و قابل‌دفاع او همچون«خط قرمز»، «تیغ و ابریشم»، «سرب»، «دندان مار»، «گروهبان»، «ردپای گرگ»، «ضیافت»، «سلطان»، «اعتراض»، «حکم»، «جرم» و «خون شد» داوری بحق و عادلانه‌ای صورت گرفته است؟چرا همواره در مورد این فیلمساز، حاشیه‌‌سازی‌‌ها و مباحث انحرافی و تحلیل‌های نادرست و در تعارض با جهان‌بینی و مولفه‌های کاری‌اش باعث آلوده شدن فضای نقد در حوزه‌های مختلف رسانه‌ای می‌شود و راه را برای یک ارزیابی منصفانه می‌بندد؟ همین جو مسموم و بی‌در‌و‌پیکری که در فضای مجازی این سال‌ها شاهد بوده‌ایم را درنظر بگیرید. هرکسی با هر میزان بضاعت فکری و فرهنگی و درک و بینش سینمایی و نگاه جامعه‌شناختی، به‌خودش اجازه می‌دهد تا وارد گود شود و در هر موردی و با هرگونه ادبیاتی اظهارنظر کند و متأسفانه در این بلبشو و آشفته‌بازار فرهنگی، می‌بینیم که رفته‌رفته اینگونه افراد اعتماد به نفس بیمار‌گونه‌ای پیدا می‌کنند و حق هرگونه داوری کارشناسانه را به‌خود می‌دهند.
خب در این میان، تکلیف فیلمسازی با عقبه و پیشینه تاریخی مسعود کیمیایی که دنیا و جهان‌بینی خودش را دارد و هیچ‌گاه نسبت به شرایط ملتهب جامعه پیرامونش بی‌تفاوت و منفعل نبوده است، چیست؟ با فیلمسازی طرف هستیم که بر دیدگاه و مانیفست اخلاقی خودش اصرار دارد و همچنان پایمردانه از اصول ارزشی‌اش دفاع می‌کند و نگرشی آرمان‌خواهانه و به‌شدت عدالتخواهانه دارد. فیلمسازی با این پشتوانه غنی و ریشه‌دار، حق دارد که تاریخ، اجتماع، سیاست، مردم و طبقه‌بندی‌های اجتماعی را از دید خود و با لهجه و ادبیات دلخواهش تعریف کند. تحت چنین شرایطی که فیلمساز مقاوم و تغییر نیافته ما در یک جامعه پرالتهاب و دائم در تغییر و تبدیل طی کرده است، آیا من منتقد حق دارم به او خط بدهم و برایش نسخه مورد‌نظر خودم را تجویز کنم؟ آیا فیلمسازی که در یک دوره سپری شده تاریخی «قیصر»، «داش آکل»، «خاک»، «گوزن‌ها» و «سفر سنگ» را با بیانی ساده و سرراست و مبتنی بر قواعد کلاسیک ساخته است، خودش حواسش نیست که از ردپای گرگ به بعد رفته رفته زبان و ادبیات کلامی‌اش دارد تغییر می‌کند؟ چرا در این دوره جدا‌افتادگی، آدم‌های کیمیایی بیشتر دوست دارند تک‌‌گویی‌های مستقل خودشان را داشته باشند؟ آیا این نوع شخصیت‌پردازی و دیالوگ‌نویسی و نمایش انبوه آدم‌های خاکستری و تک‌افتاده، واکنش این زمانه کیمیایی به شرایط موجود نیست؟ اگر با انتشار «جسدهای شیشه‌ای» و «سرودهای مخالف ارکسترهای بزرگ ندارند» و
«عین القضات» در تبحر مسعود‌کیمیایی در نویسندگی تردیدی نداشته باشیم، چرا شیوه روایت در جسدهای شیشه‌ای آنقدر جذاب و دلنشین است و در سرودهای مخالف... حال وهوای غیرمتعارف و شخصی‌تر پیدا می‌کند؟ اگر فیلم‌های سرب و همین «خائن‌کشی» را (در کنار بازی هنرمندانه کیمیایی با سینما و ژانر و فیلم‌های مورد‌علاقه‌اش) دارای ریشه‌های مشترک تاریخی بدانیم، چرا در سرب این ارجاعات تاریخی مستقیم است و در یک روایت‌پردازی کلاسیک نمودار می‌شود ولی در خائن‌کشی خوانشی متفاوت دارد؟ نگاه کنیم به نوع مواجهه دوربین با مجموعه افراد مبارز و رهبرشان (دکتر محمد مصدق). زمانی کیمیایی مبارزه را در یک جامعه دور‌افتاده از مدار و چرخه عدالت همچون گوزن‌ها در یک شمایل‌نگاری محدود که در سید، قدرت و محمد(بهروز وثوقی، فرامرز قریبیان و پرویز فنی‌زاده) خلاصه می‌شد، می‌دید و زمان نه‌چندان دور دیگر در حضور تجمع‌یافته آن راهیان سنگ... حالا باز در یک دوره همچنان ملتهب و پرحادثه تاریخی، او این ضرورت را احساس کرده که نیروهای کنشمند مبارزش را متکثر ببیند. باز خانه‌ای دیگر که پناهگاه جمعی مبارز هدفمند و عدالت‌خواه است و باز انفجار ناگزیری دیگر در پهنه تاریخ.
در این میان، سازهای ناکوک و مخالف باز حرف و حدیث یکسویه و کنایه‌آمیز خودشان را در تریبون‌های مختلف رسانه‌ای دارند: چرا فیلم استاد این قدر مغشوش و از‌هم‌گسیخته است؟چرا دیالوگ‌ها این قدر سنگین، مبهم و نامفهومند؟ چرا مواجهه استاد با تاریخ و شخصیت‌های سیاسی و جناح‌بندی‌های رسمی و درونی‌اش (مصدق و نیروهای نظامی و...) اینگونه شخصی است؟
و فیلمساز همچنان معترض و در صحنه باقی‌مانده ما ‌ساز خودش را می‌زند و نگاه نقادانه تاریخی‌اش را دارد. او از این زاویه دید، به‌خودش حق می‌دهد تا نیروهای مبارز منتخب و تکثیر شده‌اش را در مقام راویان تاریخ قرار دهد تا تک‌‌گویی‌های مستقل خودشان را (بر اساس دیدگاه مورد‌نظر خالق اثر) داشته باشند (زمانی نه چندان دور، این تک‌گویی‌ها در دوره اصلاحات در فیلم «اعتراض» از زبان آن نسل جوان پر از شور و احساس لهجه و ادبیات دیگری داشت).او با نگاه و اجرای «سام پکین پایی»‌اش در عرصه تاریخ می تازد و با تک سوارانش همدل و همراه می‌شود. و توجه کنیم به آن رویارویی هوشمندانه مسعود کیمیایی با مبارزی خسته و به بند کشیده شده (دکتر محمد مصدق) در میزانسن پایانی فیلمش که چقدر تلخ و تراژیک و همخوان با تاریخ بدفرجام و پرکشمکش معاصر این سرزمین است.
خوش دارم در انتها موقعیت کنونی مسعود کیمیایی را در این مقطع کهنسالی و بازخورد اولیه فیلم آخرش خائن‌کشی را با مارتین اسکورسیزی و فیلم «ایرلندی» او و بازتاب منطقی و حرفه‌ای و رسانه‌ای‌اش مقایسه کنم، تا دریابیم چقدر محیط و جغرافیای فرهنگی و اجتماعی در شناسایی و ارزیابی درست یک هنرمند تاریخ‌ساز نقش بسزا دارد.

مکث
تماشایی
قاب‌های شکیل کیمیایی تصویری باشکوه از یک دوران می‌سازد
مهرنوش سلماسی-روزنامه نگار

خائن‌کشی غافلگیر‌کننده است؛ فیلمی غریب و تماشایی؛ غریب در شیوه روایت و تماشایی با ضیافتی از قاب‌های زیبا و میزانسن‌های ماهرانه در سکانس‌های شلوغ با چند فصل اکشن که سطحی فراتر از سینمای ایران دارند؛ فیلمی پربازیگر (و کمی شلوغ) که چند چهره نام‌آشنایش، حضوری غیرمنتظره دارند (در رأسشان مهران مدیری). از نظر پرداخت بصری و فعل کارگردانی، خائن‌کشی پرحاصل‌ترین اثر همه این سال‌های کیمیایی است. کارگردانی که بهترین نماها و حرکت‌های دوربین را برای روایت اثرش برمی‌گزیند و ۳۳سال بعد از «سرب» بار دیگر فیلمی با زمینه تاریخ معاصر می‌سازد که با شکوه است و پیداست که تک‌تک نماهایش با سلیقه و وسواس طراحی و فیلمبرداری شده است. این جنس از تصاویر و این نورپردازی و فضاسازی را در هیچ‌کدام از فیلم‌های حاضر در جشنواره چهلم نمی‌توان دید؛ فیلمی که در آن زنان همپای مردانی که دغدغه عدالت دارند در صحنه حاضرند؛ زنان و مردانی عاشق که کنار هم مبارزه می‌کنند و جان می‌دهند. خط و ربط روایت، برخی از دیالوگ‌ها و روابط و انگیزه‌های شخصیت‌ها، هر جا که کم می‌آورد، اجرا فیلم را پیش می‌برد. انبوه صحنه‌های سینمایی خائن‌کشی، ضعف‌های روایی اثر را تا حدودی پوشش می‌دهد. گریزی از ذکر این نکته نیست که تعدد شخصیت در جاهایی به فیلم لطمه رسانده است؛ همچنان که سردرآوردن از روابط و خط و ربط داستان به‌خصوص در نیمه اول فیلم، کار چندان ساده‌ای نیست. در عوض خائن‌کشی تا دلتان بخواهد تماشایی است.

این خبر را به اشتراک بگذارید
در همینه زمینه :