خسرو دهقان - منتقد
نقد فیلم بخشنامه و دستورالعمل اداری نیست که ما این دستورالعملها را تایپ کنیم و به دیوار بزنیم و از همه بخواهیم از آن اطاعت کنند. شاید برای برخی از افراد این مسئله که شما میتوانید متفاوت از هم بنویسید و به شیوه دیگری فکر کنید بهگونهای دیگر بنویسید شاید باورپذیر نباشد و تا حدی نیز برخورنده باشد.
حکایت نقد منتقد حکایتی است متنوع، نمیتوان گفت شما از نگاه جامعهشناسی نقد نکنید، به افراد طرفدار نظریات مارکسیستی و چپگرایانه هم نمیتوان گفت که با نگاه چپگرایانه نقد نکنید، به فمینیستها نیز نمیتوان خرده گرفت که چرا نگاه فمینیستی را وارد نقد کردهاید، به افراد مذهبی هم نمیتوان گفت که با نگاه مذهبی به نقد نپردازید. نمیتوان از افراد دارای گرایشهای متفاوت خواست که نقد ننویسند. نقد فیلم خود میتواند تبدیل به یک اثر هنری شود. نقد میتواند آنچنان ارزشمند و دارای کرامت باشد و اصیل بنماید که بتوان آن را با خط یک خوشنویس یا با فونت زیبایی تایپ کرد و مانند یک تابلو نقاشی قاب کرد.
فرض کنید در سالن سینما یا جلوی تلویزیون نشستهاید یا موبایل دستتان است، بین ما و پرده سینما، بین ما و صفحه تلویزیون، بین ما و صفحه کوچک موبایل یک فاصله است. مخاطب یک سمت قضیه است، حالا روی پرده سینما چه اتفاقی در حال رخ دادن است؟ با توجه به تئوری مؤلف، داستان فیلم که اثر کارگردان است و با نگاه وی ساخته شده روی پرده در حال پخش است. در سالن سینما میان مخاطب و فیلم و فیلمساز و دنیای فیلم فضایی وجود دارد. یک فضای خالی وجود دارد. درواقع میان مخاطب، منتقد و فردی که میخواهد درباره فیلم نظر دهد، فضا یا خلایی وجود دارد. کار نقد فیلم این است که خلأ موجود را پر کند، مخاطب را با فیلم درگیر کند و او را به ساحت فیلم نزدیک کند. در فضای خالی میان تماشاگر و پرده سینما، صفحه تلویزیون و صفحه موبایل چیزهایی باید وجود داشته باشد که وظیفه منتقد نزدیک کردن تماشاگر به آنهاست. منتقد در واقع سوءتفاهمها و فهم متفاوت تماشاگر نسبت به فیلم را برطرف میکند. نقد فیلم تماشاگر را به فیلم الصاق میکند.
نقد فیلم چه درست یا غلط، چه راضیکننده یا راضینکننده، چه فاخر یا غیرفاخر، در مرحله دوم اهمیت قرا دارد. نویسنده یا منتقد در مرحله اول اهمیت قرار دارد. بهعنوان مثال شعر حافظ در مرحله دوم اهمیت قرار دارد و حافظ در مرحله اول اهمیت قرار دارد. چراکه شعر حافظ از کانال کولر یا لوله بخاری وارد نمیشود و از یک ذهن و زبان میآید، به مرگ یک نویسنده یا خالق یک اثر اطمینان ندارم. بر این باورم که صاحب اثر از خود اثر مهمتر است. ما نهایتا 10یا20 شعر حافظ را ممکن است حفظ باشیم، چرا که اهمیت خود حافظ برایمان بیشتر است. امکان دارد نقدی ما را به فیلم نزیک کند یا نکند، خوب باشد یا بد باشد، اما حتما یک کار انجام میدهد، ما را با منتقد فیلمش آشنا میکند، ما بر سر دوراهی بین انتخاب فیلم یا منتقد هستیم، امکان دارد فیلم را متوجه شویم یا متوجه نشویم، نقد ممکن است به منتقد کمک کند یا نکند، امکان دارد چشماندازهای جدیدی پیشروی ما بگستراند یا نگستراند، اما یک کار را حتما انجام میدهد، و آن معرفی منتقد است. هر نقدی خارج از اینکه یک فیلم یا اثر هنری را به ما بنمایاند و حرفهای بزرگ و مهم درباره فیلم و دنیای فیلم بزند، منتقد را با تماشاگر آشنا میکند، بهعنوان مثال نویسنده یک نقد خود را به تماشاگر و مخاطب کتابش معرفی میکند و به او درباره شخصیت خود و اینکه چگونه فردی است توضیح میدهد. منتقد از کوچکترین خصوصیات خود از قبیل سوابق مطالعاتی و علمی، تمایلات سیاسی و اجتماعی و قد، وزن غذا و میوه مورد علاقه خود و چیزهای خندهدار دیگر نظیر اینکه رنگ لباسش چیست، به مخاطبش میگوید. بنابراین این را بهخاطر داشته باشیم که منتقد از نقد فیلم اهمیت بیشتری دارد.
نقد کافیشاپی، نقد تلفنی، نقد محفلی، نقد در تاکسی و نقد در اتوبوس و اصولا نقد شفاهی فیلم خیلی محلی از اعراب ندارد. خیلی ماندگار نیست، اما نقد کتبی که در قالب یک کتاب نوشته شده باشد، ماندگار است. نقد شفاهی زمانی اهمیت پیدا میکند که مکتوب شود، بهعنوان مثال در یک جلسه سخنرانی نقد فیلم، در صورتی نقد سخنرانان اهمیت خواهد داشت که مکتوب شود. در یکی از کتابهای با موضوع افسانه علمی یا تخیلی مطلبی خواندم که توضیح خوبی درباره اهمیت مطلب نوشتاری ارائه داده بود. در این کتاب نوشته شده اگر بهطور فرضی یک جوهری یا یک مادهای یا چیزی پیدا شود که قابلیت خوردن و محو کردن تمام نوشتههای موجود در سراسر کرهزمین را به همه زبانهای موجود داشته باشد، در نتیجه شما به خیابان میروید و دیگر تابلویی وجود نخواهد داشت. در واقع پس از خورده شدن تمام نوشتهها توسط آن ماده در کمتر از 24ساعت بشر دیگر هیچ کاری نمیتواند بکند. حتی دیگر راه نمیتواند برود، نمیتواند بخورد و بیاشامد. در واقع بشر از انجام بدیهیترین و عادیترین کارها درمیماند. همه فعالیتهای روزانه انسان ازجمله رانندگی، نشستن و برخاستن و سخن گفتن در جمع و حرف زدن و دعوا کردن و عشق و نفرت، محبت و دوستی و هر چیز دیگری که با فعالیتها و احساسات انسان مرتبط باشد، به نوشتار متصل است. اگر نوشتهای وجود نداشته باشد، ظرف چند روز ریتم زندگی و فعالیتهای اجتماعی تغییر میکند و جوامع چندپاره میشوند و دیگر مردم از مقصد خود آگاهی نخواهند داشت. اگر نوشتهای نباشد، شما حتی نمیتوانید سوار آسانسور شوید. اگر بر فرض شما بخواهید شیر بخرید، دیگر نوشتهای روی شیر وجود ندارد که بتوانید تشخیص دهید که چیزی که دارید میخرید شیر است یا نه.
هست و نیست نقد
در همینه زمینه :