• شنبه 1 اردیبهشت 1403
  • السَّبْت 11 شوال 1445
  • 2024 Apr 20
چهار شنبه 15 دی 1400
کد مطلب : 150112
+
-

کابل - شوش

زنان مهاجر افغانستانی در مرکز آسیب تهران، چه می‌کنند؟

کابل - شوش

نگار حسینخانی-  روزنامه‌نگار

دست دو دختر بچه‌ را در دست گرفته و خلاف دیگر زنان به مکان‌های خلوت مرکز می‌رود. می‌گوید نامش طاووس و تخلصش‌ محمدی است. تازه از راه رسیده. فقط وقت کرده تنی به آب بزند و یک شب را در گرمخانه به صبح برساند. اینجا مرکز جامع کاهش آسیب بانوان شوش است؛ گرمخانه‌ای که این روزها میزبان مهاجران افغانستانی هم شده. این امر البته به هیچ‌وجه شکل قانونی ندارد. مدیر گرمخانه می‌گوید که یک شب 14زن و کودک به مرکز آمدند و خواستند شب آنجا بمانند. می‌گفتند شماره و نشانی آنجا را دفتر سازمان ملل در اختیارشان قرار داده‌ است،اما به‌نظر ماجرا آنطور که آنها می‌گویند هم نیست. آنهایی که قوم و خویشی در ایران دارند، به محض ورود، به خانه آشنا می‌روند و آن دسته که کسی را نمی‌شناسند، آوارگی‌شان از نو آغاز می‌شود؛ از شوش که آخر خط خیلی‌هاست. چه کسانی معلوم نیست آدرس این گرمخانه را به مهاجران بی‌مکان می‌دهند تا شب را در مکانی رایگان به صبح برسانند. اما چرا اینجا، آغاز حرکت افغانستانی‌هاست؟

ما در مقابل بیوه‌زن طالب‌ها
طاووس یک سال‌و‌نیم است که شوهرش را از دست داده. همین چند‌ماه پیش با روادید درمانی به ایران آمده بود تا طفل 5ساله‌اش را درمان کند. می‌گوید قصد داشت کلیه‌اش را به فرزندش بدهد اما فرزندش در این سفر مرد و او با بدن بی‌جان پسرش، درحالی‌که کابل سقوط کرده بود و طالبان افغانستان را گرفته بود، به کشورش بازگشت. طاووس، تازه چهارمین دهه زندگی را آغاز کرده، اما خودش می‌گوید دیگر توان نگهداری از فرزندانش را ندارد؛ «دستم را دم مسجد و در بازار دراز می‌کردم تا هر کس خیراتی داشت، به ما کمک کند. اما در افغانستان کار نیست. بازار تعطیل است و همه از شهرها رفته‌اند. طالب کمکی به ما نمی‌کند. آن روزها دولت آرد و برنج به ما می‌داد، اما طالب می‌گوید ما خود بیوه زن داریم و نمی‌توانیم به شما کمک کنیم.
 بعضی‌هایشان نیمه‌شب با تفنگ جلوی من را می‌گرفتند که با ما ازدواج کن. می‌گفتم من پیرزنم و بچه در خانه دارم. حالا دو طفل در خانه دارم که نگرانم از گرسنگی مرده باشند.» لحظه‌ای می‌خندد و لحظه‌ای اشک می‌ریزد. شال را روی صورتش می‌چسباند و می‌گوید اگر جایی پیدا کند که زندگی کند، روزها سر کار می‌رود و خرجش را در می‌آورد. نگران دخترانی است که یکی 10و دیگری 6ساله است و از زمان مرگ پدر دیگر مدرسه نرفته‌اند؛ «این بچه‌ها مکتب نمی‌روند. اگر خیاطی یاد بگیرند از پس خود برمی‌آیند. قاچاق‌بران  نفری 7میلیون تومان از ما گرفتند. ما را در اتاقی محبوس کردند تا تسویه کنیم. » او می‌گوید همراهان زیادی با او به ایران آمده‌اند. بیش از 50نفر در یک شب همراه او از مرز به شکل قاچاق به ایران آمده‌اند. مهاجران می‌گویند که آنها که پولی ندارند به ایران و پاکستان می‌روند و آن دسته که پول دارند به آمریکا و اروپا.

شوش برای مهاجران مناسب نیست
طاووس می‌گوید که بعضی از مددجویان آزارش داده‌اند که این گرمخانه برای ایرانی‌هاست و باید از آنجا برود. سپیده علیزاده، مدیر این مرکز می‌گوید: «نمی‌دانم آدرس این مرکز را چه‌کسی به مهاجران افغانستانی می‌دهد. اما مشخص است که در نهایت به آنها گفته می‌شود که مرکزی در تهران وجود دارد که خدمات رایگان به زنان و کودکان ارائه می‌کند. ولی واقعیت این است که این مرکز محل مناسبی برای این افراد نیست. دلیلش هم آن است که آسیب‌دیده‌ترین افراد جامعه در این مرکز حضور دارند و بعضی از آنها مصرف‌کننده هستند، درحالی‌که این مهاجران جنگ‌زده‌اند و هر یک سبک زندگی خاصی در کشورشان داشته‌اند. این افراد با وجود احترام اجتماعی در کشورشان یکباره خود را میان آدم‌هایی می‌بینند که مصرف‌کننده‌ مواد یا طردشده‌ترین آدم‌های جامعه هستند. مثلا ما در اینجا مهاجر افغانستانی داشتیم که ماما بوده و در مرکز ما به مددجویان بسیار کمک کرده است.»
به‌نظر برنامه مشخصی درباره حمایت از این افراد وجود ندارد. از این‌رو خیلی از این افراد ایران را محل گذر برای مهاجرت به دیگر کشورها می‌دانند. هرچند مشخص نیست آن دسته که بدون گذرنامه و قاچاق به ایران آمده‌اند، چطور می‌توانند به کشورهای دیگر بروند اما مشخص است که فضای فعلی نیز جای مناسبی برای این دست از افراد نیست. علیزاده می‌گوید: «ما در مرکز یک اتاق مادر کودک برای روزهای مبادا تدارک دیده‌ایم که زنی با فرزندش در روز سرد بیرون نماند و سرپناهی داشته باشد. واقعیت این است این مرکز اصلا فضای مناسبی برای زندگی بچه‌های مهاجر نیست. خصوصا اگر بخواهند حضور طولانی مدتی در آن داشته باشند.»

مددجویان آسیب‌دیده، مهاجران آزرده
این فضا فقط می‌تواند برای حضور کوتاه‌مدت مهاجران باشد تا تن خسته خود را از سفر طولانی بشویند و در جای مطمئنی بخوابند، چیزی بخورند و فرزندان‌شان را از سرما و ناامنی حفظ کنند. آنها از جنگ فرار کرده‌اند و روزهای سختی را پشت‌‌سر گذاشته‌اند، تهیه لباس گرم و مناسب فصل، برگزاری جشن برای بچه‌ها و... تلاش برای این است که مرکز، میزبان خوبی برای این مادران و فرزندان‌شان باشد. اما اینها مرهم‌های موقت است. نگاه از بالا به پایین در کشور وجود دارد و بسیاری از این مهاجران، توسط همین مددجویان آزرده می‌شوند. علیزاده با اشاره به این موارد می‌گوید: «پرسنل مجموعه توجیه شده‌اند که این افراد غریب هستند و راه دشواری را پشت‌سر گذاشته‌اند. زندگی و امنیت خود را در یک شب از دست داده‌اند اما منکر این نیستم  که بعضی از مددجویان این افراد را با انگ و تبعیض ملیتی آزرده می‌کنند. البته تبعیض های ملیتی امری است که متاسفانه وجود دارد و مختص این مرکز نیست».
نگهبانی و شغل‌های این‌چنینی کاری است که چندان به زنان پیشنهاد نمی‌شود. طاووس می‌گوید: «مردم به بیوه‌زن کار نمی‌دهند. می‌گویند اگر دزدی به سرا بیاید تو زور نداری. باید چطور خودم را قوی بگیرم؟ برای آن پسر که مادر خوبی نبودم، می‌خواهم برای این دخترها مادر خوبی باشم». دغدغه طاووس البته غم مشترک زنان مهاجر بسیاری است که آمده‌اند آینده خود را با ترس، گمنامی و حتی پنهانی در مرزهای دیگری روشن کنند. طاووس تنها نمونه‌ای از مهاجرانی است که هر روز به ایران می‌آیند و سرپناهی برای زندگی ندارند. اما شاید چیزی که بیش از پیش نیاز به رسیدگی داشته باشد، تصمیم مسئولان و سازمان‌های بین‌المللی در رسیدگی به مهاجران آسیب‌پذیر و جنگ‌زده است که در مراکز کاهش آسیب، می‌توانند رنگ‌ تندتری به بحران بدهند.

این خبر را به اشتراک بگذارید