• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
دو شنبه 13 دی 1400
کد مطلب : 149977
+
-

فهرست سرقت‌هاى شاعر بزرگ در تهران‌پالاس

صابر محمدی

بیژن الهی و امید روحانی، جز فصل مشترکی که اینجا از آن خواهیم گفت، به یک لحاظ به هم شبیه‌اند؛ موعد شناخته‌شدن‌ هر دو نفر نزد عموم، اواخر دهه 80 است؛‌ اولی با مرگ در واپسین سال آن دهه و دومی، با ورود جدی‌تر و مستمرتر به بازیگری در سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی در میانه‌های آن دهه. الهی را ـ که حالا یک دهه‌ای است حتی در اینستاگرام هم روی سر می‌گذارند و حلواحلوا می‌کنند ـ تا پیش از مرگش، صرفاً اقلیت پیگیر شعر موج نوی ایران می‌شناختند و امید روحانی را نیز تا پیش از ورودش به بازیگری در سریال‌های پربیننده و فیلم‌های خوش‌گیشه، صرفاً دنبال‌کننده‌های جدی نقد فیلم به یاد می‌آوردند. 
آنها هر دو، چند دهه پیش از اینکه از منظر عموم مردم علاقه‌مند به ادبیات و هنر شناخته شوند، کارشان را کرده بودند. بیژن الهی جز اینکه 2کتاب «شعر دیگر» را منتشر و راهبری نامحسوس نحله‌ای از شعر فارسی را تجربه کند، در کار ترجمه ادبیات داستانی و شعر جهان هم مشغول بود و امید روحانی نیز آنقدر معتبر بود که برای سهراب شهید‌ثالث فیلمنامه بنویسد، هر چند که نخستین بار سال‌ها بعد با بازی در فیلم «دایره زنگی» یا بازی در مجموعه تلویزیونی «ساختمان پزشکان» به چشم بیاید و بعدتر پرونده پزشکی عباس کیارستمی در بیمارستان جم هم نام او را بیش از پیش در رسانه‌ها مطرح کند. روحانی چند سال پیش، وقتی امید ایرانمهر در حال نوشتن گزارشی مفصل از زندگی بیژن الهی بود، درباره آشنایی‌اش با الهی در کافه تهران‌پالاس به سال 1345به حرف آمد. آن گزارش، در ویژه‌نامه نوروز 1395یک ماهنامه منتشر شد. 
روزی با هوشنگ آزادی‌ور مسیر تئاترشهر به تالار وحدت را می‌پیمودیم که یک مجتمع قضایی را نبش کوچه مسعود، بین چهارراه ولی‌عصر و چهارراه کالج نشانم داد و گفت که تهران‌پالاس، آنجا بوده است؛ کافه‌ای که خلاف دیگر کافه‌های دهه‌ 40، پاتوقی یکدست برای طیفی مشخص نبود. پیش از این هم البته بگویم اگر حالا نام امید روحانی را در موتور جست‌وجوی گوگل وارد کنید، می‌بینید که تاریخ تولد او را همه جا 1340نوشته‌اند؛ قطعا اشتباه است. به اندازه 14،15 سال اشتباه است. سال 1345که روحانی برای نخستین بار بیژن الهی را می‌بیند، جوانی نوزده یا بیست ساله است.
1345، سالی بود که بیژن الهی از فروردین تا بهمن‌اش را مشغول انتشار «جزوه شعر» بود؛ نشریه‌ای که چند شماره از آن در همان سال منتشر شد و به بایگانی پیوست. پیش و پس از آن هم الهی با اهالی طرفه و مجله‌شان و نیز با دفترهای «روزن» همکاری کرده بود. امید روحانی هم تازه در رشته پزشکی وارد دانشگاه تهران شده و لابد به‌خاطر نزدیکی فامیلی با شمیم بهار، داستان‌نویس و منتقد ادبی و هنری رادیکال، به سمت ادبیات و به‌ویژه موج نو کشیده شده است: «یک گوشه تهران‌پالاس اعضای جبهه ملی می‌نشستند؛ بختیار و رفقایش و بعدها بازرگان و سحابی هم به آنجا می‌آمدند. آن‌طرف‌تر هم جلال آل‌احمد که خیلی از ظهرها روی یکی از همان صندلی‌ها می‌نشست و منتظر آمدن سیمین [دانشور] می‌شد که در دانشکده ادبیات درس می‌داد. هر کدام از میزها توسط گروهی اشغال می‌شد. میزی هم از آن بیژن الهی و 2،3 نفر از دوستانش بود.  دوست مشترکی مرا به آن میز برد و این آشنایی به یک دوستی نسبتاً پایدار، ثابت و دیدارهای همیشگی تقریبا هفته‌ای 2،3 روز انجامید و کم‌کم به یک محفل بدل شد». حلقه اولیه شامل الهی، روحانی و بهمن شاکری بود؛ بعدها این اسامی هم اضافه شده‌اند: بهرام اردبیلی، حسین رسائل، محمود شجاعی، هوشنگ چالنگی، حمید عرفان، پرویز زاهدی، سودابه فضائلی و... . روحانی می‌گوید آنجا شاملو را مسخره می‌کرده‌اند و دفتری هم درست کرده بوده‌اند و در آن سرقت‌های فروغ فرخزاد از شاعران غربی و به‌ویژه رامون خیمه‌نس را فهرست می‌کردند. ظاهرا قرار بوده آن فهرست بالابلند را منتشر هم بکنند.اما این روایت تاریخی با دیده خطا پوش و صرف نظر از آن موضوع پایان می‌یابد.
 راستی که عجب سر و صدایی به‌پا می‌کرده اگر چنین می‌کردند. اما «در نهایت چاپش نکردیم. چون سن‌مان که بیشتر شد، فکر کردیم این دیگر چه مسخره‌بازی‌ای است؟! خب هر آدمی تحت‌تأثیر قرار می‌گیرد دیگر. اصلا اشکالی ندارد. آن موقع‌ها گرم بودیم و حوصله داشتیم».
 
 

این خبر را به اشتراک بگذارید