• سه شنبه 18 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 28 شوال 1445
  • 2024 May 07
دو شنبه 13 دی 1400
کد مطلب : 149895
+
-

شخصیت سردار حاج قاسم سلیمانی به روایت مهدی چمران، رئیس شورای شهر تهران

سردار سلیمانی، یک رزمنده دیپلمات بود

سردار سلیمانی، یک رزمنده دیپلمات بود

زینب زینال زاده

آشنایی‌اش با شهید سردار حاج قاسم سلیمانی به روزهای جنگ بازمی‌گردد. روزهایی که سردار فرمانده لشکر ثارالله کرمان بود و او هم در ستاد جنگ‌های نامنظم کنار بردارش شهید مصطفی چمران حضور داشت. در جلسات فرماندهی که با حضورفرماندهانی چون محمدباقر قالیباف، فرمانده لشکر نصر خراسان، شهید مهدی باکری فرمانده لشکر عاشورای تبریز و... برگزار می‌شد او را چندین بار دیده بود اما ملاقات‌ها کوتاه و در حد معرفی و آشنایی بودند و هیچگاه فرصت نشد بنشینند و گپ و گفتی با هم داشته باشند. حتی بعد از اینکه سردار سلیمانی فرمانده سپاه قدس شد و مسئولیت سازماندهی مدافعان حرم را به عهده گرفت، ارتباطات‌شان به‌صورت تلفنی انجام می‌شد اما همواره از او به نیکی یاد می‌کند و یقین دارد سردار دل‌ها، مشعشع‌ترین اسطوره ملی و جهانی است و بزرگان و جوانان می‌توانند از مکتب او الگو بگیرند. مهدی چمران، رئیس شورای شهر تهران در گفت‌وگو با همشهری ابعاد مختلف شخصیت شهید سردار حاج قاسم سلیمانی را تشریح کرده است که در ادامه می‌خوانید.

آیا آشنایی و دیدارهای شما با سردار سلیمانی به زمان جنگ و جلسات فرماندهان معطوف می‌شود؟ یا پس از جنگ هم با وی ملاقات و دیدار داشتید؟
جنگ که تمام شد، سردار در کرمان مستقر شد و چندین‌بار از آنجا بازدید کردم و دهه70 یک بار هم برای دیدن دفتر حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس رفتم که مسئولیتش با سردار سلیمانی بود. کارهای خوبی انجام داده بودند و در این بازدید نحوه جمع‌آوری آثار را توضیح دادند و یکی از کارهای بسیار ارزشمندشان نگهداری از طوماری بود که روی یک توپ پارچه توسط یک لشکر امضا شده بود و به‌نوعی سند تاریخی و جنگ محسوب می‌شد.

این ارتباط‌ ‌‌تان پس از حضور سردار در سپاه قدس هم ادامه داشت؟
بله، ارتباط داشتیم اما ملاقات‌ها و دیدارهایمان تنظیم شده نبود و در جاهای مختلف و بنا به دلایل متفاوت همدیگر را می‌دیدیم. موردی که به‌خاطر دارم دعوت بنده از سردار سلیمانی بود. از او خواستم در سالروز شهادت مصطفی چمران شرکت کند و وی هم با متانت طبع پذیرفت و در مسجد امام صادق(ع) میدان فلسطین حاضر شد و سخنرانی بسیار خوبی کرد و جمعیت زیادی هم آمده بودند. پس از آن چندین‌بار هم تلفنی در خصوص مسائل مربوط به قدس، فلسطین و سوریه با هم گفت‌وگو داشتیم.

همواره شنیده می‌شود شباهت‌های زیادی میان مصطفی چمران و سردار سلیمانی وجود دارد. شما این شباهت را در چه می‌بینید؟
مصطفی چمران اولین کسی است که در لبنان مقاومت را پایه‌گذاری کرد و علیه اسرائیل جنگید و سردار قاسم سلیمانی هم سازماندهی مدافعان حرم را انجام داد و به نبرد با داعش پرداخت. در واقع هر دو آنها در مسیر اعتقادات و باورهایشان قدم گذاشتند و برای حفاظت از وجب‌به‌وجب خاک وطن و همچنین دفاع از مظلومان جنگیدند و شهید شدند.

آیا به لحاظ شخصیت نظامی و فرماندهی قوی هم میان شهید چمران و سردار سلیمانی شباهت و وجه اشتراکی وجود دارد؟
بله، اگر سیاست نظامی هر دو شهید به‌خوبی مرور شود شباهت‌های زیادی می‌توان یافت. از مصطفی چمران به‌عنوان یک شخصیت نظامی خاص یاد می‌شود اما در اصل او نظامی نبود؛ بلکه یک دانشمند برجسته فیزیک الکترونیک بود و در یک برهه زمانی تصمیم گرفت در کنار تخصصش، آموزش‌های نظامی را بیاموزد. سپس به مصر رفت و بعد هم به لبنان سفر کرد و آنجا 8سال با اسرائیل و نیروهای چپی جنگید. او وقتی مبارزه را شروع کرد که کسی حاضر نبود از لبنان حمایت کند و حتی ساواک برای ترور مصطفی چمران چندین‌بار برنامه‌ریزی کرد. همه این موارد نشان می‌داد که او فرمانده قدرتمندی بود و سازماندهی قوی‌ای برای نیروها داشت که مبنایش به تشکیل حزب‌الله لبنان انجامید. البته وجود امام موسی صدر و حمایت‌های گسترده او هم در موفقیت‌های شهید چمران بی‌تأثیر نبود. او همان‌طور که فرماندهی نظامی را به‌خوبی انجام می‌داد در کنارش مدیر و معلم بود و از عهده کارهای سیاسی هم به‌خوبی برمی‌آمد. سردار سلیمانی هم فرماندهی بسیار قدرتمند و درعین‌حال سیاستمدار باهوشی بود و می‌دانست چگونه می‌تواند از دیپلماسی سیاسی برای رفع برخی از مسائل سیاسی استفاده کند.

به دیپلماسی سیاسی سردار اشاره کردید. چطور یک فرمانده نظامی به یک دیپلمات موفق در حوزه سیاست تبدیل می‌شود؟
سردار سیلمانی یک رزمنده دیپلمات بود و در واقع این شاخصه مهم او محسوب می‌شود. در بسیاری از مواقع تلاش‌های دیپلماسی سردار موفق‌تر از اعضای وزارت امور خارجه ‌بود و به همین دلیل جاهایی که آنها نمی‌توانستند مسائل را حل کنند توسط سردار حل می‌شد. به‌عنوان نمونه می‌توان به سفر مسکو اشاره کرد که سردار رفت و با پوتین ملاقات کرد و همکاری خوبی برای بیرون راندن داعش از منطقه صورت گرفت. او علاوه بر دفاع از حرم اهل‌بیت(ع) برای ریشه‌کنی داعش تلاش کرد و براساس آنچه به مردم و فرمانده خود مقام معظم رهبری قول داده بود، عمل کرد و داعش نیست و نابود شد.

شما دیپلماسی سردار را موفق می‌دانید اما برخی گفتند: «در دیپلماسی حرف اول را نمی‌زدیم و دیگران کار می‌کردند و ما مجبور بودیم پیرو باشیم.» آیا این موضوع صحت داشت؟
به‌درستی اشاره کردید و این اظهار نظر وجود داشت و به ‌صراحت می‌گویم که چنین تفکری درست نیست. سردار سلیمانی یک دیپلمات قوی بود که می‌توانست با قدرت‌های بزرگی چون مسکو ملاقات و مشکلات و مسائل پیش‌آمده را حل کند. او در دیپلماسی حرف اول و بهترین حرف را می‌زد و با اقداماتش راهگشایی می‌کرد.

چه چیزی باعث می‌شود یک فرمانده یا به تعبیر شما یک رزمنده حتی در عرصه دیپلماسی برای حفاظت از کشور و ملتش تلاش کند؟
در واقع همین تلاش‌ها فرق میان نیروهای نظامی کشور ما با ارتش‌های جهان است. در تمام دنیا نیروهای ارتش برای جنگیدن و دفاع از کشورشان پول می‌گیرند و وظیفه دارند در نبردها شرکت کنند اما نیروهای نظامی ما اعم از ارتشی و سپاهی بر اساس ایدئولوژی، مکتب و تفکرشان می‌جنگند و این ویژگی و تفکر و دیدگاه نه‌تنها در سردار سلیمانی بلکه در تمام کسانی که در جبهه‌ها حضور داشتند و با جان‌ودل جنگیدند و حتی جانشان را فدا کردند، وجود داشت. در واقع افرادی چون سردار سلیمانی کم نداریم و در دوران جنگ فرماندهان ارتش و سپاه خود را یک رزمنده می‌دانستند و مانند یک بسیجی مخلص و معتقد از وجب‌به‌وجب خاک وطن دفاع می‌کردند. همواره در جبهه‌ها شاهد بودیم فرماندهان، پوتین سربازان را واکس می‌زدند یا در آشپزخانه کمک می‌کردند. همین کارها نشان می‌داد نیروهای نظامی فقط از روی وظیفه به جبهه نیامده‌اند بلکه آمده‌اند تا از اعتقاداتشان دفاع کنند.

آیا سردار سلیمانی از همین تجربه‌ها برای سازماندهی مدافعان حرم بهره گرفته بود؟
حتما بی‌تأثیر نبوده است. تصاویری که از مدافعان حرم منتشر می‌شود نشان می‌دهد که مانند روزهای 8سال جنگ تحمیلی،  صمیمت خاصی میان رزمندگان و فرماندهان وجود دارد و همه مدافعان حرم داوطلبانه می‌رفتند و با یک اعتقاد قلبی و تفکر الهی به نبرد با داعش می‌پرداختند و حقیقتاً به دنبال شهادت بودند. همان‌طور که در نوشته‌های سردار سلیمانی هم دیده می‌شود که چقدر آرزوی شهادت داشت، درست مانند شهید مصطفی چمران که در کتاب‌ها و دست‌نوشته‌هایش مدام به شهادت و شهید شدن اشاره می‌کرد و این موضوع هم در سخنرانی‌های سردار سلیمانی و هم مصطفی چمران بارها و بارها بیان شده است و هر دو بزرگوار آرزویشان رسیدن به درجه رفیع شهادت بود.

موفقیت فرماندهان به طور خاص سردار سلیمانی در مدیریت نیروهای تحت امرشان چه بود؟
یکی از رازهای موفقیت سردار و سایر فرماندهان این بود که خودشان را جدا از نیروهای تحت امرشان نمی‌دانستند. تفکرشان این نبود که آموزش دیدیم و سردار و امیر ارتش و فرمانده لشکر شدیم پس اگر جنگ شد باید برویم بجنگیم. آنها از دل‌وجان و با اعتقاد پا به میدان نبرد می‌گذاشتند و ازاین‌رو خیلی مشکلات حل می‌شد و اگر امکانات کمی هم داشتند با همان‌ها مقاومت می‌کردند. به‌خاطر دارم که موشک نداشتیم اما فرماندهان، تاکتیک‌های خاصی آموزش می‌دادند تا چگونه ایستادگی کنیم که کمترین تلفات را داشته باشیم و درعین‌حال به دشمن هم ضربه بزنیم.

می‌توان گفت سردار سلیمانی نماد سربازی برای انقلاب و ولایت است؟
قطعاً همین‌طور است. البته باید تأکید کنم که نه‌تنها سردار سلیمانی بلکه همه رزمندگان و فرماندهان و افرادی که کنارش بودند و داوطلبانه جنگیدند و داعش را نابود کردند سربازان واقعی وطن و مکتبشان هستند.

سردار سلیمانی سیاست فراجناحی داشت. می‌توان از این سیاست الگوبرداری کرد؟
دقیقاً این‌گونه است و تأیید می‌کنم که سردار یکی از شخصیت‌هایی بود که تلاش داشت فعالیت‌هایش فراجناحی باشد. یعنی توجهی به چپ و راست و... نداشت و اگر ما هم همین شیوه و اعتقادات مکتبی و تفکرات الهی خودمان را با قوانین اساسی و رهبری همسو کنیم به جناح اصلی می‌رسیم و در مسیر روشن راهنمایی می‌شویم. نکته قابل‌ تأمل این است که برخی در جناح‌ها افراط ‌و تفریط می‌کنند و فریب می‌خورند که به گفته سردار سلیمانی همین افراد فرزندان ما هستند و باید هدایت شوند و نه رها.

می‌توان سردار سلیمانی را به‌عنوان یک الگو به نسل جوانان امروز و آینده معرفی کرد؟
واهمه دارم از اینکه بگویم به جوانان معرفی کنیم؛ هرچند معرفی ویژگی‌های سردار و همه شهدا و سرمشق دادن به جوانان یک وظیفه است و به‌خصوص در قبال کسانی که شناخت کمی از سردار دارند وظیفه سنگین‌تری داریم اما قبل از این کار باید بزرگان و مسئولان از مکتب سردار که همان مکتب سالار شهیدان است، بیاموزند. به قول مصطفی چمران اگر بزرگان و مسئولان دچار غرور شوند از مسیر منحرف می‌شوند و باید مراقب بود دچار غرور نشویم. البته این سخن همه شهدا از جمله سردار سلیمانی هم هست و بزرگان و مسئولان باید به مکتب شهدا معتقد باشند و عمل کنند و فقط به حرف نباشد.

به نظرتان با تأسی به سیاست سردار که مرد میدان بود، جوانان به مسئولان اعتماد می‌کنند؟
درست اشاره کردید. اگر بزرگان و مسئولان اعتقاد نداشته باشند یا اعتقاد داشته باشند اما عملیاتی نکنند، حرف‌هایشان به دل کسی نفوذ نمی‌کند و تأثیری نخواهد داشت. من وقتی مدام دعا بخوانم و اللهم و ارزقنی توفیق شهادت هم بگویم اما حقیقتاً به آن اعتقاد نداشته باشم قطعاً چنین سعادتی نصیبم نمی‌شود. وقتی مسئولان بر اساس مسئولیتی که دارند پای‌کار باشند و در میدان حضور داشته باشند درست مانند سردار سلیمانی که در میدان بود و کنار همرزمانش برای دفاع از حرم اهل‌بیت(ع) تلاش می‌کرد، صحبت‌ها هم تأثیرگذار خواهند بود. اگر مسئولان این سیاست را در پیش بگیرند مطمئن هستم جوانان هم به تأسی از آنها پیرو این سیاست می‌شوند و شاهد جوانانی که مرد عمل هستند، خواهیم بود.

سیاست مرد میدان بودن هم از وجه اشتراک سردار سلیمانی و مصطفی چمران است. در این مورد توضیح می‌دهید؟
شهید سردار سلیمانی و شهید چمران هر دو یک نگاه داشتند و هر دو در بطن و مرکز میدان نبرد بودند. آنها می‌رفتند و می‌گفتند بیایید. این‌گونه نبودند که بیرون میدان نبرد بنشینند و بگویند بروید. خوب به‌خاطر دارم که در محاصره سوسنگرد مصطفی چمران از همه نیروهایش خواست شهر را خالی کنند و خودش تنها ماند و یک ساعت نبرد کرد و هرچند زخمی شد اما توانست دشمن را به عقب براند و کامیون عراقی را غنیمت بگیرد. تصاویر منتشر شده از سردار سلیمانی هم‌ نشان می‌دهد که او هم خواستار حضور در بطن جنگ بود و هرچند اطرافیان ممانعت می‌کردند اما در قبال مسئولیتش خود را مسئول می‌دانست و همیشه در جنگ‌ها حضور داشت و به هر حال هر دو عزیز طالب شهادت بودند و از شهید شدن هراس نداشتند.

آیا می‌توان از سردار سلیمانی با عنوان مدیر جهادی و انقلابی موفق یاد کرد؟
فرماندهانی که می‌توانند یک لشکر را مدیریت و سازماندهی کنند و در عملیات موفق شوند حتماً قدرت و توانایی بالایی دارند و مدیران جهادی و انقلابی هستند. سردار سلیمانی هم در دیپلماسی قوی بود و هم در مدیریت اداری. به‌خاطر دارم وقتی زلزله بم رخ داد سردار در سپاه بود و وقتی به بم رسید با مدیریت قوی نظامی و جهادی توانست اوضاع آشفته آنجا را سازماندهی کند. فرودگاه بم افتتاح نشده بود و امدادرسانی که از طریق هواپیماها انجام می‌شد نیاز بود فرود و پرواز هواپیماها مدیریت شود که سردار هرچند تخصصی در حوزه فرودگاه و هواپیما نداشت ولی بر اساس اندوخته‌هایش توانست این موضوع را به‌درستی و اصولی مدیریت کند. در مرحله بعد هم نحوه جمع‌آوری و توزیع کمک‌های مردمی را سازماندهی کرد و همه این کارها نشان می‌دهد او یک مدیر نظامی و البته مدیر جهادی و انقلابی به‌تمام‌معنا بود.

می‌توان از سردار سلیمانی به عنوان یک قهرمان و اسطوره ملی و حتی جهانی یاد کرد؟
حتماً این‌گونه است. کشورهای دیگر قهرمان ملی واقعی ندارند و برای خودشان قهرمان می‌سازند. داستان پطرس همان کسی که انگشت در سوراخ سد می‌کند و مانع از ریزش آن می‌شود و بر اساس این داستان از او اسطوره می‌سازند. چرا که یک ملت اگر اسطوره و قهرمان داشته باشد، می‌تواند بهتر مقاومت کند و پابرجاتر خواهد بود و منسجم‌تر و متحدتر است. ملتی که اسطوره نداشته باشد مانند این است که تاریخ و پشتوانه قوی ندارد انسجامش ضعیف خواهد بود و زود گسسته می‌شود. وقتی ما از تمدن و تاریخ چندهزارساله صحبت می‌کنیم در واقع انسجام در کشورمان زیاد است چون از یک سو اسطوره و قهرمانان واقعی داریم و از سوی دیگر دارای تفکر الهی و مکتب و ایدئولوژی هستیم؛ بنابراین ما باید قهرمانان کشورمان را بشناسیم و به دیگران معرفی کنیم و قطعاً و یقینا سردار سلیمانی یکی از مشعشع‌ترین و تابناک‌ترین اسوه‌ها، اسطوره‌ها، الگوها و قهرمانانی است که نه‌تنها ما بلکه کشورهای اسلامی به او افتخار می‌کنند.

وجه اشتراک زیادی میان مصطفی چمران و سردار سلیمانی وجود دارد که شما به برخی از آنها اشاره کردید. حلقه اصلی اتصال این دو شهید چیست؟
حلقه اتصال نه‌تنها این دو شهید بلکه در میان تمام شهیدان وجود دارد و معتقدم همه شهدا به هم متصل هستند و این حلقه اتصال همان مکتب و اعتقاد الهی است. به‌گونه‌ای که وقتی از شهید سردار سلیمانی سخن گفته می‌شود، از شهیدان باکری، خرازی، مجد و چمران و... یاد می‌شود همان‌طور که سردار سلیمانی همواره از همرزمان شهیدش یاد می‌کرد.

آیا آشنایی و دیدارهای شما با سردار سلیمانی به زمان جنگ و جلسات فرماندهان معطوف می‌شود؟ یا پس از جنگ هم با وی ملاقات و دیدار داشتید؟
جنگ که تمام شد، سردار در کرمان مستقر شد و چندین‌بار از آنجا بازدید کردم و دهه70 یک بار هم برای دیدن دفتر حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس رفتم که مسئولیتش با سردار سلیمانی بود. کارهای خوبی انجام داده بودند و در این بازدید نحوه جمع‌آوری آثار را توضیح دادند و یکی از کارهای بسیار ارزشمندشان نگهداری از طوماری بود که روی یک توپ پارچه توسط یک لشکر امضا شده بود و به‌نوعی سند تاریخی و جنگ محسوب می‌شد.

این ارتباط‌ ‌‌تان پس از حضور سردار در سپاه قدس هم ادامه داشت؟
بله، ارتباط داشتیم اما ملاقات‌ها و دیدارهایمان تنظیم شده نبود و در جاهای مختلف و بنا به دلایل متفاوت همدیگر را می‌دیدیم. موردی که به‌خاطر دارم دعوت بنده از سردار سلیمانی بود. از او خواستم در سالروز شهادت مصطفی چمران شرکت کند و وی هم با متانت طبع پذیرفت و در مسجد امام صادق(ع) میدان فلسطین حاضر شد و سخنرانی بسیار خوبی کرد و جمعیت زیادی هم آمده بودند. پس از آن چندین‌بار هم تلفنی در خصوص مسائل مربوط به قدس، فلسطین و سوریه با هم گفت‌وگو داشتیم.

همواره شنیده می‌شود شباهت‌های زیادی میان مصطفی چمران و سردار سلیمانی وجود دارد. شما این شباهت را در چه می‌بینید؟
مصطفی چمران اولین کسی است که در لبنان مقاومت را پایه‌گذاری کرد و علیه اسرائیل جنگید و سردار قاسم سلیمانی هم سازماندهی مدافعان حرم را انجام داد و به نبرد با داعش پرداخت. در واقع هر دو آنها در مسیر اعتقادات و باورهایشان قدم گذاشتند و برای حفاظت از وجب‌به‌وجب خاک وطن و همچنین دفاع از مظلومان جنگیدند و شهید شدند.

آیا به لحاظ شخصیت نظامی و فرماندهی قوی هم میان شهید چمران و سردار سلیمانی شباهت و وجه اشتراکی وجود دارد؟
بله، اگر سیاست نظامی هر دو شهید به‌خوبی مرور شود شباهت‌های زیادی می‌توان یافت. از مصطفی چمران به‌عنوان یک شخصیت نظامی خاص یاد می‌شود اما در اصل او نظامی نبود؛ بلکه یک دانشمند برجسته فیزیک الکترونیک بود و در یک برهه زمانی تصمیم گرفت در کنار تخصصش، آموزش‌های نظامی را بیاموزد. سپس به مصر رفت و بعد هم به لبنان سفر کرد و آنجا 8سال با اسرائیل و نیروهای چپی جنگید. او وقتی مبارزه را شروع کرد که کسی حاضر نبود از لبنان حمایت کند و حتی ساواک برای ترور مصطفی چمران چندین‌بار برنامه‌ریزی کرد. همه این موارد نشان می‌داد که او فرمانده قدرتمندی بود و سازماندهی قوی‌ای برای نیروها داشت که مبنایش به تشکیل حزب‌الله لبنان انجامید. البته وجود امام موسی صدر و حمایت‌های گسترده او هم در موفقیت‌های شهید چمران بی‌تأثیر نبود. او همان‌طور که فرماندهی نظامی را به‌خوبی انجام می‌داد در کنارش مدیر و معلم بود و از عهده کارهای سیاسی هم به‌خوبی برمی‌آمد. سردار سلیمانی هم فرماندهی بسیار قدرتمند و درعین‌حال سیاستمدار باهوشی بود و می‌دانست چگونه می‌تواند از دیپلماسی سیاسی برای رفع برخی از مسائل سیاسی استفاده کند.

به دیپلماسی سیاسی سردار اشاره کردید. چطور یک فرمانده نظامی به یک دیپلمات موفق در حوزه سیاست تبدیل می‌شود؟
سردار سیلمانی یک رزمنده دیپلمات بود و در واقع این شاخصه مهم او محسوب می‌شود. در بسیاری از مواقع تلاش‌های دیپلماسی سردار موفق‌تر از اعضای وزارت امور خارجه ‌بود و به همین دلیل جاهایی که آنها نمی‌توانستند مسائل را حل کنند توسط سردار حل می‌شد. به‌عنوان نمونه می‌توان به سفر مسکو اشاره کرد که سردار رفت و با پوتین ملاقات کرد و همکاری خوبی برای بیرون راندن داعش از منطقه صورت گرفت. او علاوه بر دفاع از حرم اهل‌بیت(ع) برای ریشه‌کنی داعش تلاش کرد و براساس آنچه به مردم و فرمانده خود مقام معظم رهبری قول داده بود، عمل کرد و داعش نیست و نابود شد.

شما دیپلماسی سردار را موفق می‌دانید اما برخی گفتند: «در دیپلماسی حرف اول را نمی‌زدیم و دیگران کار می‌کردند و ما مجبور بودیم پیرو باشیم.» آیا این موضوع صحت داشت؟
به‌درستی اشاره کردید و این اظهار نظر وجود داشت و به ‌صراحت می‌گویم که چنین تفکری درست نیست. سردار سلیمانی یک دیپلمات قوی بود که می‌توانست با قدرت‌های بزرگی چون مسکو ملاقات و مشکلات و مسائل پیش‌آمده را حل کند. او در دیپلماسی حرف اول و بهترین حرف را می‌زد و با اقداماتش راهگشایی می‌کرد.

چه چیزی باعث می‌شود یک فرمانده یا به تعبیر شما یک رزمنده حتی در عرصه دیپلماسی برای حفاظت از کشور و ملتش تلاش کند؟
در واقع همین تلاش‌ها فرق میان نیروهای نظامی کشور ما با ارتش‌های جهان است. در تمام دنیا نیروهای ارتش برای جنگیدن و دفاع از کشورشان پول می‌گیرند و وظیفه دارند در نبردها شرکت کنند اما نیروهای نظامی ما اعم از ارتشی و سپاهی بر اساس ایدئولوژی، مکتب و تفکرشان می‌جنگند و این ویژگی و تفکر و دیدگاه نه‌تنها در سردار سلیمانی بلکه در تمام کسانی که در جبهه‌ها حضور داشتند و با جان‌ودل جنگیدند و حتی جانشان را فدا کردند، وجود داشت. در واقع افرادی چون سردار سلیمانی کم نداریم و در دوران جنگ فرماندهان ارتش و سپاه خود را یک رزمنده می‌دانستند و مانند یک بسیجی مخلص و معتقد از وجب‌به‌وجب خاک وطن دفاع می‌کردند. همواره در جبهه‌ها شاهد بودیم فرماندهان، پوتین سربازان را واکس می‌زدند یا در آشپزخانه کمک می‌کردند. همین کارها نشان می‌داد نیروهای نظامی فقط از روی وظیفه به جبهه نیامده‌اند بلکه آمده‌اند تا از اعتقاداتشان دفاع کنند.

آیا سردار سلیمانی از همین تجربه‌ها برای سازماندهی مدافعان حرم بهره گرفته بود؟
حتما بی‌تأثیر نبوده است. تصاویری که از مدافعان حرم منتشر می‌شود نشان می‌دهد که مانند روزهای 8سال جنگ تحمیلی،  صمیمت خاصی میان رزمندگان و فرماندهان وجود دارد و همه مدافعان حرم داوطلبانه می‌رفتند و با یک اعتقاد قلبی و تفکر الهی به نبرد با داعش می‌پرداختند و حقیقتاً به دنبال شهادت بودند. همان‌طور که در نوشته‌های سردار سلیمانی هم دیده می‌شود که چقدر آرزوی شهادت داشت، درست مانند شهید مصطفی چمران که در کتاب‌ها و دست‌نوشته‌هایش مدام به شهادت و شهید شدن اشاره می‌کرد و این موضوع هم در سخنرانی‌های سردار سلیمانی و هم مصطفی چمران بارها و بارها بیان شده است و هر دو بزرگوار آرزویشان رسیدن به درجه رفیع شهادت بود.

موفقیت فرماندهان به طور خاص سردار سلیمانی در مدیریت نیروهای تحت امرشان چه بود؟
یکی از رازهای موفقیت سردار و سایر فرماندهان این بود که خودشان را جدا از نیروهای تحت امرشان نمی‌دانستند. تفکرشان این نبود که آموزش دیدیم و سردار و امیر ارتش و فرمانده لشکر شدیم پس اگر جنگ شد باید برویم بجنگیم. آنها از دل‌وجان و با اعتقاد پا به میدان نبرد می‌گذاشتند و ازاین‌رو خیلی مشکلات حل می‌شد و اگر امکانات کمی هم داشتند با همان‌ها مقاومت می‌کردند. به‌خاطر دارم که موشک نداشتیم اما فرماندهان، تاکتیک‌های خاصی آموزش می‌دادند تا چگونه ایستادگی کنیم که کمترین تلفات را داشته باشیم و درعین‌حال به دشمن هم ضربه بزنیم.

می‌توان گفت سردار سلیمانی نماد سربازی برای انقلاب و ولایت است؟
قطعاً همین‌طور است. البته باید تأکید کنم که نه‌تنها سردار سلیمانی بلکه همه رزمندگان و فرماندهان و افرادی که کنارش بودند و داوطلبانه جنگیدند و داعش را نابود کردند سربازان واقعی وطن و مکتبشان هستند.

سردار سلیمانی سیاست فراجناحی داشت. می‌توان از این سیاست الگوبرداری کرد؟
دقیقاً این‌گونه است و تأیید می‌کنم که سردار یکی از شخصیت‌هایی بود که تلاش داشت فعالیت‌هایش فراجناحی باشد. یعنی توجهی به چپ و راست و... نداشت و اگر ما هم همین شیوه و اعتقادات مکتبی و تفکرات الهی خودمان را با قوانین اساسی و رهبری همسو کنیم به جناح اصلی می‌رسیم و در مسیر روشن راهنمایی می‌شویم. نکته قابل‌ تأمل این است که برخی در جناح‌ها افراط ‌و تفریط می‌کنند و فریب می‌خورند که به گفته سردار سلیمانی همین افراد فرزندان ما هستند و باید هدایت شوند و نه رها.

می‌توان سردار سلیمانی را به‌عنوان یک الگو به نسل جوانان امروز و آینده معرفی کرد؟
واهمه دارم از اینکه بگویم به جوانان معرفی کنیم؛ هرچند معرفی ویژگی‌های سردار و همه شهدا و سرمشق دادن به جوانان یک وظیفه است و به‌خصوص در قبال کسانی که شناخت کمی از سردار دارند وظیفه سنگین‌تری داریم اما قبل از این کار باید بزرگان و مسئولان از مکتب سردار که همان مکتب سالار شهیدان است، بیاموزند. به قول مصطفی چمران اگر بزرگان و مسئولان دچار غرور شوند از مسیر منحرف می‌شوند و باید مراقب بود دچار غرور نشویم. البته این سخن همه شهدا از جمله سردار سلیمانی هم هست و بزرگان و مسئولان باید به مکتب شهدا معتقد باشند و عمل کنند و فقط به حرف نباشد.

به نظرتان با تأسی به سیاست سردار که مرد میدان بود، جوانان به مسئولان اعتماد می‌کنند؟
درست اشاره کردید. اگر بزرگان و مسئولان اعتقاد نداشته باشند یا اعتقاد داشته باشند اما عملیاتی نکنند، حرف‌هایشان به دل کسی نفوذ نمی‌کند و تأثیری نخواهد داشت. من وقتی مدام دعا بخوانم و اللهم و ارزقنی توفیق شهادت هم بگویم اما حقیقتاً به آن اعتقاد نداشته باشم قطعاً چنین سعادتی نصیبم نمی‌شود. وقتی مسئولان بر اساس مسئولیتی که دارند پای‌کار باشند و در میدان حضور داشته باشند درست مانند سردار سلیمانی که در میدان بود و کنار همرزمانش برای دفاع از حرم اهل‌بیت(ع) تلاش می‌کرد، صحبت‌ها هم تأثیرگذار خواهند بود. اگر مسئولان این سیاست را در پیش بگیرند مطمئن هستم جوانان هم به تأسی از آنها پیرو این سیاست می‌شوند و شاهد جوانانی که مرد عمل هستند، خواهیم بود.

سیاست مرد میدان بودن هم از وجه اشتراک سردار سلیمانی و مصطفی چمران است. در این مورد توضیح می‌دهید؟
شهید سردار سلیمانی و شهید چمران هر دو یک نگاه داشتند و هر دو در بطن و مرکز میدان نبرد بودند. آنها می‌رفتند و می‌گفتند بیایید. این‌گونه نبودند که بیرون میدان نبرد بنشینند و بگویند بروید. خوب به‌خاطر دارم که در محاصره سوسنگرد مصطفی چمران از همه نیروهایش خواست شهر را خالی کنند و خودش تنها ماند و یک ساعت نبرد کرد و هرچند زخمی شد اما توانست دشمن را به عقب براند و کامیون عراقی را غنیمت بگیرد. تصاویر منتشر شده از سردار سلیمانی هم‌ نشان می‌دهد که او هم خواستار حضور در بطن جنگ بود و هرچند اطرافیان ممانعت می‌کردند اما در قبال مسئولیتش خود را مسئول می‌دانست و همیشه در جنگ‌ها حضور داشت و به هر حال هر دو عزیز طالب شهادت بودند و از شهید شدن هراس نداشتند.

آیا می‌توان از سردار سلیمانی با عنوان مدیر جهادی و انقلابی موفق یاد کرد؟
فرماندهانی که می‌توانند یک لشکر را مدیریت و سازماندهی کنند و در عملیات موفق شوند حتماً قدرت و توانایی بالایی دارند و مدیران جهادی و انقلابی هستند. سردار سلیمانی هم در دیپلماسی قوی بود و هم در مدیریت اداری. به‌خاطر دارم وقتی زلزله بم رخ داد سردار در سپاه بود و وقتی به بم رسید با مدیریت قوی نظامی و جهادی توانست اوضاع آشفته آنجا را سازماندهی کند. فرودگاه بم افتتاح نشده بود و امدادرسانی که از طریق هواپیماها انجام می‌شد نیاز بود فرود و پرواز هواپیماها مدیریت شود که سردار هرچند تخصصی در حوزه فرودگاه و هواپیما نداشت ولی بر اساس اندوخته‌هایش توانست این موضوع را به‌درستی و اصولی مدیریت کند. در مرحله بعد هم نحوه جمع‌آوری و توزیع کمک‌های مردمی را سازماندهی کرد و همه این کارها نشان می‌دهد او یک مدیر نظامی و البته مدیر جهادی و انقلابی به‌تمام‌معنا بود.

می‌توان از سردار سلیمانی به عنوان یک قهرمان و اسطوره ملی و حتی جهانی یاد کرد؟
حتماً این‌گونه است. کشورهای دیگر قهرمان ملی واقعی ندارند و برای خودشان قهرمان می‌سازند. داستان پطرس همان کسی که انگشت در سوراخ سد می‌کند و مانع از ریزش آن می‌شود و بر اساس این داستان از او اسطوره می‌سازند. چرا که یک ملت اگر اسطوره و قهرمان داشته باشد، می‌تواند بهتر مقاومت کند و پابرجاتر خواهد بود و منسجم‌تر و متحدتر است. ملتی که اسطوره نداشته باشد مانند این است که تاریخ و پشتوانه قوی ندارد انسجامش ضعیف خواهد بود و زود گسسته می‌شود. وقتی ما از تمدن و تاریخ چندهزارساله صحبت می‌کنیم در واقع انسجام در کشورمان زیاد است چون از یک سو اسطوره و قهرمانان واقعی داریم و از سوی دیگر دارای تفکر الهی و مکتب و ایدئولوژی هستیم؛ بنابراین ما باید قهرمانان کشورمان را بشناسیم و به دیگران معرفی کنیم و قطعاً و یقینا سردار سلیمانی یکی از مشعشع‌ترین و تابناک‌ترین اسوه‌ها، اسطوره‌ها، الگوها و قهرمانانی است که نه‌تنها ما بلکه کشورهای اسلامی به او افتخار می‌کنند.

وجه اشتراک زیادی میان مصطفی چمران و سردار سلیمانی وجود دارد که شما به برخی از آنها اشاره کردید. حلقه اصلی اتصال این دو شهید چیست؟
حلقه اتصال نه‌تنها این دو شهید بلکه در میان تمام شهیدان وجود دارد و معتقدم همه شهدا به هم متصل هستند و این حلقه اتصال همان مکتب و اعتقاد الهی است. به‌گونه‌ای که وقتی از شهید سردار سلیمانی سخن گفته می‌شود، از شهیدان باکری، خرازی، مجد و چمران و... یاد می‌شود همان‌طور که سردار سلیمانی همواره از همرزمان شهیدش یاد می‌کرد.

خبر شهادت را که شنیدم، باور نکردم
وقتی از مهدی چمران، رئیس شورای شهر تهران و برادر شهید بزرگ دفاع مقدس، مصطفی چمران می‌خواهیم که خاطره‌ای از سردار دل‌ها برای‌مان تعریف کند، چنین خاطره‌ای برای‌مان می‌گوید:«روزی که از سردار دعوت کردم برای شرکت در مراسم سالروز شهادت مصطفی چمران به مسجد امام صادق(ع) در میدان فلسطین بیاید و او هم پذیرفت، نگران بودم مبادا اتفاقی رخ دهد. در طول مراسم هراس داشتم و با خودم فکر می‌کردم کاش چنین کاری را انجام نداده بودم. در واقع چنین مراسمی را در دهلاویه برگزار می‌کردم و از شخصیت‌هایی چون محسن رضایی و علی شمخانی هم دعوت می‌شد اما به دلیل محدودیت فضا هیچگاه چنین نگرانی نداشتم اما آن روز به شدت نگران سردار بودم و حتی الان یادآوری‌اش هم به‌نوعی دگرگونم می‌کند.»
بامدادی که خبر ترور ناجوانمردانه سردار سلیمانی، ابتدا به صورت تأیید نشده و سپس به صورت تأیید شده در فضای رسانه‌ای پیچید، تب و تاب زیادی به راه انداخت؛ طوری که خیلی‌ها تا صبح خواب‌شان نبرد تا ببینند این خبر تلخ درست بوده یا نه. مصاحبه که به پایان می‌رسد، از رئیس شورای شهر تهران، می‌خواهیم که درباره لحظه‌ای که خبر شهادت حاج‌قاسم را شنیدند نیز برای‌مان بگویند. در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده و بغض می‌کند، می‌گوید:«فرودگاه یزد بودم که ساعت 7 خبر را شنیدم اما باور نکردم و با برخی از دوستان که خوب به‌خاطر ندارم اما گویا محمدباقر قالیباف، تماس گرفتم و دیدم آنها هم منقلب هستند و متوجه شدم خبر صحت دارد.»




 

این خبر را به اشتراک بگذارید