گفتوگوی همشهری با مراد شیخ کالو؛ از بزرگان جامعه ایزدیهای عراق و فرمانده حشد الشعبی ایزدی
همه ایزدیها را رها کردند جز حاجقاسم و ابومهدی المهندس
احمد رضایی
وقتی داعش به مناطق گستردهای از عراق حمله کرد، هر روز داستان جنایتهای این گروه افراطی قلب همه انسانهای جهان را به درد میآورد. در این میانه، مخصوصا جنایتهایی که علیه اقلیتهای مذهبی انجام میشد، بسیار دردآوردتر بود. از یکسو به این دلیل که متأسفانه این جنایتها را بهنام اسلام انجام میدادند، از سوی دیگر به این دلیل که این اقلیتها بهشدت مظلوم و بدون دفاع بودند. در اینجا بود که بهگفته مراد شیخ کالو، تنها 2نفر بودند که پای اقلیتهایی چون ایزدیها ایستاده و از آنها دفاع کردند؛ ابومهدی المهندس و حاجقاسم. مصاحبه اختصاصی همشهری با مراد شیخ کالو، از بزرگان جامعه ایزدیهای عراق و همچنین فرمانده شاخه ایزدی حشد الشعبی را به بهانه فرارسیدن سالروز شهادت حاجقاسم سلیمانی پیشرو دارید.
در ابتدا کمی از دین ایزدی برای ما بگویید تا تصویری کلی از آن داشته باشیم...
دیانت ایزدی در حقیقت آیینی میترایی است، از ریشه ادیان بابلی و سوری که آغاز آن به عراق برمیگردد. دیانت ایزدی را میتوان دیانتی طبیعی بهشمار آورد چراکه در آن پدیدههای طبیعی مانند خورشید، مقدس هستند و بدون آنها، زندگی وجود ندارد. همانطور که میدانید دیانت ایزدی ازجمله نخستین آیینهای بشری است که به وحدانیت خدا باور داشته است. ایزدیها تاکنون بارها در معرض حملات و کشتارهای وحشیانهای قرار گرفتهاند که آخرین آن به سال2014 توسط داعش برمیگردد. البته با وجود تمام آنچه بر ایزدیها رفته، آنان همچنان دوستدار زندگی، صلح و همزیستی مسالمتآمیز با سایرین هستند.
ماجرای آشنایی شما با سردار قاسم سلیمانی به چه ترتیب بود و در چه شرایطی اتفاق افتاد؟
من نخستین ایزدی هستم که داوطلبانه به حشد شعبی پیوستم، آن هم تنها یک روز پس از فاجعه کشتار شهروندان بیگناه در سنجار بهدست داعش. آن روز به بغداد آمده بودم و توسط یکی از برادران سپاه پاسداران ایران به حاج ابومهدی المهندس و سپس حاجقاسم معرفی شدم. در شرایط بسیار بحرانی کار را آغاز کردیم، دورانی که ما از هر جهت گرفتار بودیم و تمام نیروهای داخلی، منطقهای و بینالمللی پشت ما را خالی کرده بودند. همه ما را تنها گذاشتند مگر 2نفر؛ حاجقاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس. این دو نفر بودند که با ما همراه شدند، ایستادگی کردند و توانستند جان دستکم 300هزار ایزدی را در ارتفاعات سنجار نجات دهند. در آن زمان حاجقاسم برای بررسی اوضاع و آغاز فرماندهی نبرد، بین 40روز الی 2ماه در منزل شهید ابومهدی المهندس بود و نخستین ملاقات من با ایشان نیز به همان دوران برمیگردد. البته شهید ابومهدی را پیش از این در بازدید میدانی ایشان از سنجار دیده بودم. او که با هلیکوپتر در شرایطی خطرناک وارد منطقه شده بود به من گفت که حاجقاسم ما را مکلف به نجات ایزدیها کرده و در این راه برای هرگونه کمک و حمایتی از شما آمادهایم. به فاصله کوتاهی پس از این بازدید میدانی، گذرگاه امنی از طریق توافقهای شهید ابومهدی المهندس با سایر شبهنظامیان مستقر در منطقه برای حرکت ایزدیها از سنجار به سوریه و از آنجا به اقلیم کردستان ایجاد شد.
نگاه سردار سلیمانی به اقلیتها چگونه بود؟ برای مثال آیا ایشان تفاوتی بین شیعیان و سایر اقلیتها قائل میشد؟
با شناختی که از حاجقاسم داشتم به شما میگویم، انسانیت برای او از همه مسائل دیگر مهمتر بود. نهتنها در جهاد، به دین، مذهب و گرایشهای افراد توجهی نمیکرد، بلکه همواره در حمایت از اقلیتهای ضعیف عزم بیشتری داشت تا حمایت از جریانات قویتری مانند شیعیان. یکبار در آن سالها به من گفت دیگر وجود اقلیتهای ضعیف و آسیبپذیر جایز نیست، ما وظیفه داریم با حمایت، تسلیح و آموزش اقلیتها آنان را قوی کنیم تا اگر خدای نکرده حوادثی مشابه حملات داعش در سال2014 رخ داد، اقلیتها بدون تکیه به دیگران قادر به دفاع از خود باشند. او به این مسئله باور داشت و گامهای بزرگی هم در زمینه تقویت اقلیتها مقابل تهدیدهای تروریستی برداشت؛ گامهایی که امروز میتوانیم نتایج آن را مشاهده کنیم.
اگر بخواهید بهعنوان مجاهدی که همراه با سردار سلیمانی جنگیده است، ویژگی بارزی در شخصیت ایشان را بیان کنید کدام نکته بیشتر نظر شما را جلب میکند؟
به باورم حاجقاسم اسطوره مقاومت بود؛ اسطورهای که تا صدها سال امکان تکرارش وجود ندارد. این تجربهای است که در طول تاریخ ثابت شده؛ انسانهای بزرگ به سادگی تکرار نمیشوند. حاجقاسم از هر نظر انسان فوقالعاده بزرگی بود و به آنچه انجام میداد ایمان کامل داشت. ازجمله نکاتی که او را نسبت به سایر فرماندهان بزرگ متمایز میکرد، تواضع بیپایانش بود. او فرماندهی بود که در میانه نبرد، به خط مقدم میآمد و سر سربازانش را تکبهتک میبوسید. از سوی دیگر صبر و بردباری ایشان مثالزدنی بود؛ هر قدر هم که نبردها و بحرانها شدید میشد، حاجقاسم با سعه صدر به فرماندهی ادامه میداد و هرگز در دام تصمیمگیریهای شتابزده نمیافتاد. مجموعه این عوامل حکمت و درک بینظیری در ایشان بهوجود آورده بود که باعث میشد سختترین گرهها را به آسانی باز کند.
حضور حاجقاسم در جبههها همواره بهمعنای پیروزی در آن جبهه بود و من این را، نصرت الهی بهحساب میآورم. قطعا نجات عراق از طریق فتوای تاریخی مرجعیت نجف به وقوع پیوست؛ اما این فتوا توسط نیروهایی اجرا شد که قادر بودند در آن شرایط سخت و پیچیده تاریخی، میدانهای نبرد را فرماندهی کرده و سازوکار لازم برای تحقق فتوای مرجعیت را مهیا کنند. آن نیروها کسی نبودند جز حاجقاسم سلیمانی و شهید ابومهدی المهندس. باور دارم که هر وجب از خاک عراق به شهامت، قهرمانی و از خودگذشتگی این دو فرمانده بزرگ شهادت خواهد داد. ساده بگویم، اگر این دو نفر نبودند امروز عراقی نبود.
طی سالهای اخیر برخی میگویند سردار سلیمانی وارد عراق شد تا در این کشور به سود منافع ایران اعمال نفوذ کند و از این منظر عملکرد ایشان را نقد میکنند. نظر شما چیست؟
من از کسانی که چنین مطالبی را طرح میکنند میپرسم؛ منافع ایران در سنجار چیست؟ اصلا چه در سنجار وجود دارد که بخواهد منافع کشوری مانند ایران باشد؟ واقعیت این است که ورود به خط نبرد در آن زمان برای مقابله با داعش چیزی جز رنج و سختی نبود. حاجقاسم در عراق واقعیتهای جدیدی را خلق کرد که در رأس آنها مقاومت شرافتمندانه حشد شعبی قرار دارد. حتی شیعیان به خوبی این را میدانند که تا پیش از ورود حاجقاسم، هیچ نیروی سازمانیافتهای برای مقابله با تروریسم در میان آنها وجود نداشت. کسانی که اهل کسب منفعت هستند، در آن ایام برای حمایت از عراق و مردمش کاری نکردند و امروز چنین مطالبی را مطرح میکنند. حاجقاسم بود که سنگ بنای مقاومت شرافتمندانه را در عراق گذاشت و من افتخار میکنم در طول عمرم این فرصت را داشتم تا برای مدتی در این مکتب رشد کنم؛ این برای من تولدی دوباره بود. بهرغم تمام خسارتهای سنگین مادی و معنوی در جریان نبرد با داعش، اما آنچه در رکاب و مکتب حاجقاسم شکل گرفت ارزشی بسیار والا و تاریخی داشته و دارد.
اکنون پس از چندین سال مبارزه با تروریسم و شکست داعش، وضعیت اقلیتها در سنجار و ارتباط آنها با یکدیگر چگونه است؟
وضعیت سنجار از منظر ترکیب جمعیتی و اقلیتهای موجود در آن بسیار پیچیده است. پیش از این شهید ابومهدی المهندس در جریان جلساتی که اینجا قادر به بیان جزئیاتش نیستم نقشه راه جامعی را برای همزیستی تمامی این اقوام و اقلیتها در سنجار، پس از شکست داعش آماده کرده بود؛ نقشه راهی که بدون شک براساس چشماندازها و هدایتهای حاجقاسم تعریف میشد. به باورم این برنامه ضمن اعاده اعتبار ایزدیها پس از تمام بحرانهایی که طی سالیان قبل پشت سر گذاشته بودند، زمینه را برای همزیستی مسالمتآمیز و پایدار در سنجار مهیا میکرد. اما متأسفانه ادامه تدوین این نقشه راه پس از شهادت ایشان به حالت تعلیق درآمده است.