نگاهی به نمایش «سهگانه پاریسی»
بیپولی و بیپناهی
احسان زیورعالم- روزنامهنگار
وضعیت تئاتر پساکرونا چیزی شبیه قهرمان نمایش تازه ایوب آقاخانی است. میدانی چندان بازار استقبالی از تو نمیکند، اما چاره چیست؟! به هر حال باید رونقی به وضعیت معاش خود بدهی و راهکارش شاید کم کردن هزینه تولید و البته به دست آوردن دل مخاطب باشد؛ همان کاری که شخصیت مرکزی «سهگانه پاریسی» انجام میدهد. شرایط کسب و کارش را حداقلی و در مقابل با چربزبانی و رندی، درآمد خود را تضمین میکند. حالا شرایط را با نمایش ایوب آقاخانی قیاس کنیم. او که در سالهای اخیر عموماً نمایشهای پربازیگری روی صحنه برده و همین «سهگانه پاریسی» را با چهرههای شناختهشدهتری اجرا کرده است، تا جای ممکن نمایشی ارزانقیمت – نسبت به کلیت تئاترهای خودش – روی صحنه برده است. یک کمدی بلواری که حداقل خواستهاش جذب مخاطب با اندک سرمایهگذاری است. اگرچه تئاتر بلواری در مقام و موقعیت واقعیاش اثری است گرانقیمت به سبب حضور چهرههای شناختهشده بازیگری، اما در ایران تئاتر بلواری میتواند متفاوت باشد. از قضا توان جذب مخاطب هم دارد؛ چون اساساً قصدش به بازی گرفتن ذهن مخاطب نیست. همهچیز از یک موقعیت داستانی جدالبرانگیز آغاز میشود و به سبک درامهای خوشساخت اوژن اسکریب، روایتی خطی و منسجم از همین رویداد را تقدیم مخاطب میکند. مخاطب لمیده در صندلی سالن – البته اگر صندلی راحت باشد – با خودش فکر میکند پولی که داده، هدر نرفته است.
«سهگانه پاریسی» قصدی جز یک ساعت مفرح ندارد. با داستانی طرفیم از بیاخلاقیهای طبقاتی و البته قصد پند دادن هم نیست. فقیری که گویی جیب ثروتمند پرمدعا را میزند، در انتها کلاشی است چون خود ثروتمند. لباس طبقاتی به تن کرده، چیزی نیست جز رد گم کنی برای بیاخلاقیها و خُب چه کسی این گونه نیست. در «سهگانه پاریسی» قرار نیست بیاخلاقی شماتت شود، بلکه یادآوری است بر آنکه ما هم بیاخلاقیم به وقت خودش. پس مخاطب با همراه گروه اجرا وارد نوعی مناسک میشود. خندیدن به خویشتن مبنی بر اینکه من هم شاید شعارهایم با اعمالم یکی نباشد. فریاد وااسفا چه جهان کثافتی سر میدهیم و خودمان همان کثافت را برای بهرهمندی از مواهبش تکرار میکنیم.
«سهگانه پاریسی» برشی است از خود ما، هرچند به شیکی برشهای سابق نیست. برشی است ارزانقیمت و در نهایت ما هم در مقام مخاطب نسبت به گذشتهمان ارزانتر شدهایم. سرمایهمان بیارزشتر شده است و احتمالاً با خودمان فکر میکنیم در این وانفسا چطور بر سرمایهمان بیفزاییم. شاید راه قهرمان نمایش پیشرو را برگزینیم. بعید هم نیست؛ آیندهای که در آن کندن از اغنیا با ترفندهای محافظهکارانه، کمی تلاش و تقلا را تضمین کند.
با این حال رویه موجود در نمایش «سهگانه پاریسی» تصویری است از آینده تئاتر حرفهای ایران. باید چشمانتظار نمونههای دیگری از «سهگانه پاریسی» باشیم. فرصت کمدی تنها سنگر مطمئن برای معاش هنرمند تئاتر است و تئاتر بلواری شاید کمخطرترین شکل مواجهه با کمدی. با 2یا 3بازیگر و یک داستان منسجم میشود مخاطب را اقناع کرد، اما دیگر خبری از کف و هوراهای مرسوم نیست. سادگی کار میتواند یأسآور هم باشد؛ آن هم در تئاتر ایران که تکرار گذشته مذموم است. با این حال در چنین شرایطی چندان هم آثار قضاوت نخواهند شد؛ شاید کسی در این میان بنویسد؛ «باز همان همیشگی.»