87سالگیت مبارک!
محمد فخار
انگار جاده ترانههاست. سمفونی دلتنگی. قطعه شماره59. چقدر خاطره آمده و رفته. سوار بر موتور و اتوبوس و پیکانجوانان. چقدر فریاد بوقبنزی در گوشش مانده.
هر گوشهاش را نگاه کنی صدای ویلونسل و چای هیزمی را میتوانی حس کنی. کافیست اراده کنی. صبحانه را پشت سد چاق کنی. چشمها را از باغ گچسر لبریز کنی. برفهای دیزین را بگذاری برای فصل دلتنگی و بزنی به دل پیچهای ناتمام. هنوز هم باید سیاهی کندوانش را با فریاد سرکنی. همان که برای هر تیشه زمان ساختنش، قزاقهای دست به کمر، 5ریالی حراج میکردند تا بعد از 1800متر تاریکی، راهی به روشنایی باز شود.
دریچهای که سبزی شمال را قاب رفته. هنوز هم 7برادرون بالاسر جاده ایستادهاند به تماشا. بالاپوششان مثل همه سروهای دل کوه، بهار بارانیست، تابستان آفتابسوخته، پاییز خزانزده و زمستان برفتاب. کمی اگر دل بدهی به پیچوتاب جاده، سیاهبیشه از راه میرسد. این مسیر، حال من بیتوست. بیایم، هوایی شوم و برسم به زیبایی. این متن، دوسیه تولد 87سالگی توست. هی جاده! تولدت مبارک.
جاده چالوس امروز 87ساله شد.