دستان خالی هنرمندان صنایعدستی
تولیدکنندگان صنایعدستی هر جمعه به باغ هنر تهران میروند تا در نبود حمایت دولتی تولیدات خود را بساط دستفروشی کنند
محمدصادق خسروی علیا- خبرنگار
خون افتاده در نگاهها. رگههای سرخ برای چشمان بیخواب خط و نشان میکشند. نیمه شب هر جمعه، اینجا، مثل مسابقه دو سرعت یکبار سوت میزنند و رقابت آغاز میشود. رقابت بر سر نان است. شرکتکنندهها در این مسابقه باید برای بهدست آوردن یک میز بدوند. در این بازار میزها را اجاره میدهند. هر میز 100هزار تومان برای یک روز. اگر خوشاقبال باشند و میزی به چنگ آورند، با عشق هنرشان را روی میز میچینند و با سلیقه میآرایند، تا حراجش کنند. برای هنرمندان صنایعدستی که حالا چندماهی است از آن پارکینگ نمور پروانه به باغ هنر تهران در اراضی عباسآباد نقل مکان کردهاند، جز یک نقلوانتقال اتفاق خاصی نیفتاده است. قرار بود در روزهای کرونازده و متورم اقتصاد، تسهیلاتی به آنها برسد، قرار بود دست آنهایی که کار دست میکنند و در صنایعدستی مشغول بهکار هستند را بگیرند. قرار بود این هنرمندان حداقل معطل نان شب نمانند. وعدهها اما پوچ شد و دلها پرخون. در ماراتن جمعه بازار پروانه سابق یا باغ هنر فعلی، اگر هنرمندی توانست آنچه را که با جان و دل خلق کرده حراج کند که هیچ. اما اگر نتوانست، چارهای ندارد جز آنکه منتظر آمدن جمعه بعد باشد.
دست روی دست گذاشتن خالقان دستباف
در این بازار هیچچیز سیاه نیست، سرخ است بیشتر. دو قدم بعد از دروازه باغ هنر، با قالیچه و گلیم زمین و آسمان را رنگ آمیزی کردهاند. دوباره سرخ. بیشتر سرخ. عمو قادر خودش تا به حال یکبار هم دستش را در ریشههای دار قالی و گلیم فرو نکرده، اما چند صد کیلومتر دورتر دهها، شاید هم صدها دختر ترکمن و آذری در اتاقکی کم سو پنجه در ریشهها میزنند. نخها را تبدیل به گلستان کنند تا فرش شود زیر پای آدمهای اسیر دود و ماشین. عمو قادر میگوید دلال نیست و عاشق است. میگوید: اگر قرار بود دلالی کنم، در این سوز و سرما برای دستفروشی خودم را به هر آب و آتشی نمیزدم. این کار عشق میخواهد. من سالهاست اسیر این رنگها هستم. این نخها بوی زندگی میدهند. میان آنها هم کار میکنم هم زندگی. همه این قالیچهها مال من نیست خیلی از آنها امانت است دست من. هر وقت به فروش رفت پولش را بهحساب صاحبش واریز میکنم و او حقالزحمه به من میدهد. آنها قالیچههای دستبافشان را به دلالها نمیدهند، چون خیلی زیر قیمت میخرند. به من میسپارند چون میدانند عمو قادر حقشان را پایمال نمیکند.»
مسلم هم مانند عمو قادر کسبوکارش بیرونق است و دست روی دست گذاشته. او هم فرش و قالیچه دستباف میفروشد و میگوید، بیشتر آنها را همسر و دخترانش میبافند:
« دست مردم خالی است. میآیند برای تماشا فقط. تحریم است. نه حقوق بگیرها دستشان به دهنشان میرسد نه ما. همه یک جور گرفتاریم. کرونا هم که از همه بدتر. البته دیگر بهانه است. میبینید که بازار حسابی شلوغ است. اما کسی دست به جیب نمیشود.»
غرفه این دستباف فروشها پرتردد است. مردم آن طرف هستند، اینها این طرف. هرکس به اندازهای به حریم دستبافیها نزدیک میشود که به خوبی القا کند فقط برای تماشا آمده است. برخی فروشندهها سیگاری میگیرانند و عدهای هم با هورت کشیدن یک لیوان چای حرصشان را فرو میخورند. زیر لب غر میزنند:«انگار آمدهاند موزه صنایع دستی. آقایان، خانمها چیزی بخرید لطفا...»
هنرهای سنتی اما نخواستنی!
اینجا اگر یک بسته سوزن را مثل نقل در هوا بپاشی، بعید است یک دانهاش به زمین برسد. فوج فوج جمعیت. همه در حال گشت و گذارند، اما با دستان خالی! آنهایی که بسته و پاکتهای خرید بهدست دارند انگشتشمارند. قسمت مرکزی جمعه بازار باغ هنر مربوط به صنایعدستی تزیینی است. انواع دستبند، گردنبند، انگشتر، محصولات تزیینی چوبی، سفالی، مسی و... همه اینها کار دست است و بیشتر خالقان آن برای فروش آمده و بساط کردهاند. خیلی از آنها برای اینکه ثابت کنند واقعا با دست خودشان این وسیلهها را میسازند، همانجا در کنار فروش، مشغول بهکار و تولید هستند. در این نقطه زنان و دختران فروشنده و هنرمند بسیاری مشغول به کارهستند. آنها در واقع بیشتر زنان سرپرست خانوار هستند که مشاغل خانگیشان مربوط به تولید صنایعدستی است و این بازار را شانسی میدانند برای فروش تولیداتشان.
زن میانسالی دو میز را اجاره کرده و دستبندهای رنگارنگ بافتنی میفروشد. سر دو کودک قد و نیم قدی که چند قدم آن طرفتر شیطنت میکنند فریاد میکشد. بعد عذرخواهی میکند و میگوید:«ببخشید بچههای من خیلی انرژی دارند.» این زن که همه درآمدش از این کار است، میگوید:«شوهرم را در یک سانحه تصادف از دست دادهام. چارهای ندارم. ساختن این دستبندها کار آسانی نیست. روزی 12ساعت در خانه کار میکنم. تمام امیدم به این بازار است. بازار جمعهها. گاهی خوب است. مثلا 500هزار تومان یک روز کار کردم. گاهی هم نه. فروش اینترنتی هم دارم. به هر حال میگذرد. اما سخت میگذرد.»
زن و مرد جوانی، لیوانهای سفالی را با طرحهای ابداعی زیبا و مدرن ساختهاند. آنها را بساط کردهاند روی یک میز. با نگاهشان مردم را دنبال میکنند و امیدوارند کسی از آنها خرید کند. لیوانها از 35هزار تومان قیمت دارد تا 90هزارتومان.
«ما هر دو سفالگریم. پدرمان هم پیشهاش همین بود. برایمان خیلی سخت است که بهخاطر فقر و کمدرآمدی این کار، دست از پیشهای که هنر محسوب میشود و به آن عشق میورزیم بشوییم. فعلا داریم میجنگیم تا ببینیم خدا چه میخواهد؟»
این نقطه از بازار آنقدر چشمنواز است و تولیدات زیبای دستساز و دستباف در معرض نگاه عموم قرار گرفته که توجه همه را جلب میکند. دختر جوانی سراغ ژاکتهای دستباف میرود. پیرزن از جایش با شوق بلند میشود و میگوید: «بفرمایید دخترم. همهاش رو خودم میبافم.» پیرزن کف دستهایش را نشان میدهد. پر از ترک. نوک انگشتانش هم سیاه شده. او امان نمیدهد. قبل از اینکه مشتری حرفی بزند شروع میکند به اعلام قیمتها. دخترجوان با شرمساری پاسخ میدهد: «مادر خیلی خوب هستند خیلی. اما ببخشید.» دختر جوان آستین ژاکت را رها میکند تا برود. خانم دیگری از راه میرسد و به آرامی از دختر جوان میپرسد: «ژاکتهایش گران است!؟ او پاسخ میدهد:« نه. خیلی مناسبه. اما... شما بخرید واقعا مناسبه.» بعد از این پاسخ میرود که از آن نگاه دور بماند؛ از نگاه پرتمنای آن پیرزن.
درخواست برای تغییر
براساس آمارها 2 میلیون هنرمند صنایعدستی تا پیش از شیوع کرونا در ایران مشغول بهکار بودند. پس از شیوع کرونا در ایران و به صفر رسیدن وضعیت سفر و گردشگری، اما بسیاری از کارگاههای تولیدات هنرهای سنتی تعطیل و هنرمندان صنایعدستی کشور شغل خود را از دست دادند. دولت قبل وعده ارائه وامهای کمک معیشتی کرونا به مبلغ 12میلیون تومان به هنرمندان صنایعدستی نیز به عنوان تسهیلات کرونایی داد و وعده کرد وامهای پرداخت شده تا پایان همهگیری کرونا در ایران امهال شوند. اما وعدهها به سرانجام نرسید و بانکها حساب هنرمندان مقروض را تا پرداخت کامل بدهیها مسدود کردند. تنها راه چاره برای عرضه محصولات تولید شده اما روی آوردن هنرمندان صنایعدستی به دستفروشی در شهرها یا حاشیه برخی رودیدادها بود. تعطیل شدن نمایشگاه ملی صنایعدستی نیز بسیاری از هنرمندان این حوزه را به دستفروشی در بازارهای موقت نظیر جمعه بازار تهران در باغ هنر تهران مجبور کرد. هنرمندان صنایعدستی اما در روزهای گذشته، با ارسال نامهای به عزتالله ضرغامی وزیر میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی، از او درخواست کردند با ایجاد تغییرات ساختاری در معاونت، صنایعدستی، مدیران لایق و دلسوز را برای حل مشکلات صنایعدستی و پیگیری حقوق هنرمندان هنرهای سنتی منصوب کند.