بیوک ملکی، شاعر و منتقد ادبی از دیدار با ابوالفضل زرویی نصرآباد و شعر و نثرش میگوید
زرویی، خلاق و جریانساز بود
فرشاد شیرزادی - روزنامهنگار
ابوالفضل زرویی نصرآباد، از شاعران شاخص طنزپرداز ایران بود که خیلی زود، در 49سالگی از میان ما رخت بربست. شاگردان زیادی داشت و جایگاهش در شعر ایران - مانند عمران صلاحی- خیلی زود تثبیت شد. «ملانصرالدین» تخلص زرویی نصرآباد بود؛ شاعری که علی موسوی گرمارودی از وی بهعنوان «عبید زاکانی» زمانه یاد میکند و مرحوم کیومرث صابری او را مشهورترین طنزنویس دوران ما میدانست. با بیوک ملکی، شاعر کودک و نوجوان و منتقد و پژوهشگر ادبی که از قضا خاطرههایی جالب از دوستی با استاد زرویی دارد، در 10آذرماه، مصادف با سالروز درگذشت زرویی نصرآباد گفتوگو کردهایم.
از چه سالی با استاد زرویی نصرآباد، حشر و نشر داشتید؟ آشنایی و دوستیتان به چه دورهای بازمیگردد؟
من از زمان انتشار مجله «سروش نوجوان» ایشان را میشناختم؛ البته آن زمان ابوالفضل خیلی جوان بود، اما از همان سالها، او خیلی سریع پلههای ترقی را در عرصه شعر طنز، یکی پس از دیگری طی کرد و نامش در عرصه ادبیات معاصر تثبیت شد.
مدتی هم در مجله «گلآقا» و روزنامه همشهری طنز مینوشت. آثار او از نظر شما در گلآقا، این مجله طنز که در زمان خود میان طنزپردازان شاخص بود و از قضا هر شاعری که بهاصطلاح، سری میان سرها داشت، در آنجا قلم میزد، چگونه است؟
گلآقا البته مجله طنز جاافتادهای بود که طنزپردازان حرفهای مانند «عمران صلاحی» در آنجا کار میکردند. یکی از مباحثی که میتوانم درباره زرویی و آثارش بگویم این است که در همان سالها هم صاحب سبک شد. بسیاری از نویسندگان و شاعران ما، ممکن است آثار درخشانی را عرضه کنند، اما اینکه صاحب سبک باشند، بحثی علیالحده است و بهندرت در جامعه ادبیمان شاهد آن هستیم. افراد خاصی هستند که بتوانند بهگونهای کارشان را پیش ببرند که صاحب سبک شوند. به گمانم زرویی نصرآباد صاحب سبک بود و این موضوع از مطالعاتش و زحمتی که روی متون کلاسیک کشیده بود، نشأت میگیرد.
خواندن متون کلاسیک برای شاعر طنزپردازی مانند زرویی نصرآباد چقدر میتواند مفید باشد؟ به ظاهر امر شاید طنز، میان آثار شاعران و نویسندگان کلاسیک ما کم باشد.
مطالعه این متون به لحاظ غنای زبان بسیار اهمیت دارد. زرویی تسلط قابل ملاحظهای بر متون کلاسیک فارسی داشت. نمونه نمود و ظهور بیرونی خواندن این متون هم نثرهایی است که خلق میکرد و شعرهایی است که میسرود؛ نثرهایی که علاوه بر اینکه از شعر و متون کلاسیک بهره میبرد، میدیدیم که زبانش هم پخته و موضوعاتش، موضوعات روز جامعه ایرانی است. به گمانم بسیاری از طنزپردازان تثبیت شده و جوان امروز مدیون کار و نگاه زرویی هستند. او جلسات شعر طنز در حوزه هنری راه انداخت و به نوعی میتوان گفت که پس از انقلاب، او آغازگر شعر و نثر طنز ما بود.
خاطرهای از دیدار با او دارید؟ او را در همان ساعات محدود چگونه شاعری یافتید؟
سفری چند روزه با او به شمال داشتم. نکته ظریفی از رفتار او دیدم که اصولاً شاید چندان به چشم نیاید و بهنظر برسد که مهم نیست، اما بیانگر شخصیت اوست. در خانه شاعران وقتی برنامه شعرخوانی برگزار میشد، میدیدم که بچههای شاعر سیگار میکشند و ته سیگارشان را در باغچه و راهرو میاندازند؛ درواقع هرجا که دستشان برسد. من همواره از این موضوع رنج میبردم. در آن سفر چند روزه که با ایشان با کاروانی از اهالی شعر، ادب و کتاب همسفر شده بودیم، ابتدا به شمال رفتیم و سپس زنجان و از آنجا به تهران بازگشتیم. در آنجا دیدم که سیگار کشیدن ابوالفضل آداب خاص خودش را دارد. زیرسیگاری کوچک، جمعوجور و شکیلی داشت که اتفاقا دَر داشت و همواره در جیبش بود. سیگارش را که روشن میکرد، هر جا که بود زیرسیگاریاش را دستش میگرفت و حتی خاکستر سیگارش را هم روی زمین نمیریخت. همانطور که گفتم ظاهر قضیه شاید بهنظر عادی برسد، اما از نگاه و منظر من بیانگر شخصیت محجوب او بود که به این حد به طبیعت احترام میگذاشت و خاکستر سیگارش که حتی ممکن است آسیبی هم به محیطزیست وارد نکند را در زیرسیگاریاش میریخت و جایی که میرسیدیم در سطل زبالهای خالی میکرد. در عین حال میدانیم که آن فیلتر سیگار اگر پای درختی بیفتد، به وسعت یک مترمربع، آن درخت را آلوده میکند و به رشد و نموی درخت آسیب میزند. او نمونه رفتاری و شخصیتی فرهیخته بود. علاوه بر اینها صمیمیت و مهربانیاش مثالزدنی بود و مجموعهای از اینگونه رفتارها شخصیت او را میساخت. در کار هم علاوه بر صاحب سبک بودن، جریانساز بود. از سوی دیگر هم افراد کمی را در عرصه ادبیات سراغ داریم که بتوانند در طول عمر کوتاهشان جریانساز باشند. نمونه دیگری که میتوان زرویی نصرآباد را با او مقایسه کرد، قیصر امینپور است که او هم هرجا حضور داشت، جریانی راه میافتاد؛ چه در سروش نوجوان، چه خانه شاعران و حتی در دانشگاه. زرویی هم جریانساز و خلاق بود.
به صاحب سبک بودن او اشاره کردید. چه ویژگیها یا مجموعه شاخصههایی باعث میشود که شما بهعنوان منتقد و پژوهشگر عرصه شعر عنوان کنید که شاعر یا طنزپردازی صاحب سبک است؟
یکی از آنها شناخت و پشتوانه ادبی یک شاعر است که تأثیر بسزایی در رسیدن به سبک دارد. زرویی نصرآباد همانطور که اشاره کردم، ادبیات کلاسیک را بهخوبی هضم کرده و با هوش تند خود، دریافته بود. در گام دوم اگر کسی بتواند از این پشتوانه به شکل خلاق بهره ببرد و در زبان خودش، آن اندیشه را بهروز و بازآفرینی کند، به سبک خاص خود خواهد رسید. به گمانم زرویی از این مراحل عبور کرده بود. وقتی نثرهای او را میخوانیم یا در شعرهایش غور میکنیم، بعینه میبینید که مسائل روز را در آن قالب مشخص و موردنظر خود یافته و بیان کرده است. گرچه امروز سبک را خود فرد تعریف میکند، اما اجازه دهید من آن را در دایرهای وسیعتر، گسترش دهم و معنا کنم؛ چراکه شاید بدین گونه به تعریف دقیقتری برسیم. پس صرفا کسی که خوب شعر بسراید، به گمان من صاحب سبک نیست. او باید بهقدری ممارست داشته باشد و تلاش کند که دانستهها و تجربههایش با فردیتش یگانه شود و در عین حال دنیای شعریاش را با فردیتش منطبق کند.
طنز او در مقایسه با عمران صلاحی و دیگر طنزپردازان معاصر مطبوعات چه جایگاهی داشت؟
به گمانم زرویی نصرآباد و عمران صلاحی قدری بیش از طنز مطبوعاتی معمول پیش رفتند. در گلآقا یا عقبتر اگر برویم، حتی در توفیق و دیگر نشریات، ما شاهد نوعی طنز مطبوعاتی هستیم، اما در کارهای زرویی و صلاحی اندیشه خاصی نهفته و آنها درواقع چند گام بالاتر از طنز مطبوعاتی مسائل را به جرگه نقد و نگاه طنز میکشند.
درواقع عشق به سیگار هم او را از ما گرفت.
این مسائل شاید گفتنش چندان الزامی نداشته باشد. فقط سیگار کشیدن بهنظرم نیست. به گمانم نویسندگان و شاعرانی که در کار و مشغله ذهنی ثابت هنریشان، جدی هستند و دغدغه اجتماع دارند، به قدری استرس، اضطراب، ناراحتی و غم دارند که سلسله این مباحث در سلامتی آنها تأثیر میگذارد. صرف اینکه بخواهیم بگوییم چون سیگار میکشید، بنابراین دلیل فوتش هم همین موضوع بود، چندان به گمانم هنری نگریستن به موضوع نیست و شاید با این متر و معیار، ما بهعنوان مخاطب آثارش کنه اندیشه او را بهدرستی درنیافتهایم.