دیدار با عباس پژمان، نویسنده و مترجم به بهانه چاپ نفیس ترجمه «شازده کوچولو»
درستنویسی فارسی کار هرکسی نیست
فرشاد شیرزادی - روزنامهنگار
عباس پژمان، نویسنده و مترجم، دکتری طبابت دارد. او در عرصه ادبیات چهره شناختهشدهای است و تسلطش به هر دو زبان مبدأ و مقصد، او را از دیگر همنسلانش متمایز میکند. عباس پژمان، نگاه و زاویهای منحصر بهخود در ادبیات و نحلههای روشنفکری دارد و البته در این عرصه مستقل است. ترجمههای او از آثار ژوزه ساراماگو، نویسنده پرتغالی، برنده جایزه نوبل ادبیات و حتی نویسندگان دیگری چون ژوزه مائوروده واسکونسیلوس برزیلی و ترجمه «موز وحشی» او که سـالها پیش از سوی نـشر مرکز راهی بازار کتاب شد، از پژمان متــرجمیبا ظـرافت خاص زبانی ساخته است. او کار ترجمه و نویسندگی را پس از انقلاب آغاز کرد، اما کتابهایش از اواسط دهه 70 چاپ شد. بهتازگی هم چاپ پنجم ترجمه او از «شازده کوچولو» اثر آنتوان دوسنت اگزوپری با چاپ نفیس از سوی نشر هرمس راهی بازار کتاب شده است. به این بهانه با او دیدار کردهایم.
برگردان کتاب «شازده کوچولو» بارها توسط مترجمان مختلف و ازجمله سرآمدان آنها محمد قاضی، ابوالحسن نجفی و احمد شاملو منتشر شده است. ترجمه شما که البته با چاپ نفیس است، در متن چه ویژگیهای دارد که این اثر را در نوع خود، منحصر به فرد میکند؟
مؤخرهای برای این کتاب نوشتهام که 50صفحه است. در آنجا سبک روایت را شرح دادهام. بهنظرم خود نویسنده هم این سبک را در همان شروع روایتش با آن 2تصویر مار بوآ نشان داده است. درواقع او با آن 2تصویر که در اول روایتش کشیده، تأکید میکند سبک این کتاب مهم است. در نخستین تصویر، مار بوآیی است که خود را دور حیوانی پیچیده و از حیوان فقط یک سر و یک دم دیده میشود. با این حال ما با همان یک سر و دم هم میتوانیم آن حیوان را تشخیص دهیم. در تصویر دوم هم با آنکه حیوان کاملا بلعیده شده، اما باز هم میتوانیم آن را ببینیم. جملههایی که آنتوان دوسنت اگزوپری در «شازده کوچولو» مینویسد، اغلبشان مثل این دو تصویرند. بسیاری از جملهها فقط سر و دمی از آنها پیداست و بقیهاش دیده نمیشود. با این حال مثل این است که ما کل جمله را میبینیم. گاهی هم حتی هیچچیز ازجمله پیدا نیست، اما باز هم آن را میبینیم؛ یعنی معنایش آنجاست. اینها حالتهای دوگانه ایجاز هستند. البته نویسنده در متن روایت هم چندبار به این سبکش اشاره میکند؛ «سعی کردهام این سبک را در ترجمه هم حفظ کنم.» البته نکتههای دیگری هم هست؛ مثلاً شیوه علامتگذاری نویسنده مخصوص خود اوست و فرق دارد با این شیوهای که امروزه برای این علائم مرسوم شده است؛ مثلاً بسیار اتفاق میافتد جملهها یا حتی پاراگرافها را با «واو» عطف شروع میکند یا همچنین ویرگول و واو عطف را با هم میآورد. مسئله این است که نثر این کتاب ریتمیک است. ریتم بسیار صمیمی و زیبایی دارد و بهخاطر همین است که گاهی ویرگولهایی در متن روایت وجود دارد که ممکن است بعضیها آنها را زیادی بدانند، اما چنین نیست. اینها برای ایجاد مکث هستند. این مکثها کمک میکنند تا آن ریتم راحتتر و بهتر حفظ شود.
ترجمه و قلم شما، زبان فارسی بهغایت شسته، رفته و پاکیزهای دارد. رسیدن به چنین زبان غنیای مستلزم چه سلسله مطالعاتی است؟
کلاً این چیزها یک مقدارش به مطالعه و تأثیر دیگران مربوط میشود، یک مقدارش هم به ژن و استعداد. اولی را میگویند تأثیرات اپیژنتیک و دومی را تأثیرات ژنی یا ژنتیک. در مورد خودم از اپیژنتیکش شاید این چیزها را بتوانم بگویم. در سال پنجم دانشکده پزشکی، آگهیای دیدم از وزارتخانه خودمان (بهداشت و آموزش پزشکی) که میخواست یک مجله پزشکی منتشر کند. چند مترجم میخواست که مقالههای پزشکی ترجمه کنند. من رفتم امتحان دادم و قبول شدم. همه مقالههای آن مجله گزینشهایی از نشریات معتبر پزشکی در زبان انگلیسی بود. ماهنامهای بود در 64صفحه که 4سال منتشر شد و هرماه 16صفحهاش را من ترجمه میکردم. شاید آنجا بود که یک چیز را یاد گرفتم؛ اینکه باید طوری بنویسم که جملهها بهراحتی بتوانند آنچه را بیان کنند که باید بکنند. در مورد مطالعاتم هم از لطف شما که بگذریم، باید بگویم شاید تأثیر حافظ و فردوسی باشد؛ چون حافظ و فردوسی را خیلی دوست دارم. غزلهای حافظ و شاهنامه را زیاد میخوانم. آهنگین بودن کلمات، مخصوصاً وقتی در کنار هم قرار بگیرند، نکتهای است که از همان ابتدا پیش از هر نکته دیگری توجه مرا بهخود جلب میکرد. این در شاهنامه و غزلهای حافظ به اوج میرسد. البته نثرهای درخشان فارسی را هم، چه در ترجمهها، چه در رمانهای ایرانی زیاد خواندهام.
میدانم که در شبکههای اجتماعی فعال هستید. میخواهم بدانم فضای مجازی از سوی افرادی که زبان فارسی شلختهای دارند و در این فضا مینویسند و مطالب یکدیگر را لایک میکنند، از منظر شما چقدر به زبان آسیب میزند؟
من هم مثل شما گاهی به این مسئله فکر میکنم. خواه، ناخواه تأثیراتی خواهد داشت. ممکن است با گذشت زمان، چهره فارسی را کمی تغییر دهد، اما در عین حال فکر میکنم نباید انتظار داشت همه آنهایی که فارسی مینویسند، حتماً زیبا و شیوا و بدون اشتباه بنویسند. این امر غیرممکن است. تازه، فقط هم غیرحرفهایها نیستند که خوب نمینویسند! فارسی بد را در کتابها، بعضی روزنامهها و سایتهای حرفهای هم میشود دید. همهجا بعضیها خوب مینویسند و بعضیها بد. انتظار بزرگی است همه کسانی که فارسی مینویسند، آن را درست بنویسند. شما فکر میکنید در زمان بیهقی و سعدی همه مثل آنها مینوشتند؟ احتمالاً در دوره آنها هم وضع فارسی کموبیش همین بوده که امروز هست. بعضیها آن را خوب مینوشتند، خیلیها هم نه چندان خوب و حتی بد. در هر حال من فکر میکنم اگر 10یا 20درصد هم درست بنویسند، کافی است که فارسی آسیب چندانی نبیند. هر زبانی بیشتر در آثار باارزش خود ادامه زندگی میدهد. در هر حال تغییر، چیزی است که در همه زبانها کموبیش اتفاق میافتد. هر تغییری را هم نباید آسیب بهحساب آورد. البته زبانشناسان در این مورد بهتر میتوانند نظر بدهند.
نظرتان درباره ورود واژگان فرنگی به زبان فارسی چیست؟ بهنظرتان زبان را فقیر میکند یا باعث فربه شدن زبان میشود؟
اگر ساختارهای زبانفارسی و دستور زبان فارسی را تغییر ندهند، اتفاق خاصی نمیافتد؛ البته منظورم واژههایی است که واقعاً نمیشود معادل فارسی درخوری برایشان ساخت. اینجور واژهها اگر لازم بود تغییراتی هم در تلفظشان داده شود تا در فارسی راحت تلفظ شوند، چندان ضرری نخواهند داشت؛ مثلاً همین ویروس که ما آن را از زبان فرانسه گرفتهایم، اما مثل فرانسویها تلفظش نمیکنیم. آنجوری که فرانسویها ویروس را تلفظ میکنند برای ما فارسیزبانها سخت است؛ بنابراین جوری تلفظش میکنیم که سخت نباشد. این در همه زبانهای دیگر هم کموبیش اتفاق میافتد. چند صدتایی کلمه هم در زبانهای مختلف هست که اینها را در هیچ زبانی ترجمه نمیکنند و همان خودشان را بهکار میبرند؛ مثلاً دژا وو، دازاین، فاشیسم و... . اما مشکلی که امروز هست به این جور کلمهها و اصطلاحات محدود نمیشود. مسئله این است که بسیاری از واژهها و اصطلاحات علمی در انگلیسی یا بعضی زبانهای دیگر هست که واقعاً سخت است برای اینها با واژههای موجود فارسی معادل ساخت یا باید واژههای فارسی جدیدی برای اینها ساخته شود یا خودشان با تغییراتی در فارسی پذیرفته شوند. درهرحال، تا وقتی که ما خودمان تولیدکننده علم نیستیم و فقط مصرفکننده آنیم، مجبوریم گاهی واژههایی را هم که تولیدکنندگان علم برای مفاهیم علمی انتخاب میکنند به همان صورت اصلیشان
مصرف کنیم.
منظورتان از اینکه باعث تغییر دستور زبان فارسی نشود، چیست؟ دقیقتر و به شکل مصداقی توضیح دهید تا برای مخاطبان ما موضوع به سادگی روشن شود.
این خوشبختانه هنوز به طور گسترده اتفاق نیفتاده. درواقع فعلاً فقط یک مصداق برایش هست که واگیردار بوده و خیلی گسترش پیدا کرده است. منظورم جملههایی است که در فارسی باید آنها را با فعل معلوم نوشت، اما امروزه خیلیها آنها را با فعل مجهول مینویسند. در زبانهای غربی از این ساختار زیاد استفاده میشود. یعنی جملههایی که آنها را با فعل مجهول مینویسند. اما این ساختار در بیشتر مواقع در فارسی خوب در نمیآید. حتی در شکلهای شکیل خود هم کلی مشکل دارد. مثلاً اینها: این کتاب از سوی انتشارات هرمس چاپ شده است؛ این کتاب از طرف انتشارات چشمه به بازار آمده است، این کتاب توسط ایکس ترجمه شده است. هیچ کدام اینها حتی آن معنی مورد نظر ما را نمیدهند. درواقع ما خودمان آن معنی مورد نظرمان را بر آنها سوار میکنیم...