گفتوگو با مازیار اخوت، نویسنده و شاعر درباره مرزهای باریک جستار، روایت، خاطرهنویسی و داستان
ضمیر اول شخص، جستارنویس نیست
مائده امینی- روزنامهنگار
نوشتن از خود و از فکرهای موجود در ذهن خود، برای آنها که دستی به قلم دارند احتمالا هم ساده است هم لذتبخش. اساسا زندگی در هر جهانی که خود آدمی محور باشد و بتواند بیان کند و بنویسد و نقد کند و به بروز و ظهور برسد - خصوصا هنگامی که مخاطبان بسیاری آن نشخوارهای ذهنی را دنبال میکنند- دلچسب است و این شاید بتواند علت محبوبیت جستارنویسی در کمتر از 20سال را تا حدی تبیین کند. جستار، گونهای از ناداستان است که پهلو به اثر هنری میزند و ساختار خشک و از پیش تعیینشده مقاله را ندارد. جستارنویس آزادانه از دیدگاهها و علایق شخصی خودش میگوید؛ آزادی بیحدوحصری دارد و میتواند تقریباً درباره هر چیزی بنویسد. وسوسهکننده نیست این سهل ممتنع؟
درباره بروز و ظهور جستار در ادبیات امروز ایران اما با مازیار اخوت، نویسنده 49ساله اصفهانی، به گفتوگو نشستهایم. او که داستانها، مقالهها و شعرهایش در مجلههای کارنامه، نگاه نو، زندهرود، عصر پنجشنبه، مهراوه، جهان کتاب، نما، شهر، هفتهنامه همشهری و هنگام منتشر شده است و نمونههای موفقی از جستارنویسی شهری را در کارنامه خود به ثبت رسانده بر این باور است که کجفهمیهای بسیاری در این روزها درباره جستارنویسی بهوجود آمده که احتمالا گذر زمان آنها را اصلاح خواهد کرد. او مهمترین عنصر یک جستار را تفکر، واکاوی و پرسشگری میداند و بر این باور است که حضور پررنگ من نویسنده در لابهلای سطرهای یک جستار یک امر لازم نیست.
از اوایل دهه 80، کمکم نویسندگان ایرانی به نوشتن ناداستان و بهخصوص جستار روی آوردند. استقبال خوانندهها و خود نویسندهها به سمتی پیش رفت که میتوان گفت امروز و در آستانه دهه اول سال 1400، این زیرشاخه از ناداستان طرفداران زیادی پیدا کرده و در اصطلاح میتوان گفت روی بورس است. مؤسسات فعال در حوزه ادبیات، جشنوارههای مختلف با محور جستارنویسی برگزار میکنند و حتی یک نشر بهطور تخصصی به انتشار کتابهای این حوزه میپردازد... رونقی از این جنس آیا راه رفتن بر لبه تیغ نیست؟ آیا ما را از فهم «جستار» واقعی دور نمیکند؟
من هم مثل شما فکر میکنم این تغییر روند و افزایش استقبال دو سوی متضاد دارد؛ از یک سو، اتفاق بسیار فرخندهای است و از سوی دیگر مشکلات خودش را دارد. از این نظر این اتفاق خوب است که انحصار نوشتن مقالهنویسی به شکل رایج شکسته میشود. بهخصوص جستارنویسی با زندگی روزمره وابستگی غیرقابل انکاری دارد و به تعمیق پدیدهای مثل «روزمرهنویسی» کمک میکند که این اتفاق خوبی است. همهگیر شدن جستار یکجور بدفهمی ایجاد کرده است. شخصا فکر میکنم در فضای کنونی مرز بین روایت و جستار مخدوش شده است. در این فضا هر نوع روایتی که من نویسنده در آن حضور داشته باشد را جستار نامیدهاند که من بر این باورم این باور، باور درستی نیست. هر متن روایی مستندی که من نویسنده در آن حضور داشته باشد قرار نیست جستار باشد، جستار وجه جستوجوگری، واکاوی و پژوهشی دارد. من جستار را بخشی از ادبیات لزوما نمیبینم و فکر میکنم جایگاه و نقش آن در حوزههای اجتماعی و علوم انسانی پررنگتر است و صرفا قرار نیست یک متن ادبی باشد. اینها را شاید بتوان تبعات همهگیر شدن این سبک از نوشتن دانست.
سناریوی همهگیر شدن یک مدیوم همواره چنین فراز و فرودهایی داشته است... .
دقیقا همین است. هر بار که یک مدیوم در اقشار مختلف شیوع پیدا میکند، مرزها مخدوش میشوند و کجفهمیها بیشتر میشود. البته درنظر بگیرید که این اتفاق خیلی اتفاق مهیبی نیست. به این دوره، دورهگذار میگویند. همه ما در حال یادگیری و تمرین هستیم و بعد از این دوره، محصولات در این حوزه احتمالا به استانداردهای مدنظر، نزدیکتر میشوند. من به این روند خوشبینم.
و فکر میکنید مهمترین کجفهمی رخ داده در این ایام، از چه جنسی است؟
مهمترین وجه منفی ماجرا، نادیده گرفتن اساس شکلگیری جستار است. اساس جستار بر «تفکر» استوار است. میخواهم بگویم واکاوی در متن جستار شما را به تفکر میرساند. باید برساند تا وارد عرصه «تبیین» شوید. متأسفانه امروز در اکثر متنهایی که صفت جستار را یدک میکشند، کمتر این وجه قابل ردیابی است. اینکه با یک قلم قشنگ، یک خاطره قشنگ برای مخاطب خود بدون برانگیختن پرسشگری، تعریف کنید شاید مخاطب را جذب کند و شاید روایت قشنگی باشد، اما جستار نیست.
یکی از مسائلی که در این میان وجود دارد دقیقا همین وجه تمایزهاست که به قول شما به واسطه مخدوش شدن مرزها، تبیین آنها سختتر شده است. برای مثال، هم جستار و هم خاطرهنویسی روزانه؛ هر دو گونهای از ناداستاناند هم براساس تجربه شخصی و فردیت نویسنده پیش میروند. هر دو انگار میخواهند اتفاقاتی که در ذهن نویسنده میگذرد را به ظهور و بروز برسانند. شاید با تفکیک یک مرز، الگوریتم تفکیک سایر مرزها هم آسودهتر شود... شما بگویید وجه تمایز خاطرهنویسی و جستار چیست؟
یکی از اساسیترین فرقها همان تفکری است که در پاسخ به سؤال بالا گفتم. یعنی شما نمیتوانید ادعا کنید یک جستار نوشتهاید وقتی محصول نهایی شما خالی از عنصر تفکر است. همچنین در کنار تفکر، کلمه پژوهش را هم اضافه میکنم. شخصا فکر میکنم مبنای هر جستاری در هر زمینهای «پژوهش» عمیق است. نباید فکر کنیم این نوع از ناداستان یک دستنوشته شخصی است. این دو عنصر اگر در دل متنی با مشخصات روشن ابتدایی جستار وجود داشته باشند، میتوان پذیرفت که نویسنده راهش را درست رفته است.
اشاره به مشخصات روشن ابتدایی کردید... آیا در مدیوم جستار، حضور من نویسنده الزامی است؟ یعنی این تسلط فردیت بر متن لزوما باید در آن حس شود؟ خب در چنین شرایطی ممکن است این نگرانی وجود داشته باشد که کم کم به واسطه سهولت توضیحات شخصی نوعی منیت نه فقط در این حوزه که در انواع دیگر متنهای ادبی حاکم شود... .
نه راستش را بخواهید من چنین الزامی را قبول ندارم. لزومی ندارد حتما من نویسنده در یک متن جستار حس شود. شما جستارهای شاهرخ مسکوب را - که واقعا میتواند بعضی از آنها را الگو در این حوزه قلمداد کرد- ببینید... هیچ اثری از من نویسنده نیست یا فردیت نویسنده لزوما محور قرار نگرفته. الزام به عقیده من وجه پرسشگری، عنصر پژوهش و تعمیق روایت است. بله، در هر جستاری شما نوعی فردیت را حس خواهید کرد.بله، نویسنده باید به مبانی فکر خودش متکی باشد و بتواند از آن بگوید و بنویسد اما مهمتر از همه اینها واکاوی در خود است. نویسنده باید مغز موضوع را مدام حلاجی کند و همه ابعاد آن را بررسی کند که خب طبعا در این فرایند سایه من نویسنده حضور خواهد داشت اما این به آنمعنا نیست که استفاده از ضمیر اول شخص مفرد برای شما جستار میسازد.
آقای اخوت! بهنظر میرسد محبوبترین نوع جستار از بین حدود 14نوع تبیین شده تاکنون، جستار روایی است. من فکر میکنم این نوع از این ناداستان، نوعی سهل ممتنع است... آیا این جستارهای روایی به عقیده شما از قواعد داستاننویسی پیروی میکنند؟ یعنی مشخصههای داستاننویسی در آنها قابل ردیابی است؟
واقعیت این است که پشت پاسخی که میخواهم به این سؤال بدهم، پژوهش و دانش ویژهای وجود ندارد و صرفا نظر من است. اینجا دوباره به دو وجه منفی و مثبت میرسم. از یک سو، مصرفکننده متنهای (مثلا) تلگرامی، ساده و بیدردسر شدهایم و تبعات این روند پایین آمدن سطح عمومی دانش ادبی همه ما را بهدنبال دارد. از سوی دیگر، محور شدن فردیت و زندگی شخصی هم در این میان اهمیت خودش را دارد اگر عمیق و متفکرانه رقم خورده باشد. خودنمایی لزوما فعلی منفی نیست. من فکر میکنم از بین عناصر داستانی، جستار روایی درهرحال «شخصیتسازی» و «فضاسازی» را نیاز دارد. اگر شخصیتهای مستند در جستار ساخته نشوند و فضا ساخته نشود، کمیت جستار روایی خواهد لنگید.
اگر نویسندگان نوپا بخواهند با وجود همه این چالشها در مسیر درستی حرکت کنند، توصیه شما به آنها چیست؟ که در این حوزه نوپا هم راه را گم نکنند و هم در مسیر پیشرفت باشند... .
بخوانند. از خواندن دست نکشند. بنویسند از نوشتن هم دست نکشند. برای جستارنویسی باید جسارت داشته باشید؛ جسارت نوشتن! در این سبک نوشتن شما باید یاد بگیرید با جرأت به سوژههای دم دستی نگاه کنید و آنها را بپرورانید. فکر کنید و بنویسید... پایتان را فراتر از ادبیات بگذارید و مسائل اجتماعی را دنبال کنید. اما اگر بخواهم جزئیتر به سؤال شما پاسخ بدهم، کتابهای نشر اطراف و نشر گمان یا نمونههای جستار مسکوب را به علاقهمندان در این حوزه پیشنهاد میکنم.