پیر، دلگیر و تسلیم تقدیر...
مسعود میر
«دلم میخواد یهجور درست کلکم کندهبشه.» اگر احوالات کشدار و مغموم آدمهایی که آمارشان شد بهانه انتشار یک خبر و حالا ما سایهروشنهای همان یک خط را با ریسمان کلمه و حیرت بههم وصل میکنیم شبیه فیلم بود، حتی شاه دیالوگش همین جمله است، بی برو برگرد...
«سرب» را بیخیال شوید که داغی ماجرا گویی گلوله است بر پیکر مبهوت؛ ماجرایی که سرپرست دفتر امور مراکز توانبخشی و مراقبتی سازمان بهزیستی کشور به این قرار گفته که: ۳هزارو۵۶۰ سالمند مجهولالهویه و فاقد سرپرست مؤثر داریم که با دستور قضایی به سازمان معرفی شدهاند.
ماجرایی که فریده باغعلیشاهی حکایت کرده، البته جزئیات دیگری هم دارد. مثلا اینکه: هماکنون ۱۴هزارو۵۰۰نفر از سالمندان کشور در مرکز شبانهروزی حمایتی توانبخشی اقامت دارند که از این تعداد، ۲۵درصد مجهولالهویه فاقد سرپرست مؤثرند یا اینکه افراد مجهولالهویه بهدلیل نداشتن سرپرست، نیازهای ویژهای دارند و کمک هزینه سازمان برای این گروه رقم بالاتری است.
حالا دوباره باید همان دیالوگ اول متن را مرور کنیم، نه برای استقبال از مردن که برای فروکاستن از درد تنهایی. حرف از سالمندی و سفر غریبانه از خانه به خانه سالمندان، حرف تازهای نیست اما وقتی در میان آن 9.5درصد جمعیت کشور که سالمند هستند روزگار و قصهات وصل شود به آن داستان 3560سالمندی که نهتنها در خانه نیستند و همسر و فرزندی ندارند که حتی هویتشان را هم در سپیدی برفی که به سر و رویشان باریده گم کردهاند، همهچیز متفاوت خواهد شد.
راستی آن 9.5درصد جمعیت ایران که سالمند هستند، به قرار همین آمار و خبرها تا ۳۰سال آینده به عدد ۳۳درصد جمعیت مملکت تسلط خواهند یافت.