ساره بهروزی:
نمایش پرواز به تاریکی که در سالن چهارسوی تئاتر شهر روی صحنه رفته، یک نمایش انحصاری از تاریخ، توأم با عواطف است؛ به این معنا که نویسنده نمایش، دل تاریخ را شکافته و برشی کوچک از آن را با اندیشه و عواطف انسانی چنان درآمیخته که مخاطب، روایتی کامل و غنی را به تماشا مینشیند؛ برشی کوتاه از رویدادهای 60سال پیش؛ طلاق محمدرضا پهلوی، مبارزات روشنفکران و جریان خواستگاری بانویی جوان و دلباخته. هر یک از موضوعات یادشده را میتوان با روایتی جداگانه روی صحنه برد اما هاشمی ویژگی مهم این روایتها را بهخوبی شناخته و در نمایش، به آن معنا بخشیده است. چه بخواهیم، چه نخواهیم، رویدادهای تاریخی برای افراد یک جامعه، یکسان هستند و بخشی از هویت آنها را تشکیل میدهند؛ شاید بخشهایی به مذاق افرادی همچون ما که در آن برهه زمانی نبودهایم خوش نیاید ولی حقیقتیاست انکارناپذیر. بینش و اندیشه نمایشنامه، لایه زیرینی دارد که بازنمایی آن سبب ارتباط مخاطب با نمایش میشود. در شبی بارانی که زن در احساس غرق است همهچیز یکباره تغییر میکند. مدام حول محور مرگ و نیستی با عشق و جاودانگی پیچوتاب میخوریم. این لحظهها گوشزدی از تغییرات ناخواسته آدمی در تحولات اجتماعیاست. شباهت مرد روشنفکر مبارز با فرزاد، تنها یک شباهت ظاهری نیست بلکه ادامهدهنده یا نمایندهای از جریان اندیشه است. این جریان اندیشه تا جایی قدرت دارد که بانوی صاحب تفکر را نیز دستخوش تغییر میکند. بانویی که توسط شاه و نگهبانش اسیر استعماری ناخواسته است، از غم به امید رو برمیگرداند اما امید هم ناپایدار است و متزلزل. اشارههای صریح به وضعیت اجتماعی نیست که زن را به بقا امیدوار میکند بلکه رود خروشان اندیشه است که بر رفتار و احساس پریزاد غالب میشود.
لباس قرمز پریزاد، دارای قابلیت و رویت بالایی در اجراست و رنگ قرمز، هم نشانهای از عشق و امید به زندگیاست و هم نشانه خطری ناشی از خشم پنهانی زنی زخمی.
نگهبان اگرچه به عنوان محرم اسرار دربار و شاه جلوهگری میکند، در واقع سلطهایاست بر هرآنچه اندیشه و جریان تازه نامیده میشود؛ چراکه باید مطیع او (نگهبان) بود تا بقا داشت. او که وضع و امور را تحت نظر دارد به عنوان نماینده زور و ستم و تحکم شاه بازنمایی میشود. سرپیچی از دستورش را با نابودی یکسان میداند؛ چیزی که باورش در نمایش نهتنها سخت نیست بلکه باورپذیر هم هست. خون شاعر مبارز و مردمی که بر سطح زمین باقی میماند، همچنین شمعهایی که توسط نگهبان و پریزاد روشن میشوند اما در زمانی کوتاه رو به خاموشی میروند، نشانههایی در صحنه هستند که ذهن را متوجه گذر انسانها و ماندگاریشان در تاریخ میکند.
از ویژگیهای دیگر این نمایش، بهرهمندی زیبای متن از شعرهای شاعران معاصر جهان (برگرفته از کتاب «تو مشغول مردنت بودی») است که مطابق با موقعیت و حالوهوای اجراست. در مجموع با تحکم و ستمی که قرار است از سوی نیروی برتر حکومت دربار بر این 2نفر اعمال شود، هر دو یک راه را برمیگزینند و درست در همان لحظه حساس لباس زن از قرمز به سفید، تغییر رنگ میدهد. او با لباس سفید که به نظر میرسد نشانی از حقیقت و پاکی باشد با خاموشکردن شمعهای شمعدان، به تاریکی سفر میکند. بهراستی چه کسی دوست دارد پرواز به مقصدی ناآشنا و تاریک را تجربه کند؟
درباره تئاتر «پرواز به تاریکی» به نویسندگی و کارگردانی افشین هاشمی
مقصدی ناآشنا
در همینه زمینه :