• پنج شنبه 18 بهمن 1403
  • الْخَمِيس 7 شعبان 1446
  • 2025 Feb 06
دو شنبه 19 مهر 1400
کد مطلب : 142544
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/gJ4Oj
+
-

یک دهه با وضعیت سفید

در این نظرسنجی، از روزنامه‌نگاران و منتقدان سینما و تلویزیون پرسیده‌ایم آخرین سریالی که آنها را پای تلویزیون نشانده، کدام مجموعه‌ تلویزیونی بوده است

یک دهه با وضعیت سفید

نگار حسینخانی، فتانه احدی- روزنامه‌نگار

شاید برای عده‌ای سخت باشد به‌خاطر بیاورند که آخرین‌بار چه زمانی بود که با ذوق و شوق پای تلویزیون نشستند و دل دادند به خوراکی‌ که برایشان تدارک دیده شده بود. خصوصا حالا این دایره منتقدان بزرگ‌تر هم شده. دیگر منتقد بودن، در انحصار آن دسته که در مجله فیلم و رسانه‌های تخصصی دیگر سینما می‌شناختیم، نیست. حالا مردم به‌روزترین سریال‌های خارجی را از اچ.بی.‌او، نتفلیکس و... دنبال می‌کنند، درباره‌اش حرف می‌زنند و از کیفیت ساخت، داستان و شخصیت‌پردازی‌هایش می‌گویند. حالا کار صداوسیما بی‌شک سخت‌تر از آن دورانی است که قرار بود بسازیم و بسازیم تا مخاطب از دست نرود. مخاطب از دست شده! دیگر اندازه‌های سلیقه‌اش آن‌قدر از بام ما فاصله گرفته که حاضر نیست نوبتی با ما سر کند. همین نگرانی هم باعث شد سراغ منتقدان، روزنامه‌نگاران و اهالی فیلم و سریال برویم و از آنها بخواهیم به‌خاطر بیاورند آخرین‌بار برای چه سریالی با اشتیاق پای تلویزیون نشستند؟ تلویزیونی که دیگر نه جادویی است و نه حتی رؤیایی در سر دارد؛ تلویزیونی که دنبال‌کنند‌گان اجباری‌اش که منتقدان و روزنامه‌نگاران برای تهیه خوراک روزهای بعد هستند، سال‌هاست رهایش کرده‌اند. در نظرسنجی پیش‌رو می‌توانید نظاره‌گر این ماجرا باشید. نظرها با اختلاف روی اثر حمید نعمت‌الله، «وضعیت سفید» مانده است؛ محصولی مربوط به سال 1390.

در ستایش روزگار قریب
انتخاب: «روزگار قریب» کیانوش عیاری
علی رستگار- روزنامه‌نگار

اگر از نمک‌گیرشدن مجموعه «پایتخت» بگذریم که حتی در بدترین وضعیت -مثل همین فصل ششم و به‌ویژه آن دو قسمت تک‌افتاده پایانی- هم چیزهایی برای دیدن و دوست‌داشتن دارد و حضور شیرین شخصیت‌هایی چون نقی معمولی و ارسطو عامل، به هرحال کار را از آب و گل درمی‌آورد، واقعا آخرین سریال جذابی که من را پای تلویزیون رسمی نشاند، روزگار قریب، ساخته کیانوش عیاری بود که سال‌های86 و 87 از شبکه سه سیما پخش می‌شد! کارگردانی استادانه عیاری و بازی درخشان مهدی هاشمی، از مهم‌ترین دلایل تماشا و دنبال‌کردن این سریال بود؛ اثری که ظاهرا و در نگاه اول، نه هیجان و التهاب مرسوم سریال‌های موفق را داشت و نه قهرمانش به لحاظ چهره، شباهتی به دکتر محمد قریب. اما عیاری با بهره‌گیری از هنر هاشمی، فارغ از شباهت و التزام به واقعیت، حقیقت شخصیتی بزرگ و اثرگذار را پیش روی ما قرار داد و با وجود روایت گذشته و دیروز، اثری ساخت منطبق با روح زمانه و امروز. یک‌بار در میانه گفت‌و‌گویی که در روزنامه جام‌جم با فریدون جیرانی عزیز داشتم، از من پرسید: «پربیننده‌ترین سریال سال‌های اخیر تلویزیون چیست؟» کمی فکر کردم و اسم سریال محبوب سال‌های اخیرم را گفتم: روزگار قریب. جیرانی تعجب کرد و نگاه عاقل اندر سفیهی به من انداخت و گفت: نه!«ستایش». روزگار قریب چیست؟! روشنفکری برای من حرف نزن! پربیننده‌ترین سریال سال‌های اخیر، ستایش است.

در چشم یاد
انتخاب: «در چشم باد» مسعود ‌جعفری‌جوزانی
مسعود میر- روزنامه‌نگار

از وداع من با تلویزیون بیش از یک دهه می‌گذرد. خاطره «بزنگاه»‌ماه رمضان و سریال‌های افطار هم آن‌قدر رنگ باخته‌ بود در چشمان ما که بازهم نشد دل ببندیم به عادت همیشگی تماشا و به قول مادربزرگ نتوانستیم پیچ تلویزیون را باز کنیم. با این‌همه اما گذرم خورده بود به یک تیزر برای سریال در شرف پخش شبکه یک، در همان چند ثانیه به‌نظرم از آن الف‌های خواستنی بود و شاید به همین دلیل به خاطرش صلح و سفید شدم با تلویزیون؛ هفته‌ای یک‌بار و کمتر از یک ساعت و القصه اینکه «در چشم باد» را دیدم. مسعود ‌جعفری‌جوزانی را همیشه و بسیار، به‌خاطر «شیرسنگی» دوست می‌داشتم و سریالش را هم که از زندگی خانواده «ایرانی» در مبارزات روزگار میرزا کوچک‌خان روایت را شروع کرد و به تاسیس ناوگان هوایی ارتش ایران در دوره پهلوی رسید و دست آخر هم مقاومت خرمشهر را به بیننده هدیه داد، با دقت و کامل تماشا کردم. در چشم باد هرچند دوره ساخت طولانی‌ای داشت و هزینه‌های تولیدش هم چشمگیر به‌نظر می‌رسید اما بی‌تردید محصولی آبرومند بود که می‌توانست در قامت یک‌سریال به‌دردبخور برای تلویزیون ایران، خودی نشان‌دهد. بعد از همان سریال دیگر در خاطر ندارم سریالی را در تلویزیون پیگیری کرده ‌باشم، نه اینکه سریالی را ندیده‌ام اما سهمم در بهترین حالت دو، سه قسمت و آن‌هم اتفاقی بوده‌است. در چشم باد را اما مثل یک‌سریال‌بین واقعی و با آداب خاص تماشا می‌کردم. سریالی بود ماندگار در چشمِ یاد...

سریالی  پرستاره و پرمخاطب
انتخاب: «افرا» بهرنگ توفیقی
علی حیدری -منتقد سینما و تلویزیون

تا پیش از این، سال‎ها بود که سریال نمی‌دیدم. به شکل اتفاقی وقتی یکی از قسمت‌های اولیه سریال افرا به کارگردانی بهرنگ توفیقی را دیدم، من را جذب کرد و باعث شد قسمت‎های بعدی را دنبال کنم. به‌نظر من ریتم، فضا و قصه‎ای که این سریال داشت، جدا از بازی‎های خوبی که در سریال شاهد بودیم، باعث شد بیننده این سریال شوم و آن را تا پایان دنبال کنم. ما سال‎ها در تلویزیون شاهد سریال‎های مختلفی بوده‌ایم اما سریال‎هایی که حاوی قصه‌های جذابی باشند، ریتم جذاب، فضا و بازی جذاب داشته باشند، خیلی کم و انگشت‌شمار بوده‌اند. افرا سریالی بود که مخاطبان بسیار زیادی در جامعه داشت و حتی بین مردم و مخاطبان عادی نیز به‌ غیراز منتقدان و کارشناسان اهل فن سینما و تلویزیون، توانست مخاطبان خیلی خوبی برای خود به ارمغان بیاورد. توفیقی در ساخت سریال‌های تلویزیونی عمدتاً پرمخاطب، سابقه‌ای طولانی دارد. افرا همچون سایر آثار بهرنگ توفیقی، سریالی پرستاره است و این کارگردان از لحاظ ترکیب بازیگران، دستِ پُر به سراغ مخاطبانش رفت. توفیقی کارگردانی است که همیشه پلان‌های پرحجم و درگیر‌کننده را استادانه جلوی دوربین می‌برد. در افرا نیز او همین شیوه را در پیش گرفته. با این روش علاوه بر روایت داستان، طبیعت زیبای شمال کشور نیز به‌خوبی تصویر شده است. اگرچه نوع کارگردانی توفیقی به ورطه تکرار افتاده، میزانسن‌های درست و دکوپاژ استاندارد او همچنان قابل‌ستایش است.

آشتی در وضعیت سفید
انتخاب: «وضعیت سفید» حمید نعمت‌الله
محمد خلفی- تدوینگر

یادم است که از تلویزیون ناامید شده بودم. خیلی دل‌ودماغ دیدنِ برنامه‌هایش را نداشتم و غصه هم نمی‌خوردم اگر از دست‌شان درمی‌رفت و برنامه‌ای قابلِ تماشا پخش می‌کردند و من در بی‌خبری به‌سر می‌بردم و بعدتر در جریان قرار می‌گرفتم. تلویزیون، بود و نبودش برایم علی‌السویه بود. وضعیت سفید برایم حکم بازگشت داد؛ بازگشتی باشکوه. در مدیوم تلویزیون ایران، که بی‌اعتنا به کمپوزیسیون و تصویر بود و تنها مضمون و آیین‌نامه‌های اخلاقی را برجسته می‌کرد، حالا کمپوزیسیون‌هایی می‌دیدم که مدرن بودند و بی‌سابقه: فلو-فوکوس‌هایی که برای ذائقه‌ تماشاگر تیپیک تلویزیونی چندان معنایی نداشتند. کار با گوشه‌های قاب، که شاید در سریال‌های اچ.بی.او یا نتفلیکس قابل‌ردیابی باشد؛ توجه به عمق میدان و.‌.. به هر بهانه، اصرار به ایجاد یک ترکیب‌بندی چشمگیر. من معماری خوانده بودم. واحدهای عکاسی و بیان معماری و گرافیک را گذرانده بودم. چشم‌هایم چند سالی بود که حساس به خط‌ها و نقطه‌ها و سطوحِ پیرامونم بودند‌. نمی‌توانم از تصویر، همان انتظاری را داشته باشم که عموم بیننده‌ها، در حالت عادی، دارند. توقعم از کارکرد تصویر چیز دیگری بود. تماشای وضعیت سفید برایم کاملاً رضایت‌‌بخش بود: توقعات زیبایی‌شناختی‌ام را پاسخ می‌داد. گمانم سریالی بود که استانداردهای تصویرپردازی تلویزیونی‌مان را هم چندین پله ارتقا داد. بعد از آن، دیگر اصلاً نتوانستم لحظه‌ای سریال‌هندی‌های تلویزیون را تحمل کنم.

جای خالی  یک هیچ
انتخاب: «زیر تیغ» محمدرضا هنرمند
سعید برآبادی -روزنامه‌نگار

آخرین سریالی که من را پای تلویزیون خانه‌ام نشانده، ایرانی نبوده؛ سال‌هاست که دیگر سریال ایرانی ندیده‌ام؛ چه مدلِ «پایتخت»ی‌اش که انصافا هیچ زن و مردی نمی‌توانید پیدا کنید که لااقل یکی از قسمت‌های آن را در میانه ملال مهمانی‌های نوروزی ندیده باشد و چه مدلِ «عاشقانه»اش که هر وقت یادم می‌افتد چطور چه بی‌حرمتی‌ای کردند به ما مخاطبان که پیگیری کردیم آنها را و نتیجه چه شد؟
اما پای تلویزیون خانه‌ام می‌نشینم و به کمک گران‌ترین، کندترین و محدودترین اینترنت ممکن، بهترین سریال‌های روز دنیا را می‌بینم. این سریال‌ها و میزان تأثیرشان روی آدم‌های اطرافم، مرا به یاد دهه‌های 60 و 70 تلویزیون خودمان می‌اندازد. وقتی که صداوسیما پر بود از آدم‌هایی که دغدغه ساختن، آموزش و فرهنگ داشتند، روزگارِ خاندانِ صباحی‌ها در «خانه سبز»شان، روزگارِ روایت‌های واقعی زندگی پررنج ما در «آینه» یا «سایه همسایه»، حتی جلوتر که «این خانه دور است» و «زیر تیغ» مردم را با دو ماجرای قصاص و پیرسالی جمعیت آشنا کردند. امروز اما هر سریالی از تنور صداوسیما می‌آید بیرون یا خمیر است یا سوخته و یا دوروخشخاش و سانتی‌مانتال؛ بازیگران‌شان، یک‌شکل، قصه‌ها دارای یک نیمچه‌منطق مشابه، پایان‌بندی‌ها، مشخص و... لطفا نگویید که این بی‌انصافی‌ است.
 اگر تلویزیون را یک رسانه سرگرمی‌ساز بدانیم، هر برنامه خوبی که توسط مخاطب، لایک گرفته توانسته منِ نوعی را هم پای تلویزیون بکشاند اما موقع شروع این یادداشت در آن فهرست ذهنی، نام هیچ سریالی نبود. مطلقا هیچ.

فیلم سینمایی  42قسمتی
انتخاب: «وضعیت سفید» حمید نعمت‌الله
محمد عدلی- روزنامه‌نگار

تصویر دهه60 خودش به‌تنهایی برای متولدین دهه‌های50 و 60، خاطره‌انگیز است چه رسد به آنکه بازسازی این تصاویر کار با چیره‌دستی تمام انجام شود. سریال وضعیت سفید را باید در فهرست ماندگارهای تلویزیون قرار داد، چه اینکه از نظر فرم و محتوا در سطح فیلم‌های سینماییِ خوش‌ساخت قرار دارد. سریال‌های تاریخی و مذهبی که پروداکشن بزرگی دارند، بسیار مورد توجه قرار می‌گیرند اما این سریال تاریخی که مربوط به سال‌های نه چندان دور و زندگی عادی یک خانواده بزرگ است، هنوز پس از 10سال به حق واقعی‌اش نرسیده و مورد توجه قرار نگرفته است. بیش از 40قسمت سریال که هم قصه پرکششی دارد و هم بازسازی بی‌نقصی از سال‌ها و روزهای خاص ایران ارائه می‌دهد را نباید در کنار سایر سریال‌های روتین تلویزیونی قرار داد. وقتی همه‌‌چیز در یک اثر هنری، درست سر جای خودش قرار داشته باشد، می‌توان با آن زندگی کرد. حال و هوای آن باغ و آن چند خانواده درهم، آن‌قدر واقعی و حقیقی از آب درآمده که درامی به اندازه خاطرات آن سال‌های پرهیاهو خلق کرده است. اگر قرار باشد هر 10سال یک‌بار چنین آثاری در تلویزیون تولید شود، باید امسال هم سریال بزرگی متولد شود اما فعلا بازپخش همین سریال است که مخاطب را سر ساعت پای تلویزیون می‌نشاند.

نگینی درخشان بر دستان خالی تلویزیون
انتخاب: «نون خ» سعید آقاخانی
احمد شاهوند -منتقد سینما و تلویزیون

در روزگاری که دست تلویزیون بیش از پیش از سریال‌های درجه یک و دیدنی به‌شدت خالی است، آخرین باری که مشتاقانه به تماشای سریالی ایرانی در تلویزیون نشستم، نوروز امسال بود؛ آن‌هم تماشای سریالی مفرح، دلپذیر، محکم و درست و حسابی: سری سوم «نون خ». بخش‌های کوتاهی از قسمت‌های مختلف سری‌های قبلی را جسته و گریخته در شبکه‌های مجازی دیده بودم اما هیچ‌گاه موفق به تماشا و پیگیری سری‌های اول و دوم نشده بودم. ولی اقبال عمومی این سریال با نقش‌آفرینی درجه یک و کارگردانی استادانه سعید آقاخانی و شخصیت‌های پرداخت شده و دوست‌داشتنی سریال که کم هم نبودند، همراه با داستانی جذاب و شوخی‌ها و کنایه‌های به‌روز سیاسی -اجتماعی باعث شد تا مخاطب پروپاقرص این سریال در نوروز کرونایی امسال باشم. با اینکه سری سوم در شرایطی کاملا کرونایی ساخته شد و تأثیر حاکمیت این ویروس روی فیلمنامه سری سوم به‌خوبی مشهود بود اما آقاخانی و گروهش از حضور این ویروس منحوس استفاده به روزی کردند و داستان را به جامعه فعلی زیر سایه کرونا بردند که این هوشمندی قابل‌ستایش است. سعید آقاخانی که سریال‌سازی را از نیمه دوم دهه80 آغاز کرد، از همان ابتدا در کارگردانی مجموعه طنز، مسلط و کاربلد نشان داد. او حتی بازیگری را هم بیش از پیش جدی‌تر دنبال کرد که سیمرغ بلورین سی‌وسومین جشنواره فیلم فجر را برای بازی متفاوتش در فیلم سینمایی «خداحافظی طولانی» برایش به همراه داشت. آخرین نقش‌آفرینی او هم در فیلمی از مسعود کیمیایی بود که بیشتر از خود فیلم دیده و تحسین شد. به جرأت می‌توانم بگویم سری «نون خ» حتی از سری‌های «پایتخت» هم جذاب‌تر و به‌روزتر و ماندگارتر بود. امیدوارم نویسندگان به دوران اوج این سریال در سری دوم برگردند و سری چهارم را پربارتر و جذاب‌تر بنگارند.

روزگاری داشتیم با این روزی روزگاری
انتخاب: «روزی روزگاری» امرالله احمدجو
سعید مروتی- روزنامه‌نگار

برای به‌یادآوردن آخرین سریالی که پای تلویزیون به تماشایش نشسته‌ام باید به سال‌های دور بازگردم. تقریباً هیچ سریالی را در 20-15سال اخیر به یاد نمی‌آورم که از تلویزیون پخش شده باشد و هر هفته یا هر شب دنبالش کرده باشم. یکی دو سریال مورد علاقه‌ام در این سال‌ها را هم بعد از نخستین پخش و پس از انتشار در شبکه نمایش خانگی دیده‌ام. هرچه فکر می‌کنم می‌بینم جز فوتبال، چیز چندانی که قابل‌ذکر باشد در این سال‌ها از تلویزیون ندیده‌ام؛ در این زمینه قطعا ایراد از من است و نه رسانه ملی. در مقطعی از زندگی تصور می‌کردم باید کارهایی مهم‌تر از سریال‌دیدن و تلویزیون تماشا‌کردن انجام دهم و در سال‌های بعد هم تنگنای زندگی فرصتی برای تماشا باقی نمی‌گذاشت. فرصت اگر هم به‌دست می‌داد عادت تلویزیون‌بینی از دست رفته بود. از اوایل دهه70 تلویزیون برایم بیشتر رسانه‌ای برای تماشای فوتبال بوده. اگر بخواهم صادق باشم باید بگویم آخرین سریالی که از تلویزیون پخش شده و با علاقه دنبالش کرده‌ام، سریال بازی‌ها، موفقیت‌ها و قهرمانی‌های تیم محبوبم پرسپولیس بوده است. اگر این پاسخ قانع‌تان نمی‌کند باید به گذشته‌های دور بازگردم. به شروع دهه70 و سریال روزی روزگاری امرالله احمدجو و آن تیتراژ و موسیقی به‌یادماندنی و... خلاصه روزگاری داشتیم با این روزی روزگاری.

همذات پنداری  با نجلا
انتخاب: «نجلا» خیرالله تقیانی‌پور
علیرضا شهبازی- بازیگر و فیلمساز

سریال نجلا به کارگردانی خیرالله تقیانی‌پور و تهیه‌کنندگی سعید سعدی در ایام صفر سال گذشته پخش شد. این مجموعه ملودرامی عاشقانه را با ایام سوگواری در ماه‌های محرم و صفر، به‌ویژه مراسم اربعین گره زده بود. از این‌رو سریال برای من بسیار جذاب شد. نگاه کارگردان و از همه مهم‌تر روایت قصه‌ای نوستالژیک برای مردمی که دهه50 و اوایل دهه۶۰ را با تمام سختی‌ها و کمبودها تجربه کرده بودند و انعکاس تصویر آن در عشقی انسانی و عشق به اهل‌بیت، به‌درستی روایت و پخش شد. این مجموعه روحیه وطن‌پرستی را در مخاطب تقویت می‌کرد.

با علاقه و به‌تکرار قریب
انتخاب: «وضعیت سفید» حمید نعمت‌الله و «روزگار قریب» کیانوش عیاری
شاهین شجری‌کهن- منتقد سینما و تلویزیون

از آنجا که خیلی از سریال‌ها را برحسب وظیفه تماشا کرده‌ام‌، یا برای نقد و مصاحبه درباره آن پای تلویزیون نشسته‌ام، سریال‌هایی بوده که علاقه و انتخاب دیدن‌شان را میسر نکرده، بلکه التزام حرفه‌ای و شغلی باعث تماشای آن شده است. بسیار پیش آمده است که دوستان و همکارانم در سریالی فعالیت کرده‌اند یا درخواست کرده‌اند آن را تماشا کنم و نظرم را بگویم. بنابراین اگر الزامات برای شخصی که حرفه‌اش ایجاب می‌کند مجموعه‌های تلویزیونی را دنبال کند، تا در روند سریال‌سازی و فیلمسازی روز قرار داشته باشد را کنار بگذاریم، آخرین سریال‌هایی که با علاقه و به‌تکرار تماشا کرده‌ام روزگار قریب کیانوش عیاری و وضعیت سفید حمید نعمت‌الله بوده است. پس از این دو، سریالی را به‌خاطر ندارم که با پیگیری شخصی دنبال کرده باشم. اغلب براساس ضرورت شغلی بوده است.

دست و دلم به یک انتخاب نمی‌رود
انتخاب: «وضعیت سفید» حمید نعمت‌الله
مهدی تیموری- منتقد سینما و تلویزیون

همواره و در هر زمانی که به چنین سرگرمی‌هایی در فهرست‌بندی از بهترین‌ها، آخرین‌ها، بدترین‌ها و... برمی‌خورم، هیچ‌گاه دست و دلم به یک انتخاب نمی‌رود؛ بنابراین، به چند دلیل عمده، به چند سریال اشاره خواهم کرد. پس از سریال‌های نامبرده که آخرین‌ آنها مربوط به یک دهه پیش و ساخته درخشان حمید نعمت‌الله است، با اثر دندان‌گیر دیگری در این سال‌ها که از صداوسیمای جمهوری اسلامی ایران پخش شده باشد، مواجه نشده‌ام. اما «مرد هزار چهره» مهران مدیری (1387)، «بزنگاه» رضا عطاران (1387) و وضعیت سفید حمید نعمت‌الله (1390) آثاری هستند که می‌توانم از آنها به‌عنوان سریال‌هایی که نظرم را جلب کرده‌اند نام ببرم. تنوع لحن و تعدد فضای آثار دو غول کمدی در سه‌دهه گذشته؛ از یک‌سو، مهران مدیری در نوروز سال87 با بازی درخشان خود و کارگردانی متفاوتش (نسبت به آثار پیشین در آن سال‌ها) و با اتکا به هوش بالای پیمان قاسم‌خانی در اقتباس از رمان «پخمه» عزیز نسین موفق به خلق کمدی درجه‌یک و ماندنی «مرد هزار چهره»‌ای شد که همچنان پس از سال‌ها یکی از جذاب‌ترین کمدی-فانتزی‌های دهه‌های اخیر به‌حساب می‌آید که بازپخش هرباره‌اش توجه مخاطبان بسیاری را به‌خود جلب می‌کند و نقل‌قول‌های بسیاری که همچنان پس از گذشت سال‌ها از دیالوگ‌های کاراکتر «مسعود شصتچی» (همچون بهلولی دیوانه‌وار) در عموم مردم و حتی تیتر رسانه‌های مین‌استریم به چشم می‌خورد، گواه تأثیر انکارناپذیر یکی از بهترین ساخته‌های مهران مدیری بر فرهنگ عامه است. از سوی دیگر و در ‌ماه رمضان همان سال، رضا عطاران با کمدی سیاهِ ماندگار «بزنگاه» (که همچنان واپسین ساخته‌اش برای صداوسیما محسوب می‌شود) میهمان مخاطبان جعبه جادویی بود که با وجود سانسورهای فراوان، همچنان از حیث بندبازی ماهرانه عطاران و البته تیم نویسندگانش (سروش صحت و ایمان صفایی) در مرز گروتسک-سیاه و ایجاد فضا و کاراکتری همذات‌پندارانه از «نادر»، شخصیت اصلی قصه به‌مثابه زمین‌خورده کوچه و بازار، به‌عنوان یکی از موفق‌ترین سریال‌های عطاران در تمام سال‌های فعالیتش به‌شمار می‌آید. حمید نعمت‌الله در نخستین تجربه سریال‌سازی‌اش به‌حدی توقعات و حتی استانداردهای صداوسیما را در شخصیت‌پردازی، قصه‌گویی و روایتگری از برهه‌ای مهم در تاریخ معاصر ایران افزایش داد که پس از آن، دیگر حتی خودش هم زحمت ریسک ساخت مجموعه تلویزیونی دیگری را به‌خود نداد. وضعیت سفید روایتگر خانواده‌ای پر از تضاد است که با نمایش و تصویرگری از پیش‌داستان‌های هر یک و کاشت آنها در ذهن مخاطب به‌عنوان شخصیت‌های خاکستری، موجبات ارتباط و همذات‌پنداری افزون مخاطبان با این اثر فراموش‌نشدنی را فراهم کرده است.

سریال‌ها کشش جذب مخاطب را ندارند
انتخاب: «لیسانسه‎ها»ی سروش صحت
فهیمه پناه‌آذر- روزنامه‌نگار

در حقیقت سریالی که اخیرا مرا میخکوب کرده باشد، بسیار اندک و انگشت‌شمار است و در نگاهی دقیق‌تر می‌توان گفت یافت نمی‌شود. اغلب سریال‌ها را که نگاه می‌کنم بیش از یکی دو قسمت مرا جذب نمی‌کند و بدون اینکه تا آخر بروم، در نیمه سریال یا همان اوایل آن را رها می‌کنم. اما می‌توانم به سریال «وضعیت سفید» حمید نعمت‌الله اشاره کنم، که به‌نظرم یکی از خوش‌ساخت‌ترین سریال‌های دهه 90، درباره تاریخ جنگ است. اصولا سبک و سیاق کارش را دوست دارم، هرچند که این اواخر سبک کارهایش به‌هم ریخته و در حوزه سینما نیز کارهایش خوب نیست. نعمت‌الله بر موضوع سریال خیلی خوب مسلط بود و نشانه‎ها و خاطرات را در قالب یک قصه جذاب به تصویر کشید. در کارهای طنز نیز می‌توانم به «لیسانسه‎ها»ی سروش صحت اشاره کنم که همه قسمت‌هایش را نگاه کردم. عموما سریال‎هایی که قصه داشته باشند (تاریخی، طنز، اجتماعی، درام و خانوادگی) و قصه‌شان خوب پیش برود، جذابند. البته دیگر سریال‎های تلویزیونی آنگونه که باید، مخاطبان را به‌خود جذب نمی‌کنند و این روزها اقبال شبکه نمایش خانگی بیش از تلویزیون شده است. نکته‌ای که باید به آن توجه کرد این است که مردم آن‌قدر سریال‎های خارجی خوب می‌بینند که تبدیل به سریال‌بین‌های قهار و متخصصی شده‌اند و توقعشان بالا رفته است. سریال‌های ایرانی نیز کشش ندارد. در سریال‌سازی سیاسی و امنیتی دچار شعارزدگی شده‎ایم. در کمدی به‌سختی می‌توانیم مردم را بخندانیم. در حوزه خانواده و اجتماعی هم موضوعات بسیار تصنعی شده است. سریال‌ها آن‌طورکه باید موفق نیستند و مردم آنها را پس می‌زنند.





























 

این خبر را به اشتراک بگذارید