دشواریهای روایت نزدیک به واقعیت
به بهانه انتشار کتاب «مهدی عراقی را بکش»
علی عربزاده ـ مدیر آژانس ادبی سَپیِنس
«وی در خانوادهای مذهبی دیده به جهان گشود.» این جمله آشنا، گذشته از زبان فرسوده و نخنمایش، صورت مثالی روایت رایج از مشاهیر مذهبی- سیاسی است. صورتی که اگرچه مدتی است، خوشبختانه، کمتر عین آن را در کتابها میبینیم، باطن آن همچنان شکل غالب و دستکم موردپسند مدیران، رسانهها و حتی مخاطبان است؛ روایتی که در آن «قهرمان» در خانوادهای مذهبی و ترجیحاً پرجمیعت و از طبقات مستضعف جامعه دیده به جهان میگشاید. در کودکی پدرش را از دست میدهد و ناگزیر میشود همزمان با تحصیل کار کند. به واسطه حضور در هیئات مذهبی با راه هدایت و صلاح آشنا میشود و در مبارزات سیاسی علیه نظام طاغوت مشارکت میکند، دستگیر و در زندانهای رژیم، زندانی و شکنجه میشود. با پیروزی انقلاب به یاری محرومان و با آغاز جنگ به جبههها میشتابد و در پایان به شهادت میرسد.
قهرمان داستان در همه دوراهیها راه حق را تشخیص میدهد و با ارادهای خللناپذیر آن را برمیگزیند. هستی هم، به یاریاش میشتابد و حساب نیروهای شیطانی را کف دستشان میگذارد. خلاصه در اینگونه روایتها همهچیز برای ساختن ابرقهرمانی تکرنگ دستبهدست هم میدهند.
چرا این شکل از این روایت تا این اندازه رایج است؟ کار راوی در اینگونه روایت کردن ساده و سرراست است. با اندک اطلاعاتی از «صورت» زندگی هر شهیدی میشود چنین روایاتی نوشت.
استقبال عمومی از این روایتها میتواند نشانهای باشد برای اینکه ما هم، در مقام خواننده، با اینکه هر لحظه با رنج انتخاب، آشکار نبودن حقیقت و نامعین بودن آینده روبهروییم، ترجیح میدهیم داستانهایی را بشنویم و بخوانیم که قهرمانهایی دارند که یکپارچه مظهر حقیقتدانی و اراده معطوف به حقاند. مشاهده شکل دیگری از رنج «انسانبودن»، یا همان انتخاب و عدمقطعیت، برای اغلب ما گوارا نیست.
این مقدمه طولانی بهانهای است برای معرفی کتاب «مهدی عراقی را بکش» که توسط عبدالرضا نعمتاللهی و مصطفی حسینی تنظیم و به تازگی توسط انتشارات سروش منتشر شده است. کتاب در واقع متن کاملتر مصاحبههایی است که برای تهیه مستندی درباره زندگی شهید عراقی گرفته شده است. مستند در ابتدا بهصورت یکسریال 4قسمتی از صداوسیما و سپس بهصورت سینمایی با همین عنوان منتشر شد و در جشنواره سینماحقیقت و جشنواره فجر هم شرکت کرد.
کار کارگردان و نویسنده و محقق مستند و کتاب از اینجهت شایسته توجه و تقدیر است که در روایت زندگی شهید مهدی عراقی با وجود آنکه همهچیز برای تکرار کلیشه پیشگفته حی و حاضر بوده، راه سختتر نزدیکشدن به «واقعیت» را انتخاب کردند. مقصود من از نزدیکشدن به واقعیت، منصرف از گفتوگوهای فلسفی، روایت امر تاریخی از زوایای مختلف است؛ دستاوردی که بخشی از آن، در گونه تاریخ شفاهی، با بیشینهکردن تعداد مصاحبهشوندگان محقق میشود و «مهدی عراقی را بکش» از این جهت کمنظیر است.
دشوارتر از این، تلاش برای گنجاندن صداهای مختلف در میان مصاحبهشوندگان است. بهتر است این اختلاف منحصر به رویکرد سیاسی و مذهبی نماند و گروه سنی، صنف و حرفه و حتی محل اقامت را هم شامل شود. فهرست متنوع مصاحبهشوندگان نشان میدهد مستند و کتاب از این آزمون هم موفق بیرون آمدند؛ فهرستی که نام اعضای خانواده و مبارزین سیاسی همراه و غیرهمراه و حتی کارگرانی که در کورهپزخانه حاج مهدی کار میکردهاند در آن دیده میشود.
از قضا پیچیدگیهای سیاسی- اجتماعی دوره زندگی حاجمهدی فرصتهای خوبی به راوی برای دستوپنجه نرم کردن با یک روایت چندوجهی میدهد؛ ازجمله ماجراهای انشعاب در فدائیان اسلام، ترور حسنعلی منصور، فتوای نجاست مارکسیستها، «جشن سپاس» و درخواست عفو زندانیان سیاسی و حتی نقش حاج مهدی در تحولات سالهای 57و 58؛ برای مثال از یک طرف حاج مهدی در قامت مدیر همهکاره تشکیلات دفتر امام تصویر میشود و از طرف دیگر بهعنوان یک مدیر تدارکات ساده.
اگرچه طنین قهرمانی در «مهدی عراقی را بکش» هم به گوش میرسد و قرار نیست با یک شکل پستمدرن از روایت بدون قهرمان روبهرو شویم، ولی اینبار قهرمان داستان قدیس نیست، انسانی که ممکن است به این نتیجه برسید در یک یا چند دوراهی از زندگیاش راه درست را نرفته یا با یک قدم پیشتر رفتن، حقیقت یک راه واحد ندارد و حاج مهدی و مخالفانش میتوانند همزمان حقطلب و در مسیر حق باشند.
درست به همین دلیل روایت زندگی شهید حاج مهدی عراقی در «مهدی عراقی را بکش» با آشکار کردن این پیچیدگیها ما را برای مواجهه متواضعانهتر با واقعیت زندگی آماده میکند؛ دستاوردی کمیاب و شایسته تقدیر.