خواسته مهم جوانان از دولت در گفتوگو با همشهری
جوانان، چشمانتظار آینده
مهدیه تقوی راد|خبرنگار:
روز گذشته معاون اول رئیسجمهور در نشست هماندیشی «روسای مجامع سازمانهای مردم نهاد و جوانان احزاب و تشکل ها» با اشاره به مطالبات جوانان گفت: «یکی از اقتضائات وجود نسل جوان در جامعه نشاط است. جامعهای که در آن جوانها هستند، حتما باید شاد و پر نشاط باشد و اینکه دیگران فکر میکنند میتوانند با گرفتن نشاط از جامعه از این فرصت استفاده کنند در اشتباه هستند.» به گفته او «وجود فضای آزاد»، «نقد» و «امن» از دیگر اقتضائات جوانان در جامعه است. نکتهای که تعدادی از جوانان هم در گفتوگو با همشهری بر آن تأکید دارند بهخصوص «جامعهای آزاد».
دیروز به مناسب روز ولادت حضرت علی اکبر(ع) به نام روز جوان نامگذاری شده بود و برای همین معاون اول رئیسجمهور به جمع جوانان رفته بود تا با آنها روبهرو شود؛ اما خواسته اصلی جوانان از دولت و حاکمیت چیست؟ برای مطلع شدن از خواستههای جوانان و اینکه دولت چگونه میتواند زمینههای شکلگیری جامعهای «شاد و پر نشاط» برای جوانان را فراهم کند، در سطح شهر با تعدادی از جوانان همکلام شدیم.
پارک ملت یکی از معدود پارکهای تهران است که هیچگاه خلوت نیست. در همه ساعات و ایام سال در گوشه و کنار این پارک میتوان جوانانی را مشاهده کرد که یا مشغول بازی هستند یا گپزدن با یکدیگر. بعضیها هم با هدفونی که در گوش دارند و فارغ از هیاهوی اطرافشان در حال و هوای درونی سیر میکنند و یا اینکه به دوردستها خیره شدهاند. محمد تنها زیر سایه درخت بید روی چمنها نشسته و در حال حلکردن جدول است، گاهی هم نگاهی به تلفن همراهش میاندازد و دوباره در کلمات جدول غرق میشود. میگوید: 3سال قبل در رشته عمران فارغ التحصیل شدم و از همان زمان دانشجویی دنبال کار بودم، اما کارهایی که پیشنهاد میشد نه به تحصیلم ربطی داشت و نه حقوق خوبی داشتند، حقوقشان اینقدر پایین بود که خرج روزانهام را هم کفاف نمیداد. او همانطور که ردیف 5عمودی جدول را پر میکند در پاسخ به این پرسش که اگر در جلسه جوانان با معاون اول حاضر بود، چه درخواستی را مطرح میکرد، میگوید: شغل، خواسته و حق خیلی از جوانان است. البته من هیچ وقت توقع نداشتم از همان اول حقوق یک مهندس باسابقه را به من بدهند اما حداقل حقوق کارگری را هم از من و امثال من دریغ نمیکردند. کاش دولتمردان به جای اینکه فقط در زمان انتخابات دور و بر جوانان بگردند و از آنها تعریف کنند، بعد از انتخابات هم نیمنگاهی به جوانان داشته باشند، الان من و دوستانم همگی بیکار هستیم. یکی از دوستانم راننده آژانس شده و یکی دیگر هم برای اینکه بیکاری افسردهاش نکند دارد فوق لیسانس میخواند شاید با گرفتن مدرک بالاتر بتواند کاری برای خودش دست و پا کند. خانههای جدول یکی یکی پر میشوند اما سر درد دل محمد تازه باز شده: بارها وعده داده شده که برای جوانان اشتغال ایجاد میشود یا شده است اما مشخص نیست این آماری که از اشتغال میدهند، دقیقا مربوط به چه کسانی است. من 2برادر دارم که آنها هم بیکار هستند و با حقوق بازنشستگی پدرم روزگار میگذرانیم. با این وضعیت بیکاری که ما داریم بهترین کار این است که وقتمان را در پارک و خیابان تلف کنیم تا شب برسد و برگردیم به خانه که حداقل شرمنده از صبح تا شب جلوی چشم خانواده نباشیم.
امنیت شغلی و نگرانی نسبت به آینده
نسیبه محمدی، به همراه 3نفر از دوستانش در یکی از مراکز خرید مرکز شهر به ویترینها خیره شدهاند. نسیبه دانشجوی ترم آخر کارشناسی ارشد تربیت بدنی است. میگوید: بهنظرم بیشترین خواسته جوانان حل مشکلات اقتصادی است، خودم با داشتن فوق لیسانس بیکارم، بارها برای کار به آموزش و پرورش مراجعه کردهام تا شاید بتوانم معلم ورزش شوم اما همیشه جواب مسئولان آموزش و پرورش منفی بوده. او به دوستانش اشاره میکند و میگوید: زهرا در یک شرکت خصوصی 3روز در هفته کار میکند و با داشتن فوقلیسانس ماهی 700هزار تومان حقوق میگیرد، بیمه هم نیست. زهرا حرفهای نسیبه را تأیید میکند و میگوید: قراردادی که همه با ما میبندند 3ماهه است، همین نداشتن امنیت شغلی باعث شده تا امیدی به آینده نداشته باشیم، حالا با همین وضعیت هم دائم پسرها غر میزنند که دخترها جایشان را در ادارهها گرفتهاند. به خدا اگر مجبور نبودیم با این حقوق هیچ جاکار نمیکردیم. نسیبه ادامه میدهد: برای اینکه حوصله مان سر نرود در خیابانها و مراکز خرید چرخ میزنیم. زهرا ادامه حرفهای نسیبه را اینطور پی میگیرد: باز هم وضعیت پسرها از دخترها بهتر است، ما که تفریح هم نداریم، باشگاههای ورزشی هم اینقدر گران هستند که فقط میتوانیم از جلویشان رد بشویم و گرنه پرداخت هزینهها برایمان مقدور نیست.
کار را به جوانان بسپارید
پدرام هم کارشناسی علوم سیاسی دارد و کارمند بانک است. میگوید: مدرک تحصیلی من ربطی به شغلم ندارد اما اگر منتظر میماندم تا شغلی مرتبط با تحصیلم پیدا کنم، باید سالها بیکار میماندم. من دوست دارم در پیشرفت کشورم سهمی داشته باشم. باید کار را به جوانان بسپارند، شما الان میانگین سنی مسئولان را نگاه کنید؛ در دولت، مجلس و جاهای دیگر. پس چه زمانی قرار است امثال ما هم در ساخت آینده کشور نقش اصلی داشته باشند؟ چرا همه وعدهها بهدست فراموشی سپرده میشود؟ من دراین کشور تحصیل کردهام و دوست دارم در همین کشور کار کنم اما با این وضعیت بیثبات اقتصادی مدتهاست به مهاجرت فکر میکنم شاید بتوانم جایی بروم که امنیت شغلی بهتری داشته باشم و آخر سال بهدلیل قراردادی بودن نگران این نباشم که شب عیدی مشمول تعدیل نیرو میشوم یا نه.
یکی دیگر از جوانان شهر هم وقتی با این سؤال روبهرو میشود که خواسته اصلیات از دولت چیست، میگوید: مخارج زندگی بالاست، مجبورم برای اینکه بتوانم خرج زندگیام را در بیاورم از صبح تا شب چند شیفت کار کنم، هم کارمند هستم و هم در آژانس کار میکنم. با این وضعیت بیشتر از اینکه کار کنم تا زندگی کنم، زنده هستم تا کار کنم. خیلی زود به خانه برسم ساعت 10شب است و اصلا وقتی برای تفریح برایم باقی نمیماند و این سرنوشت خیلی از جوانان شبیه من است. او ادامه میدهد: البته هزینه تفریحات هم اینقدر بالاست که معمولا قید آن را میزنیم. اگر قرار باشد با همسر و فرزندم سه نفری برای دیدم فیلم به سینما برویم فقط برای خرید بلیت باید حداقل 24هزار تومان (در سینماهای معمولی) پول بدهیم حالا به جز خرج غذا و...؛ این رقم برای من که اجاره خانه میدهم و امروز و فرداست که صاحبخانه جوابم کند، خیلی رقم بالایی است. کاش حداقل هزینه تفریحات - غیراز قلیان - کمی پایینتر بود تا خانوادههایی که درآمد پایینی هم دارند بتوانند در هفته یا درماه یکی دو روز را به تفریح و دور همی اختصاص دهند.
رونق قهوهخانهها به جای باشگاههای ورزشی
منصوره نوزادش را در آغوشش جابهجا میکند و در پاسخ به خواستهاش از معاون اول رئیسجمهور، میگوید: باید فکری به حال اوقات فراغت جوانان شود. هزینههای ورزش و تفریحات سالم اینقدر بالاست که کمتر جوانی میتواند از پس هزینههای آن بر بیاید. جوان عمرش را صبح تا شب پای شبکههای مجازی میگذراند.
منصوره معتقد است زمانی که در یک کشور شاهد ثبات سیاسی و اقتصادی باشیم بسیاری از مسائل خودبهخود حل میشود. او میگوید: الان بیشتر جوانان ما بهرغم تحصیلات دانشگاهی شغل مناسب و متناسب با تحصیلاتشان ندارند. همین مسئله روی ازدواج و تشکیل خانواده هم تأثیر گذاشته و حتی باعث بسیاری از طلاقها شده است. حرفهای قشنگ و قولهای خوب زیاد داده میشود ولی وقتی به اجرا میرسد، درست اجرایی نمیشوند.
از کولبری تا سیدی فروشی
سعید که در چهارراه پارک وی مشغول فروش سی دی به رانندههایی است که به چراغ قرمز چشم دوخته و منتظر سبز شدن چراغ هستند، درباره اینکه دولت چگونه باید زمینه نشاط را فراهم کند، با خنده میگوید: هیچ فکری برای اوقات فراغت جوانان نشده. الان تفریح من و دوستانم بعد از کار، رفتن به قهوه خانه است. شما هم سری به قهوه خانهها بزنید، همه میزها را جوانها اشغال کردهاند. سعید سی دی هایش را زیر و رو میکند و میگوید: من اگر در سنندج کار داشتم هیچ وقت به تهران نمیآمدم و همسر و پسرم را تنها نمیگذاشتم. هم نزدیک اقوام و پدر و مادرم بودم و هم در غربت زندگی نمیکردم. خیلی از همشهریهای من و دوستانم در شهرهای اطراف کولبری میکنند. سعید در ادامه از تبعیض در جامعه میگوید: کاش همه جوانها برای مسئولان یکسان بودند. الان فرق من که دستفروشی میکنم و از سنندج به اینجا آمدهام با یک جوان همسن من که فوتبال بازی میکند یا اصلا در شهر بزرگی مثل تهران با این همه امکانات بزرگ شده است، چیست؟ چرا کسی به امثال من که ناچار به دستفروشی شدهایم، توجهی نمیکند؟ شهر ما به جز چند خیابان و یک پارک دیگر هیچ امکانات تفریحی، آموزشی، درمانی و... ندارد. بعضی وقتها مأموران بهخاطر همین دستفروشی هم به ما توهین میکنند و اجناسمان را میگیرند. اگر در شهر خودم فقط یک لقمه نان میشد برای زن و بچهام تهیه کنم، وسط این همه دود و ترافیک نمیآمدم.