
سینمای انقلاب از آرمان تا واقعیت

سعید مروتی ـ روزنامهنگار
از همان زمانی که مخالفت با رژیم پهلوی شکل فراگیر بهخود گرفت و مردم به خیابانها آمدند، خیلیها با دوربینهای فیلمبرداری به ثبت رخداد عظیمی پرداختند که اکران عمومی شده بود. انقلاب مردمی سال۵۷ همه را تحتتأثیر قرار داد. مستندهای بهجا مانده از آن روزها که بسیاریشان سالها در پستو مانده و برخیشان هنوز هم کمتر دیده شده یا اصلا امکان عرضه نیافتهاند (و احتمالا تعدادی از این تصاویر، در گذر زمان مفقود شدهاند) هر کدام روایتی هستند از مهمترین اتفاق تاریخ معاصر ایران. از بین این مستندها فیلم «تو آزادی» ساخته حسین ترابی که سروشکل حرفهایتری هم داشت، در این سالها بیشتر دیده شد. مستندی که سالها بهدلیل مصلحتاندیشیها و محافظهکاریها تکههایی از آن از تلویزیون پخش میشد و با نمایش نسخهای تقریباً کامل از آن، آسمان به زمین نیامد. آرشیو غنی صداوسیما سالها خاک میخورد تا اینکه شبکهای فارسیزبان، مستندی طولانی و چندقسمتی را روی آنتن برد و انقلاب اسلامی را با خوانشی سلطنتطلبانه روایت کرد. به شکلی طعنهبرانگیز بسیاری از تصاویر و مصالح این مستند از آرشیو صداوسیما بیرون آمده بود. نتیجه، پخش تصاویری از صداوسیما بود که سالها بیدلیل روی آنتن نمیرفتند.
وقتی سینمای ایران در انتهای دهه50 و دهه60 را بررسی میکنیم با انبوهی فیلم با مضامین مرتبط با انقلاب اسلامی مواجه میشویم. بخشی از این فیلمها توسط فعالان سینمای فارسی ساخته شدند و تعدادیشان که با شتاب فراوان به مرحله تولید رسیده بودند، یا اکران نشدند یا در سالهای بعد پروانه نمایششان لغو شد. روایت مسلط از این فیلمها، بیاطلاعی سازندگانشان از عمق مبارزات مردم و ارائه تصویر سطحی و مخدوش از انقلاب و البته ریاکاری فیلمفارسیسازان بوده است. فیلمفارسی انقلابی نخستین جریان مهم سینمای بعد از انقلاب، فارغ از نیتخوانیهای مرسوم در مورد سازندگانشان، محصول تلاش فعالان یک صنف برای انطباق با شرایط تازه کشور بود. این تلاش اگر برای نمایش مبارزات زیرزمینی مبارزان، دوربین را به زیرزمین میبرد، میزان پرت بودن سازندگان این فیلمها از سیاست و اجتماع و انقلاب را نمایان میکرد. در جامعهای که تب انقلاب در آن داغ بود طبیعی بهنظر میرسید که فیلمسازان برای جذب تماشاگر و کسب مشروعیت، آنهم برای حرفهای که بسیاری از انقلابیون نگاه مثبتی به آن نداشتند، فیلم انقلابی بسازند؛ فیلمهایی که برخیشان در فاصله ساخت تا آماده نمایش شدن، با تغییرات مداوم فضای سیاسی، به مشکل برمیخوردند و فیلم، روزنامه نبود که بتواند یک شبه تغییر موضع بدهد. این فیلمها اغلب به تحریف مبارزات مردم ایران متهم و توقیف شدند. تعدادیشان هم که امکان اکران عمومی یافتند، عاقبتبهخیر نشدند. از سوی دیگر تصویر انقلاب در فیلمهای فیلمسازان منسوب به موج نو هم مطلوب سیستم فکری آن وقت نبود و با مخالفتهای جدی مواجه میشد. با این همه در آن سالها یک نوع سینمای انقلابی شکل گرفت که تا اواسط دهه60، همچنان رایج بود. فیلمهایی درباره جنایات مأموران ساواک و فساد رژیم پهلوی و مبارزات مردمی در این بازه زمانی ساخته شد و با آزمون و خطا، بالاخره فیلمسازانی بدون سوءسابقه حضور در سینمای فارسی، یافته شدند تا فیلم انقلابی بسازند. فیلمهایی که هنوز هم در مناسبتها روی آنتن میروند محصول همین دوران و همین فیلمسازان هستند. از نیمه دوم دهه60، هم به تصمیم مدیران که سینمای انقلابی متعلق به جریان تجاری را سطحی میدانستند و هم به تبع تغییرات اجتماعی و فرهنگی، این نوع فیلمسازی به مرور به حاشیه رانده شد.
تلاشهای صورت گرفته در دهه70 برای بازگشت به فیلمهای انقلابی دهه60، اغلب تنها به هدررفتن بودجههای عمومی منجر شد. در دورانی که کمتر از 5سال به طول انجامید، فیلمهایی ساخته شد که بهنظر میرسید برخلاف آثار انقلابی دهه60، نه برای تماشاگر پرتعداد که برای جلب رضایت نهاد سفارشدهنده تولید شدهاند.
بعد از فترتی 10ساله وقتی در دهه80، بنا بر تولیدات سینمایی با محوریت مضامین انقلابی گذاشته شد، این رویکرد باز هم تکرار شد؛ بهعنوان مثال بنیاد سینمایی فارابی تصمیم گرفت برای سیامین سالگرد پیروزی انقلاب فیلمهایی تولید کند. خروجی این تصمیم فیلمهایی از جنس «یک گزارش واقعی» داریوش فرهنگ و «بیداری» فرزاد موتمن بود که اولی در حد یک تلهفیلم و دومی اثری مغشوش و آشفته بر اثر اختلاف سلیقه تهیهکننده و کارگردان از کار درآمد؛ فیلمهایی سفارشی که حتی به مناسبتی که هدف تولیدشان بود، 30سالگی انقلاب، هم نرسیدند و در سالهای بعد جوری آمدند و رفتند که هیچکس متوجه آمدن و رفتنشان نشد.
در سالهای اخیر رویکرد سینمای ایران به تاریخ معاصر، با حضور نهادهایی چون سازمان اوج، داستان سفارش هوشمندانهتر دنبال شده است ولی هنوز تا رسیدن به افقهای مطلوب راه زیادی در پیش است. وقتی هم که به رویشهای این سالها و حضور فیلمسازان جوان که محصول نهادهایی چون اوج هستند اشاره میکنیم یادمان باشد که مستعدترین فیلمساز این جریان، خیلی زود کارش از «ماجرای نیمروز» به «زخم کاری» کشید؛ فاصله آرمان تا واقعیت را در همین نقطه و همین مثال میتوان درک کرد.