مهرنوش سلماسی ـ روزنامهنگار
سینمای حماسی، تاریخی هالیوود از دهه50 اوج گرفت. ساخت فیلمهای پرهزینه با پروداکشن عظیم، سیاهیلشکرهای فراوان و فیلمبرداری رنگی و پرده عریض، چند سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم، رایج شد؛ فیلمهایی که بسیاریشان از عهد عتیق بهعنوان منبعی مهم بهره میگرفتند و شاید لازم باشد به این نکته هم اشاره کنیم که بسیاری از تهیهکنندگان و مدیران استودیوها یهودی بودند و پشت تولید این فیلمهای عظیم تاریخی، انگیزههای مذهبی هم وجود داشت. در شروع دهه50 میلادی، «سامسون و دلیله» توسط پارامونت ساخته شد و یک سال بعد فاکس قرن بیستم «داوود و بتسابه» را روانه اکران کرد. مترو گلدوین مایر هم در همین زمان «کجا میروی؟» را عرضه کرد و استقبال سینماروها از این فیلمهای فاخر تاریخی، مذهبی شکوه و عظمتی که هالیوود همیشه بهدنبالش بوده را به همراه آورد. در دهه50، تلویزیون بهعنوان تهدیدی جدی برای سینما به شکلی پررنگتر از گذشته به میدان آمده بود و هالیوود باید فیلمهایی تولید میکرد که عظمتش روی پرده بزرگ سینما به چشم بیاید و بهترین بلاکاستارها در دهه50، همین فیلمهای عظیم تاریخی بودند.
موفقیت خیرهکننده «ده فرمان» نشان داد فتح گیشه بهتر از هر ژانری با همین روایتهای فاخر تاریخی مذهبی بهدست میآید. ساخته شدن «بن هور» و بعد «اسپارتاکوس» نقطه اوج موفقیتهای این ژانر بود. به مرور هرچه گذشت هالیوود بلندپروازتر و فیلمهای تاریخی پرهزینهتر شدند. مشخصا یک فیلم که لقب پرهزینهترین فیلم تاریخ سینما را هم تا سالها در اختیار داشت، نوار موفقیتهای این نوع از بلاکاستارها را پاره کرد؛ «کلئوپاترا» در مرحله تولید به شکل دیوانهواری با هزینه چندبرابری نسبت به برآورد اولیه تمام شد و با اکرانش ضرری هنگفت روی دست کمپانی سازندهاش گذاشت و چیزی نمانده بود که فاکس قرن بیستم ورشکسته شود.
بعدها ویکتور پرکینز ماجرای شکست کلئوپاترا و «شاه شاهان» را در «فیلم به فیلم» چنین روایت کرد: «سرمایهگذاری در یک فیلم هر قدر بیشتر باشد، فشارهایی که برای اجتناب از هرگونه خطر وارد میشوند بیشتر هستند و احتمال بیشتری دارد که کارگردان قربانی وحشتزدگی، توطئه یا بیلیاقتی مسئولین اجرایی شود. درباره اوضاع آشفتهای که هنگام ساختن کلئوپاترا بهوجود آمده بود کتابهایی نوشتهاند، اوضاع آشفتهای که بیشتر نتیجه عدمهماهنگی میان، و عدممدیریت در بخشهای مختلف فوکس قرن بیستم بود تا نتیجه نمایش کجخلقی و بیماری که تبلیغات فراوانی درباره آنها به راه انداخته بودند.
هنگامی که سرانجام کلئوپاترا روی پرده آمد آدم تعجب نمیکرد که فیلم از بسیاری جهات ناراضیکننده و بدون انسجام بود. حیرتانگیز این بود که در واقع فیلمی برای نشان دادن وجود داشت و اینکه خیلی از قسمتهای آن هوشمندانه، ظریف و به راستی جذاب بودند.» وقتی شاه شاهان هم شکست خورد خیلیها ناکامی فیلم را پای دخالتهای غیرمسئولانه تهیهکنندگان در کار فیلمساز خلاق و مستقلی چون نیکلاس ری گذاشتند. با ناکامی «سقوط امپراتوری روم» که آنتونی مان حرفهای و کاربلد کارگردانش بود، بهنظر میرسید به پایان یک دوران رسیدهایم؛ دوران سینمای حماسی تاریخی هالیوود به سر آمده بود.
ده فرمان
1956
کارگردان: سسیل بی. دمیل
بازیگران: چارلتون هستون، یول براینر، آن باکستر، ادوارد جی. رابینسون، ایوون دو کارلو، دبرا پاجت، جان درک، مارتا اسکات، جودیت اندرسن، جان کارادین و... .
موفقترین و پرتماشاگرترین فیلم حماسی تاریخی هالیوود که در واقع بازسازی فیلم صامت «ده فرمان» (سسیل بی.دمیل ۱۹۲۳) بود و کارگردان قدیمی هالیوود محصول روزگار جوانیاش را درکهنسالی با امکانات فنی بسیار بهتر بازآفرینی کرد. در «ده فرمان» ماجرای حضرت موسی با روایتی وفادار به تورات به تصویر کشیده شده است.
انتخاب چارلتون هستون در نقش حضرت موسی هوشمندانه و پرداخت تکنیکی فیلم و جلوههای ویژهاش در زمان خود، چشمگیر و خیرهکننده بود. معروفترین سکانس ده فرمان صحنه شکافته شدن دریا هنگام عبور حضرت موسی و یارانش، در میانههای دهه50 میلادی، شاهکار جلوههای ویژه محسوب میشد. گفته میشود چارلتون هستون بهخاطر شباهتی که به پرترهای که میکل آنژ با عنوان حضرت موسی خلق کرده بود، توسط سسیل بی. دمیل انتخاب شده است. کارگردانی که محافظهکار و بسیار مذهبی بود، نمونهای کاملا کلاسیک از فیلم فاخر حماسی، مذهبی ارائه داد که بعدها شیوه کار و سبک و سیاقش فیلمسازان بسیاری، نه فقط در هالیوود، که در بسیاری از کشورها، ازجمله ایران را متاثر ساخت.
ده فرمان شاید امروز خیلی تأثیرگذار بهنظر نرسد، جلوههای ویژهاش در گذر زمان کهنه شده باشد، زمان طولانیاش (بیش از ۳ساعتونیم) تماشایش در یک نشست را دشوار کند و شیوه رواییاش کمی کهنه و ملالآور باشد ولی اهمیتش در تثبیت سینمای حماسی هالیوود و جریانی که نزدیک به یکدهه دوام آورد آن را به اثری همچنان شاخص و مهم تبدیل کرده است. پرفروشترین فیلم دهه50 میلادی و یکی از پرتماشاگرترین فیلمهای تاریخ سینما، سالهای طولانی فیلم محبوب سینماروها بود و پرداختنش به یکی از پیامبران بزرگ بنیاسرائیل و موفقیت بزرگ تجاریاش، زمینه را برای دیگر فیلمهای مذهبی، تاریخی فراهم کرد.
بن هور
1959
کارگردان: ویلیام وایلر
بازیگران: چارلتون هستون، جک هاوکینز، هایا هاراریت، استیون بوید، هیو گریفیث، کتی اودانل، خوزه گرچی، فوریو منیکونی، فرانکو فانتازیا، جان هورسلی.
وقتی اورسن ولز در توصیف ویلیام وایلر کارگردانی را نابسنده دانست و او را رئیس کارگردانان خواند، احتمالا به فیلم عظیمی چون «بن هور» نظر داشت. فیلم بزرگی که عظمتش محصول کار جمعی از بهترین هنرمندان و تکنیسینهای هالیوود بود که تحتریاست ویلیام وایلر، نقشآفرین حماسهای به یاد ماندنی شدند. آنچه از بن هور بیش از هر چیز دیگر در یادها مانده سکانس معروف ارابهرانیاش است که توسط کارگردانهای صحنه، ساخته شده و وایلر بر کار آنها نظارت داشته است. تسلط او بر پروژهای بسیار عظیم و پرهزینه و روایت سینماییاش از ماجرایی که میتوانست به فیلمی میانمایه تبدیل شود، بنهور را به فیلم کارگردان که خودش تهیهکننده هم هست تبدیل کرده. برای چنین فیلمی همان توصیف ولز کاربردی بهنظر میرسد و بن هور توسط رئیس کارگردانان ساخته شده است.
برنده ۱۱جایزه اسکار که در آن شخصیتپردازی فدای عظمت نمیشود و جدال بن هور و مسلا رفقای دیروز و دشمنان امروز، همان قدر اهمیت دارد که خلق سکانسهای اکشن و حادثهپردازی هم از دل درام (دشمنی بن هور و مسلا) خلق میشود. نسخه مضحکی که هالیوود چند سال پیش از بن هور ارائه کرد، مهر تأییدی بر هنر ویلیام وایلر در خلق یکی از پرعظمتترین فیلمهای تاریخ سینما زد.
اسپارتاکوس
1960
کارگردان: استنلی کوبریک
بازیگران: کرک داگلاس، جین سیمونز، تونی کرتیس، لارنس اولیویه، پیتر یوستینف، چارلز لاتن، جان گوین و... .
محصول پرهزینهای که کرک داگلاس، ستاره و تهیهکنندهاش بعد از فیلمبرداری سکانس افتتاحیه فیلم، آنتونی مان کهنهکار را اخراج و کوبریک جوان را جایگزینش کرد. فروش 60میلیون دلاری «اسپارتاکوس» باعث شد پولساز بودن کوبریک (که فیلمهای قبلیاش اغلب شکست تجاری خورده بودند) به رسمیت شناخته شود و از دل این توفیق تجاری بود که کوبریک توانست استقلال هنری مطلوبش را بهدست آورد. آنچه از آن بهعنوان نبوغ کوبریک یاد میشود را هم باید در تواناییاش در به ثمر رساندن فیلمی عظیم و استودیویی (با همه سفارشها و توصیههای دستوپاگیر) مشاهده کرد. نکته اینجاست که در ماندگاری اسپارتاکوس ایدههای کارگردانی کوبریک همپای فیلمنامه و مناسبات تولید نقش داشته. آنچه از شرافت اسپارتاکوس در تقابل با انحطاط رومیها میبینیم با هنر کارگردانی کوبریک لحن متناسب و هنرمندانهای یافته. سکوتی که در چهره اسپارتاکوس مشهود است ابهتی به او بخشیده که به پردازش کاراکتر اسطورهایاش یاری رسانده و آنچه شکوه حماسی فیلم نامیده میشود محصول ایده جاهطلبانه کوبریک در ترکیب سبک بصری فیلمهای ایزنشتاین با الزامات نظام استودیی هالیوود است. علاقه کوبریک به حرکت سیال دوربین هم که عموما با جلوهگری همراه میشود در اسپارتاکوس کاملا در خدمت روایت قرار گرفت. در اینجا خبری از خودآگاهی روشنفکرانه «راههای افتخار»، «دکتر استرنج لاو» و «پرتقال کوکی» نیست. در عوض کوبریک استعداد و تواناییاش را صرف پردازش قهرمان، خلق سکانسهای پرتحرک و آفریدن میزانسنهایی کرده که «مفهوم» را برای عمق بخشیدن به داستان خلق و منتقل میکنند نه بهصورت انگارهای شخصی و انتزاعی. همه آنها که سالها پیش اسپارتاکوس را دیدهاند اگر قرار باشد فیلم کوبریک را در حافظه تصویریشان به جا بیاورند، احتمالا یاد سکانس معروف «من اسپارتاکوس هستم!» میافتند؛ فصلی که شکوه حماسه را معنا میبخشد و شورش بردگان را به جایگاه قیامی برای آزادی ارتقا میدهد؛ این سکانسی است که با اصرار کرک داگلاس فیلمبرداری شده و کوبریک بهدلیل اینکه آن را مسخره و اغراق شده میدانسته به سختی زیر بار کارگردانیاش رفته. در همین نمونه مثالی دخالت ستاره- تهیهکننده در کار کارگردان، آنچه به جلوه و درخشش این سکانس انجامیده هنر کوبریک در مقام فیلمساز است که حتی سفارش و تحمیل تهیهکننده را هم به نگین پرتلألو فیلم حماسیاش تبدیل میکند. اسپارتاکوس محصول تلاقی ایدههای متضاد تهیهکننده، فیلمنامهنویس و کارگردان است که به درستی یکدیگر را تعدیل کردهاند؛ تجربهای که گرچه برای کوبریک خوشایند نبود ولی به یکی از بهترینهای فیلمهای حماسی تاریخ سینما انجامید که تماشایش پس از گذشت 6دهه، همچنان خوشایند و جذاب است.
سقوط امپراتوری روم
1964
کارگردان: آنتونی مان
بازیگران: استیون بوید، سوفیا لورن، کریستوفر پلامر، الک گینس، جیمز میسون، عمر شریف، مل فرر، آنتونی کوایلی، جان آیرلند، اریک پرتر، فینلی کوری، اندرو کر، داگلاس ویلمر و... .
سالها پس از شکست دردناک سقوط امپراتوری روم، مارتین اسکورسیزی شاهکار آنتونی مان را اینگونه توصیف کرد:«امروزه فیلمی چون «سقوط امپراتوری روم» زیبایی غمانگیز یک هنر گمشده را دارد؛ چرا که این خزان حماسههای باشکوه آمریکایی بود.» سایه شکست تجاری «سقوط امپراتوری روم» آن قدر سنگین بود که پس از گذشت بیش از نیمقرن هنوز هم از این اثر حماسی - تاریخی بهعنوان بزرگترین ناکامی آنتونی مان نام برده میشود. گرایش هالیوود به تولید فیلمهای تاریخی مجلل از نیمه دوم دهه50میلادی و بهخصوص 1956با اقبال عمومی گستردهای که از «ده فرمان» (سیسیل ب. دمیل) «بن هور» (ویلیام وایلر 1959) صورت گرفت، پررنگ شد و چند شکست تجاری پیدرپی پرونده سینمای حماسی را تا مدتها بست. «شاه شاهان» (نیکلاس ری 1961) کمتر از انتظار فروخت. «کلئوپاترا» (جوزف ال. منکیه ویچ 1963) درحالیکه از آن بهعنوان پرخرجترین فیلم تاریخ سینما نام برده میشد، در گیشه شکست خورد و فوکس قرن بیستم را در آستانه ورشکستگی قرار داد. یک سال بعد سقوط امپراتوری روم هم با ناکامی در گیشه مواجه شد تا تیر خلاص به سینمای حماسی - تاریخی هالیوود شلیک شود اما اگر مناسبات اقتصادی و گیشه را کنار بگذاریم در همین فیلمهای شکست خورده، میشود نشانههایی آشکار را از تبحر و توانایی در خلق لحظات سینمایی مشاهده کرد؛ چه در «شاه شاهان» که با تمام بلاهایی که استودیو سر فیلم آورد، همچنان میتوان نشانههای خلاقیت و سبک بصری نیکلاس ری را دید و چه در کلئوپاترا که دستاوردهای منکیه ویچ در آن قابلتوجه بهنظر میرسد. سرآمد این آثار اما، «سقوط امپراتوری روم» است؛ فیلمی که سالها زیر سایه دیگر فیلم حماسی آنتونی مان، «السید» (1961) باقی مانده و خاطره تلخ شکست تجاریاش، مانع از دیدن ارزشهای سینماییاش شده. تسلط آنتونی مان در کارگردانی سکانسهای عظیم و پرجمعیت، خیرهکننده است.
به رنگ تاریخ، به طعم حماسه
همهگیر شدن تلویزیون، رواج فیلمبرداری رنگی و ظهور سینما اسکوپ باعث شد هالیوود سراغ فیلمهای پر هزینه تاریخی برود
در همینه زمینه :