داغ جدیدی به دلمان نگذارید
همشهری به بهانه گرامیداشت روز پزشک با خانواده 3شهید سلامت که در ماههای گذشته بر اثر کرونا جان خود را از دست دادند، گفتوگو کرده است
حمیده پازوکی ـ خبرنگار
کادر درمان دیگر نفس ندارند. این را فقط آمار و ارقام نمیگوید، نگاهی به چهره پزشکان و پرستاران بیمارستانها کافی است تا بفهمیم 18ماه تلاش شبانهروزی برای بیماران کرونایی چه بر سرشان آورده است. هیچ خبر خوبی در کار نیست، هرچه هست رنج پزشکان، پرستاران و پرسنلی است که در لباسهای سرتاسری روز میگذرانند و گاه جان خود را هم از دست میدهند؛ خانوادههایی که عزیزانشان هیچوقت از بیمارستانها به خانه برنگشتند و خسته از درمان بیماران خود به بستر بیماری افتادند. پیش از این شاید روز پزشک زمانی برای جشن و تبریک به کادر درمان بود، حالا اما مزین به چهرههای خندان و از جان گذشتهای است که برای حفظ سلامتی همه ما خط مقدم درمان را بهسوی ابدیت ترک کردند و یادی از آنان شاید کمترین کاری باشد که در چنین روزی میتوان انجام داد.
فرزاد عشق را میشناخت
فرزاد نامی، کارشناس ارشد کاردرمانی و مسئول بخش فیزیوتراپی بیمارستان امامرضا(ع) تبریز بود. میدانست با روشهای کاردرمانی میتوان بعضی بیماران کرونایی را نجات داد و برای همین بود که راهی بخش بیماران کرونایی شده بود. اینها را ابوالفضل دلاور، پدر همسر فرزاد به همشهری میگوید. او که بیش از هر کسی در دنیا نگران 2نوه 6و12سالهاش است به همشهری میگوید: 20تیر سال99 بود که فرزاد احساس کسالت کرد. تب شدید و چندروزه موجب شد تست کرونا بدهد. نتیجه تست مثبت بود اما بیماری قصد رفتن نداشت. در خانه ماندن بیفایده بود و همین موجب شد او را به بیمارستان انتقال دهیم. او ادامه میدهد: فایدهای نداشت، چند روز بعد اعلام کردند 90درصد از ریه فرزاد پر شده است و نمیشود کاری برای او کرد و در نهایت 12مرداد سال گذشته برای همیشه ما را ترک کرد. عشق و علاقه فرزاد نامی به درمان بیماران موضوعی است که پدر همسرش بارها بر آن تأکید میکند. او میگوید: در بیمارستان مدام در حال تلاش بود و در خانه، خودش را در اتاقی ایزوله میکرد تا خانوادهاش مبتلا نشوند. شهادت فرزاد مثل زلزلهای خانواده ما را تکان داد. برای بچهها دوران سختی است و دخترم که روحیه بسیار حساسی دارد هنوز هم حالش خوب نشده. فقط سعی میکنیم هر طور میتوانیم بچهها را خوشحال نگه داریم تا بیشتر از این رنج نکشند. گریه گاهی راه سخنانش را میبندد، بهویژه وقتی درباره 2فرزند به جا مانده از فرزاد حرف میزند. میگوید: تا کسی این آتش دامن خودش را نگیرد، نمیفهمد چقدر سخت است. نمیفهمد چقدر رعایت کردن مهم است و فقط با همین کار میشود عزیزانی را نجات داد. فرزاد عشق را فهمیده بود و هر کاری کرد برای مردم بود، اما کاش مردم هم کمی بیشتر به فکر دیگران باشند.
از خودگذشتگی کادر درمان
زهرا شاهمحمدیان، پزشک آزمایشگاه بوعلی کرمانشاه است. حالا یک سالی میشود که همسرش محمدرضا سمیعی، متخصص علوم آزمایشگاهی و مدیر فنی آزمایشگاه مرکزی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه را از دست داده است. او به همشهری میگوید: دکتر سمیعی 26سال در علوم آزمایشگاهی فعال بود و بهخاطر علاقهای که به مردم داشت در همه دوران کرونا از کارش ذرهای کم نکرد.
همیشه معتقد بود خدمت به مردم نخستین هدف زندگی است و مثل دیگر فعالان حوزه درمان صحنه را هیچوقت ترک نکرد. شاهمحمدیان ادامه میدهد: دکتر سمیعی به سختی هم در آزمایشگاه خودمان هم در آزمایشگاه مرکزی که مخصوص تست پیسیآر بود، کار میکرد. تیر99 بود که بهدلیل ارتباط زیاد با بیماران کرونایی هم او و هم من به کرونا مبتلا شدیم و همسرم جان خود را از دست داد. زندگی بهعنوان پزشک یک آزمایشگاه در دورانی که هر روز صدها تست کرونا از بیماران گرفته میشود، میتواند سخت و گاه خستهکننده باشد.
شاهمحمدیان درباره این تجربه اظهار میکند: ما هر دو تلاش میکردیم با دیگران تماسی نداشته باشیم. میدانستیم ممکن است ناقل ویروس باشیم و همین زندگی و روابط ما با دیگران را بسیار محدود میکرد. کارمان هم واقعا زیاد بود و فشار زیادی را تحمل میکردیم و شاید دعای مردم بود که توانستیم همه این شرایط را تاب بیاوریم، هرچند اکنون در نبود دکتر سمیعی مجبورم همه این بار را به تنهایی به دوش بکشم. او همه کسانی را که در مراکز درمانی کار میکنند از خودگذشته توصیف میکند و میافزاید: عشق و علاقه خاصی لازم است که کسی بتواند در چنین شرایطی بیوقفه و در خط مقدم کار کند؛ این فقط مختص پزشکان و پرستاران نیست و همه شاغلان در مراکز درمانی از زحمتکشان حوزه خدمات تا کارگران بیمارستانها را دربرمیگیرد. شاهمحمدیان ستایشگرانه درباره پرسنل آزمایشگاهی صحبت میکند و میگوید: هیچکدام از پرسنل ما با وجود داشتن خانواده و فرزندان کوچک حتی یکبار در این دوران مرخصی نگرفتهاند و با آنکه کارشان ریسک بالایی دارد همچنان مشغول کار هستند. رنج بسیاری دارد وقتی پس از ماهها تلاش جانفرسا و از دستدادن همسر ببینید که هنوز بسیاری پروتکلهای بهداشتی را رعایت نمیکنند. برای دکتر شاهمحمدیان هم این وضعیت بسیار ناراحتکننده است و میگوید: میدانید! مردم حتی 5دقیقه هم نمیتوانند لباسهای محافظتکننده کادر درمان را تحمل کنند، آن وقت هنوز بسیاری هستند که ماسک زدن ساده برایشان دشوار است. یک نفر کادر درمان گاه ممکن است 3ماه فرزندش را نبیند و بسیاری به راحتی مهمانی میگیرند؛ اینها واقعا برای ما سخت است. ما فقط خودمان میتوانیم به هم کمک کنیم، کادر درمان خسته است و فقط شاید کمی رعایت مردم بتواند کمی از بار زحمات آنان بکاهد.
بابای بخش
کادر درمان فقط محدود به پزشکان و پرستاران نیست. بهیاران، کارمندان و همه پرسنل بیمارستانها به همین اندازه زحمت میکشند و در خطر هستند. علیرضا شجاعی، کمکبهیار بیمارستان قائم مشهد وقتی هنوز چند ماه بیشتر از شیوع کرونا نمیگذشت، در اولین ماههای سال 99 همکاران و خانوادهاش را پس از چند روز بیماری سخت، ترک کرد. مریم مصطفایی، همسر او به همشهری میگوید: آقای شجاعی وقتی کرونا شروع شد در بخش گوش و حلق و بینی کار میکرد. وقتی بیماری بیشتر شد در بخشهای دیگر هم کمک میکرد.
همکارانش به او «بابای بخش» میگفتند. به من نمیگفت در بخش بیماران کرونایی کار میکند ولی 3 روز یک بار به خانه میآمد و همیشه فاصلهاش را با من و 2 دخترم که 23 و 16 سال دارند حفظ میکرد تا خدای نکرده ما دچار نشویم. همسرش میگوید: یک بار یکی از بیماران کرونایی به من زنگ زد و گفت «همسر شما خیلی به فکر بیماران بود، او حتی یک بار که من همراه نداشتم، تا صبح بالای سر من نشست و از من مواظبت کرد که از تخت نیفتم.» واقعا هم چنین آدمی بود. خیلی هم رعایت میکرد، تا آنجا که وقتی کرونا گرفت همه تعجب کرده بودند. روزهای بیماری همسر سخت میگذرد و این از صدای مریم مصطفایی خوب پیداست، میگوید: حالش خوب نبود و اکسیژن خونش به شدت پایین آمده بود اما بیمارستان خودشان پر بود و او را بستری نکرد. اول در بیمارستان امامرضا (ع) و بعد شریعتی بستری شد و پس از 3-2 روز خبر شهادتش را به ما دادند. مصطفایی از بیمارستان قائم و علوم پزشکی گله دارد، همراهی نکردن این نهادها در روزهای سخت به کنار حتی به جریان افتادن مستمری زندهیاد شجاعی هم با تاخیر انجام شده است. او میگوید: پس از 14 ماه تازه پس از دوندگیهای بسیار یک ماه است که بنیاد شهید حقوق ما را پرداخت کرده است. چیزهای دیگری هم هست که خانواده شهدای کادر درمان را میآزارد و شاید رعایت نکردن پروتکلهای بهداشتی از سوی مردم مهمترین آنها باشد. همسر زندهیاد شجاعی میگوید: واقعا دردناک است، گاهی من از این همه همدرد نبودن مردم با کادر درمان گریه میکنم. میترسم داغ دیگری به دل ما گذاشته شود. خیلیها مسافرت میروند و اصلا مواظب نیستند. کاش مردم کمی به فکر کادر درمان و البته خودشان بودند.
آمار دقیقی از شهدای سلامت در دست نیست؛ آخرین بار محمدرضا ظفرقندی، رئیس کل سازمان نظام پزشکی کشور آبان سال گذشته آخرین آمار شهدای کادر درمان را حدود ۳۰۰ نفر اعلام و تاکید کرده بود که حمایتها نسبت به شهدای سلامت هنوز اجرایی نشده است. این فقط یک عدد نیست، 300 نفر از توانمندان سیستم بهداشت حالا دیگر نیستند، جایشان خالی است و تجربهها و عشقی که در دل آنان بود جبران نمیشود.