• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
یکشنبه 24 مرداد 1400
کد مطلب : 138274
+
-

لقمه/ حس انتقالی با غذا

لقمه/ حس انتقالی با غذا

سینا قنبرپور

دوستی داشتیم که معمولاً در خانه دست به سیاه و سفید نمی‌زد. گمان نکنید که از قشر مرفه بود، ولی مدل زندگی‌اش متفاوت بود. در یک آپارتمان ۹۰متری هم زندگی می‌کرد و کارگری برای نظافت داشت و کارگر دیگری که غذا می‌پخت، اما دستپخت‌اش عالی بود. ما فرصت این را داشتیم که مزه غذاهایش را به خاطرات خاص‌مان بدل کنیم و به آرشیو ذهنی‌مان بفرستیم. واقعیت این بود که آن خاطره‌ها خیلی محدود بود؛ زیرا او فقط در مواردی دست به گاز و قابلمه می‌زد. اوایل نمی‌دانستیم ماجرا از چه قرار است. تعجب می‌کردیم که او در آشپزخانه دیگ و ماهیتابه دست گرفته است و خودش دارد پیاز خرد می‌کند. رفته‌رفته راز این دست به گاز و قابلمه‌شدن را کشف کردیم. او هر وقت عاشق می‌شد  از این هنرش بهره می‌برد و در سایر مواقع کاری به آشپزخانه و آنچه قرار بود به‌عنوان وعده‌های غذایی میل شود، نداشت. ما در همان ساختمان زندگی می‌کردیم و آنقدر او به ما محبت داشت که بیشتر وعده‌های شام را باید دور هم می‌بودیم؛ به همین دلیل هم می‌دانستیم او کی عاشق می‌شود. البته طبیعی است که آدمی چه مرد و چه زن هر روز نتواند عاشق شود! شاید هم با توجه به اینکه ما محصور در زمان و مکان هستیم و نمی‌توانیم وسعت عشق را تجربه کنیم، ناگزیر باید آن توصیه را عملی کنیم که صبح‌ها عاشق شویم و شب‌ها فارغ‌ شویم! مسئله این است که موادغذایی گویی ابزاری برای تبدیل احساس و انرژی آن و سپس انتقالش به دیگری هستند. اگر آن دوست ما موفق شده بود اوج عشق و احساسش را با خلق طعمی لذیذ به سیستم ذهنی فردی دیگر منتقل کند، هر کس دیگری هم می‌تواند این کار را بکند؛ گو اینکه ما حتی در اوج سال‌های پیری هم به‌دنبال طعمی هستیم که مادرانمان با غذاهایشان برای ما ایجاد کردند. اصلاً لازم نیست مثل آن دوست ما «بیف‌استراگانف» بپزید و حواستان به تک‌تک سیب‌زمینی‌های خلال شده باشد که خوب سرخ شود تا احساسات آن فرد موردعلاقه را درگیر کنید؛ گو اینکه این روزها به‌دلیل آماده بودن خیلی از اقلام خوراکی گویی حس ماشینی بودن را داریم به خورد همدیگر می‌دهیم. مثلاً در طبخ همین «بیف‌استراگانف» دوست ما می‌نشست و چنان سیب‌زمینی‌ها را خلال می‌کرد که گویی یک ماشین آنها را به این دقت خرد کرده است و بعد چنان حواس‌جمع می‌ایستاد پای گاز و سیب‌زمینی‌های خلال‌شده را سرخ می‌کرد که آن نقطه اوج توجه او را در ظاهر دل‌انگیز سیب‌زمینی‌های طلایی شده می‌دیدی و بعد هم که مزه‌اش فقط یک سیب‌زمینی سرخ‌کرده نبود؛ دنیایی بود که همه حواست را از تمام دنیا قطع می‌کرد و پای آن ظرف می‌کشاند. حالا این روزها که به‌سادگی نمی‌توان گوشت قرمز مخصوص «بیف‌استراگانف» خرید، اما آن تجربه را هنوز هم می‌توان خلق کرد. اصلاً مهم نیست که می‌خواهید دل کسی را به‌دست آورید یا نه. فرض کنید امشب می‌خواهید تخم‌مرغ بپزید و بخورید. لابد می‌گویید که چه حرف‌ها مگر یک تخم‌مرغ سرخ شده دیگر این حرف‌ها را هم دارد؟ اما لحظه‌ای تأمل کنید. تخم‌مرغ را نیمرو دوست دارید یا برشته؟ مدل هم‌زده که ما اصطلاحاً به آن کبابی می‌گوییم، دوست دارید یا اصلاً دلتان می‌خواهد املتش کنید. هرچه هست به جای آنکه در 4،3دقیقه بدو بدو، آماده‌اش کنید، کمی حوصله به خرج دهید و سعی کنید همه حواستان را از دعواهای سر کار، از غیبت‌هایی که فلانی پشت سرتان کرده، از برخی مسئولان بی‌کفایتی که حتی نتوانستند چشم بر منافع شخصی‌‌شان ببندند و برای آنکه پول بیشتری به جیب بزنند به‌موقع مردم را واکسیناسیون نکردند و بسیاری خلأها و کمبودهای دیگر قطع کنید و فقط به آن تخم‌مرغ فارغ از آنکه قیمت هر دانه‌اش در همین ماه‌ها چندین برابر شده توجه کنید. اگر در خانه گل و گیاه نگاه می‌دارید، می‌دانید منظور این نوشته چیست. حتماً شنیده‌اید که می‌گویند برای گل و گیاه‌تان موسیقی پخش کنید. حالا تخم‌مرغ نه، فکر کنید می‌خواهید خوراک لوبیا بپزید. چقدر به لوبیا و مراحل پختش توجه می‌کنید؟ مسئله «توجه» که در روانشناسی منشأ بسیاری از ماجراها در روابط است، اینجا هم نمود دارد. هرچه بیشتر بتوانید به غذایی که دارید درست می‌کنید، توجه کنید و احساستان را به خوردش بدهید، مزه‌اش تغییر می‌کند و اثرگذاری‌اش بیشتر می‌شود. می‌گویند ما جنوبی‌ها به واسطه ادویه و افزودنی‌هایی که به خورد غذاهایمان می‌دهیم سلطان طعم‌ها شده‌ایم! اما به‌نظرم ماجرا بزرگ‌تر از کارکرد چند ادویه است. ماجرا، ‌ماجرای توجه ‌کردن است. اگر برای خودتان دارید آشپزی می‌کنید، دست‌کم با توجه بیشتر حس بهتری به آن غذا بدهید. اگر برای دیگری دارید آشپزی می‌کنید، بدانید که دارید عشق را به او منتقل می‌کنید؛ حالا هر عشقی، یا اگر برای جمعی نظیر خانواده یا دوستان، که دیگر دارید غوغا می‌کنید. زمانی می‌گفتند باید مسئولان برای بهبود حال مردم ایران «فلوکستین» را بریزند توی آب لوله‌کشی تا همه با مصرف آب فلوکستین‌دار حالشان بهتر شود. یک راه دیگر همین است که هر کدام حس و حال خوبمان را بریزیم توی غذا و بعد… .

این خبر را به اشتراک بگذارید