در آستانهی تاسوعا و عاشورا
دقیقترین نام اندوه
یاسمن رضائیان
آن ماجرایی که گاهی در برابر عظمت آن تنها باید سکوت کرد. نگاه کرد و اندیشید و آگاه شد. آن ماجرایی که سالهای بسیار از آن گذشته است اما هنوز تازه است. ماجرایی که از دل واقعههایش صدای آب میآید.
صدای بیقراری آب برای رسیدن به خورشید. اما چه کسی است که نداند آب هرچهقدر هم خروشان و آشفته پیش برود هیچگاه به خورشید نمیرسد؟
ورود کاروان به کربلا
صدای چیست؟ صدای پای کاروان است. کدام کاروان؟ همانکه با شهادتش پیروز شد. کاروانی که آفتاب با خودش میبرد؛ آفتاب با تمام پرتوهای گرم و روشنش. روز دوم محرم بود. کاروان حسینع به کربلا رسیده بود.
به نام رقیهس
صدای چیست؟ صدای گریه است. گریهی چه کسی؟ همانکه شهادت خورشید را با تمام پرتوهایش دید. همانکه که کوچک بود و یکروزه از وسعت اندوه هزارساله شد. رقیهس، نهال چهارسالهای که بیصدا خشکید. نهالی که درختشدن را ندید. نهال بیآفتاب سبز نمیماند. و آفتاب به زودی شهید میشود. راستی، آفتاب سهم نیزه است یا نهال؟ آفتاب، برازندهی کدامیک است؟
به نام حر
صدای چیست؟ صدای دویدن است. دویدن چه کسی؟ همانکه یکباره تمام راه رفته را برمیگردد. راه بیراهه بود و وقت کم. و اکنون با قدمهایی بیوقفه و شتابان به راه برمیگردد. حر، همانکه در پایان از تیرگیهای سهمگین به سوی آفتاب رو برگرداند. آیا او برای بهخودآمدن دشمن کافی نبود؟
به نام اصحاب
صدای چیست؟ صدای همراهی است. همراهی چه کسانی؟ نزدیکان خورشید. آنها که نسبت دیرینهای با آفتاب داشتند. آنها که هرکدام نامی داشتند اما تمامشان را میشد به نام آفتاب صدا زد. نام دیگر آنها باید آفتاب بود که اینچنین برای تابان نگهداشتن خورشید جان و تن دادند. هرکه به خورشید نزدیک باشد بیشک خود نیز روشن خواهد ماند و او را به نام آفتاب صدا خواهند زد.
به نام قاسمع
صدای چیست؟ صدای ضربهزدن. بر چه چیزی؟ به نیمهی دیگر ماه. روشنکنندهی راه. همانکه نور از خورشید داشت. قاسمع، به سن نوجوان و به جان، به وسعت جان، هزارساله و دنیادیده. باخبر و آزاده. همانکه شهادت برایش از عسل شیرینتر بود. اما به راستی چه کسی میتوانست به ضربهی مرگ او را از زندگی دور کند وقتی که در مرگ روشنایی یافته بود؟
به نام علیاصغرع
صدای چیست؟ صدای معصومیت است. معصومیت چه کسی؟ پرتوی کوچک اما زیبای آفتاب. بیدفاعترینِ کاروان. همانکه در حضورش دلگرمی بزرگی برای آفتاب بود اما تاریکی، دیدن آن را برنمیتابید. علیاصغرع، شیرخوار کوچک که تشنه بود و راه تمام آبهای عالم بر او بسته بود. از اینهمه آب آیا چند قطرهای به او نمیرسید؟ و شاید برای همین باشد که تا ابد معصومیت با مظلومیت همراه شده است.
به نام علیاکبرع
صدای چیست؟ صدای خاموشی. خاموشی چه کسی؟ اولین پرتوی خاموششدهی بنیهاشم در روز دهم. علیاکبرع، تجلی پیامبر. آنکه تشنه نزد پدر بازگشت اما از نبرد بازنگشت. آنکه در مقام بلندش آفتاب گفت که پس از او دنیا نمیارزد.
و کاش در همان لحظه دنیا به پایان میرسید و آفتاب شاهد خاموششدن پرتوهایش نمیبود.
به نام ابوالفضلع
صدای چیست؟ صدای سر بر زمین کوفتن است. چه کسی سر بر زمین میزند؟ آب. بیقراری در دلش افتاده است. انگار که هزاران سال از یار خود جدا افتاده است. میرود تا به خشکزار کربلا برسد. اما خاندان آفتاب دیگر آنجا نیستند. و آن لحظه که عباسع برای برگرفتن آن آمده بود لحظههای آخر بود.
آخرین فرصت حضور آب در پیشگاه آفتاب. اما چنین نشد. و عباسع، آن دستهای تا باد برافراشتهی به آبرسیده و آن بلندبالای آبننوشیده. آنکه از داستانش پشت آب تا ابد لرزیده است.
به نام حسینع
صدای چیست؟ صدای مظلومیت است. مظلومیت چه کسی؟ مظلومیت جهان. مظلومیت حقیقت که بر بلندای نیزه بالا رفت و از آنجا صدایش در جهان پیچید. صدای مظلومیت آفتاب وقتی که جهان را با تاریکیها پوشاندند. غریب و تنها، پرتویهای تابان خود را از دست داد. حسینع، نام دیگر اندوه هزارساله، نام دیگر بغض گرهخورده، نام دیگر شهادت.
* * *
و این چنین داستان به پایان خود نزدیک شد اما به پایان نرسید. و هیچگاه به پایان نخواهد رسید. تا زمانی که آفتاب و آب و درخت هست، این داستان ادامه دارد.
تا زمانی که تاریکی پرتوهای آفتاب را خاموش میکند کربلا ادامه دارد. تا جهان برجاست، اندوه نامهای گوناگونی به خود میگیرد اما دقیقترین نام آن عاشورا خواهد ماند.