• چهار شنبه 19 اردیبهشت 1403
  • الأرْبِعَاء 29 شوال 1445
  • 2024 May 08
دو شنبه 4 مرداد 1400
کد مطلب : 136625
+
-

زمین دردناک ما

از حرف زدن
زمین دردناک ما

سعید کیائی

سال‌های دانشگاه، یک معلم تربیت بدنی2 بود که کلاس‌هایش سریع پُر می‌شد. دانشجوها او را خیلی معروف کرده بودند. هیچ دانشجویی را غیر از دانشجوهای لیست کلاسش نمی‌پذیرفت و اگر هرکسی در هر کلاسی درسی برداشته بود باید سر همان کلاس می‌رفت. این برای کلاس‌های تربیت بدنی و اصلاً برای کلاس‌های یک درس عمومی خیلی مسئله‌ رایجی نبود، شاید هنوز هم نباشد، اما این کلاس‌ها با همه سختگیری‌ها، زود پُر می‌شدند.
بالاخره توانستم ترم آخر این کلاس را با رایزنی مدیر آموزش بگیرم! دوست داشتم ببینم چکار می‌کند، کم و بیش شنیده بودم که کار و رویکردش چیست و اینکه اساس، برایش مهارت فیزیکی نیست و «انتخاب» برایش مهم است، اما اینکه چکار می‌کند خیلی مهم بود.
درس اول؛ ورزش تخصصی‌تان را انتخاب کنید. برای کار کلاسی، یک صفحه بیوگرافی ورزشی بنویسید؛ از علایق تا مهارت‌ها و تجربیات بد و خوب
درس دوم؛ شناخت قوانین ورزشی که انتخاب می‌کنید. اگر جزو ورزش‌های تجربه شده‌تان است، دلیل انتخاب بعدی را بگویید.
و همینطور درس‌ها و کلاس‌ها ادامه داشت.
آخرهای ترم از استاد که حالا بیشتر با هم رفیق شده بودیم پرسیدم «چرا؟ این چکاری است که می‌کنید؟»
گفت: «جلسه‌ آخر می‌گویم.»
رسیدیم جلسه آخر و گفت: مسئله‌ من «شناخت زمین بازی است»، شما در تمام دروس عمومی‌تان باید قوانین یک بازی را حداقل بلد باشید و زمینش را بشناسید. بدانید که در زمین فوتبال نمی‌شود، بسکتبال بازی کرد یا تور والیبال داشت، در بهترین وضعیتش، یک والیبال تفریحی در گوشه‌ای از آن می‌توانید بازی کنید، اینطور تازه کاربری زمین را عوض کرده‌اید! فوتبالیست‌ها هم فوتبالشان را نمی‌توانند بازی کنند. گفت بازی زندگی اینطوری است! گفت درس عمومی وظیفه‌اش این است. بعد همینطور داشت ادامه می‌داد که رسید به این جمله‌ «شما، در یک رشته‌ای به انتخاب یا به اجبار اولیه آمده‌اید، شاید مثل تولد، اما این شمایید که انتخاب دوم، سوم و هزار و چندم را می‌کنید! این رمز همه‌ کلاس‌های من است که با هم یاد بگیریم انتخاب کنیم.»
خوب نمره می‌داد، به سختی کلاس‌هایش می‌ارزید. آخر کلاس خیلی‌هایمان بدن‌های ورزیده‌تری داشتیم. خیلی‌هایمان، تلنگرهایی خورده بودیم.
شناخت «زمین بازی» همه‌ آن ‌چیزی است که مسائل ما را یا حل می‌کند یا به چالش می‌کشد! درست مثل همان مثلی که طرف رفته بود دکتر، می‌گفت «هرکجا دستم را می‌گذارم، در می‌کند»، دکتر بعد آزمایش‌ها و معاینات مختلف، فهمیده بود که طرف نوک انگشتش درد دارد، نه همه‌ اندام و بدنش! زمین درد، همان چند میلی‌متر انگشت بود!


 

این خبر را به اشتراک بگذارید