
چلهکشی گلیم روی پوستشهر

سامان رضایی
چند روزی است که قدم زدن در پیادهروهای بیجار رنگ و بوی اصیلتری بهخود گرفته است؛ رهگذرها به جای آسفالت داغ و موزائیکهای تقولق روی طرحهایی از گلیمچه بیجار با طرحهای پنجهگل، لچکترنج، گلدانی و گاهی شمعدانی قدم میزنند. البته نه خود گلیم و گلیمچه که نه حرکت درستی است و نه شهرداری بیجار بودجهاش را دارد. طرح و رنگی از این گلیمها بهانه رنگآمیزی شهر شده و بزرگترها میتوانند به بهانه این پیادهروهای الوان، کودکان خود را با طرحهای اصیل گلیم ایرانی آشنا کنند. پهن کردن نازکترین موزه فرش و گلیم جهان روی پوست شهر، آن هم در روزگاری که کمتر کسی با گلیمهای قشقایی، هرسین، شاهسون، بلوچ، فارس، لری، زرند، خمسه و کردی آشنایی دارد، اتفاقی است که فراموش شدن این هنر ایرانی را هم گوشزد میکند. اگرچه در دوران رکود فرش و گلیمبافی هم فقط در 4ماهه نخست سال گذشته فرشها و گلیمهایی به ارزش ۸۲میلیون دلار به ۵۷کشور جهان صادر شد، اما این روند سیر نزولی دارد و همچنان برخی میبافند و برخی میبرند. در این میان نکته قابل تامل اینکه دست خبرنگارها و اصحاب رسانه برای افشای واقعیتهای تلخ بازار فرش و گلیم چندان باز نیست، اما هنرمندان و نقاشان که میتوانند در قالب رنگآمیزی شهر، کشیدن کارتون و کاریکاتور و باقی آثار هنری پایشان را از گلیمشان درازتر کنند، بهتر است در کنار خلق آثار هنری نیمنگاهی هم به نقد کاستیها داشته باشند. هر چه باشد چلهکشی گلیم روی پوست شهر بیجار ثابت کرد مردم از دعوت رنگها به نمای شهری استقبال میکنند. اتفاق خوبی که پس از اجرای پروژههای پیشین سازمانهای زیباسازی شهری هم دیده شد. این رنگها هستند که سیاهی، آلودگی و کدری ناشی از خاکستری بودن شهر را از میان میبرند؛ هر چند لسانالغیب میفرماید:
به آب زمزم و کوثر سفید نتوان کرد
گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه
اما با احترام به حافظ شیرازی پاسخ میدهیم که آری اما به آب و رنگ هنر میتوان سفید کرد، گلیم بخت کسی را که بافتند سیاه.