دیدار با محمدعلی علومی، داستاننویس و طنزپرداز
ردپای اساطیر در قصههای عامیانه
محمدرضا مرسلی- خبرنگار
محمدعلی علومی، متولد فروردینماه 1340، نویسنده آثاری چون سوگ مغان، آذرستان، ظلمات، اندوهگرد، پریباد، داستانهای غریب مردمان عادی، هزار و یک شب نو، خانه کوچک و عطای پهلوان است. علومی همچنین روزگاری شاگرد استاد ابوالقاسم انجویشیرازی بوده است.
انجویشیرازی معروف به «نجوا» از نویسندگان و پژوهشگران ادبی مطرح ایران و مشهور به «پدر فرهنگ مردم» و همچنین از دوستان نزدیک صادق هدایت بود.
محمدعلی علومی در داستانها و آثار اخیرش نمادهای اسطورهای را به خدمت داستان درآورده و از این رهگذر رمانهایی خواندنی و گیرا نوشته است.
با این نویسنده و طنزپرداز کهنهکار گفتوگویی کردهایم که در ادامه میآید.
بهعنوان داستاننویس علاقهمند به اساطیر فکر میکنید اسطورهها چه نیازی از انسان مدرن امروز را که عقلگرا شده یا در مسیر عقلگرایی است، رفع میکنند؟
از دوره رنسانس و نوسازی به بعد، یکی از مهمترین ویژگیهای جهان جدید، افسونزدایی از هستی بوده است. یکی از برجستهترین فیلسوفان جهان متاخر با رویکرد اصلی جامعهشناسی گفتهای با این مضمون دارد که در جهان جدید، جهان گسترش صنایع در جهت سود بردن در هر چیز که روزی، روزگاری مفهومی مینوی داشت، چنین مفاهیمی محو شد یا در خدمت چرخه سودبردن قرار گرفت. از همین زاویه دید و نظرگاه است که یکی از چهرههای مهم در مکتب فرانکفورت، تکامل بشر را از تیروکمان ساختن به ساختن بمب اتم خلاصه کرده است. بههرحال اسطوره که روزگاری به جهان، حداقل از منظر پیروانش معنایی میداد، از محتوای مناسک و آیین، عموماً تهی و تبدیل به نمایش و «شو» شده است. مثال پیشرو، مثال آشنای همگان است؛ یک قبیله نوعی در آمازون یا آفریقا تا یک قرن قبل مناسک و آیینی متناسب با درک خود از جهان داشت. شَمن قبیله برای جلب توجه ایزدان خیرخواه و دفع ایزدان شریر، با حضور جمعی از واجدان شرایط، با آب و تاب تمام و یقین قلبی و قبلی آیینی را انجام میداد که حالا همان مناسک اسطورهای، محل مناسبی برای دریافت دلار شده است!
جهانگردان حیرتزده ناگهان به ژرفای تاریخ میروند و عینا شاهد مراسمی هستند که اجداد دوردست آنها در هزاران سال قبل انجام میدادند. بدیهی است که شَمن و مجریان این نمایش سهم خود را از مؤسسه جهانگردی میگیرند و تمام! البته واضح است که در همهجای جهان وضع از این قرار نیست، بلکه اساطیر جهان سختتر از آن هستند که بهراحتی و سادگی محو شوند؛ مثلاً تعداد زیادی در نپال و تبت و هند و جاهای دیگر هنوز هم با خلوص نیت و با تمام وجود به ایزدان فراوانی معتقدند که برکت میبخشند و ارواح شرور را بهشرط انجام آداب دور نگهمیدارند. بههرحال تماشای فیلمهای ارزشمندی مانند «ادیپشاه» و «پشمزرین» از پازولینی و فیلم جالبتوجه مل گیبسون «آخرالزمان» درباره نحوه شکل گرفتن اساطیر در جهان قدیم، موضوع را به خوبی واکاوی کردهاست.
اما اسطورهها هنوز در فرهنگهای مختلف، در جایجای جهان و حتی داستانها و رمانهای معاصر متعددی نمود دارند.
مطلب از این قرار است که جوامع قبیلهای ساده مبتنی بر شکار و گردآوری، اساطیر سادهای نیز دارند اما بینالنهرین که میان 2رود بزرگ قرار داشت، تمدن و همپای آن اساطیری را بهوجود آورد که هنوز هم آشکار و پنهان در فرهنگهای خاورمیانه و اروپا و آمریکای شمالی حضور دارند. همچنین اسطوره که از سدهها قبل بهمعنای سخن بیاساس بود، حالا معنابخش محسوب میشود، اما نه شکل که محتوای حتی اقوام و قبیلهها از پارهای جهات هنوز هم شایان توجه هستند؛ نظیر احترام به هستی و دیگر موجودات. (سرخپوستان از شکار خود تشکر میکردند که خود را فدای سیر کردن قبیله کرده است.) احترام به آب، آفتاب، خاک و هوا و حفظ نفس در کشتار بیرویه موجودات و نباتات و مانند اینها. ماجرا طوری بود که در بحبوحه رنسانس، آن هم از سوی صاحبنظران و اصحاب دایرهالمعارف فرانسه، موضوعی با عنوان وحشی خوب، مطرح شد؛ نظریهای که با رویکرد عمیق رمانتیک، جهان جدید را خطری اصلی برای هستی بشر مطرح و بازگشت به طبیعت را تبلیغ میکرد.
نسبت اسطوره و فرهنگ عامه را چطور ارزیابی میکنید؟
اساطیر در قصهها، ترانهها و دوبیتیهای بومی و محلی و در آداب و رسوم هر ملت انعکاس و پژواکی وسیع و عمیق یافتهاند. مانند موسیقی قدیمی اسکاتلندیها که هنوز هم جذابیت عام و خاص دارد. تأثیر اساطیر، بهخصوص در هنر واضحتر از بخشهای دیگر علوم است. مانند اثرات زندگی بدوی در نقاشیهای گوگن یا اثرگذاری ماسکهای آفریقایی بر آثار پیکاسو یا اثرپذیری نمایشنامهنویسان مدرن از اساطیر ملل مختلف. بهعبارتی چه قصههای قدیمی یا ترانهها و در ایران تعزیهها و پردهگردانی و نقالی و چه دریافتهای نو از اساطیر، همه بیانگر ارتباط موجود میان اسطورهها و فرهنگ مردم است که در گذشته فرهنگ مردم را منحصر به زندگی روستایی، چوپانی و عشایری میکردند.
بین اسطورههای یک قوم و هویت ملی آن قوم میتواند ارتباطی وجود داشته باشد؟
خیلی مرتبط است؛ تا حدی که ارنست کاسیرر در یک نظریه افراطی، سرگذشت یا سرنوشت هر ملتی را مبتنی بر اساطیر آن ملت میدانست. بهعنوان نمونه مردم هندوستان بهسبب اعتقاد به «کارما» و دایره بسته «سامسارا» در تاریخ جهان مردمی خاص محسوب میشوند که در شکل غالب اهل جدال نیستند.
جالب است که در قرن بیستم، ملت آلمان ملتی فرهیخته که هگل و شوپنهاور، گوته و بتهوون، نیچه و مارکس را پرورده است، تحتتأثیر اساطیر ژرمنی به این موضوع مضحک باورمند شدند کهنژاد آلمانی یا آریاییها سرور جهان هستند. معتقد بودند که آریاییها اصلاً از یک سیاره دیگر بهقصد سروری بر بقیه نژادهای پست به این دنیا آمدهاند و مقامات ارشد فاشیستی در نپال و تبت دنبال اثبات نظریه خود بودند.
اساسا فکر میکنید چرا انسان گذشته به سمت اسطوره رفته است؟
برای پاسخ دادن به چراییها، البته متناسب با دانش ابتدایی بشریت پاسخها هم حالا کودکانه بهنظر میآیند؛ مثلاً در اساطیر ایرانی، ایزد تیر، خیرخواه انسان و در جدال با «اپوش» دیو خشکی بود. باستانیان ما، صاعقه را نیزه تیر و رعد را صدای گرز تیر در جنگ با اپوش میدانستند. تقریباً و تحقیقا از اواسط دوره غارنشینی، یعنی در میانه عصر حجر که بشر آتش را کشف کرده و به خدمت گرفته بود و با همان وسایل ابتدایی سنگی لباس نیز میدوخت، پرسشها نیز شروع شد؛ پرسشهایی که زمانبردار نیستند: «از کجا آمدهام، آمدنم بهرچه بود؟ به کجا میروم، آخر ننمایی وطنم»
وضعیت اسطورهشناسی در بدنه آکادمیک ایران را چطور ارزیابی میکنید؟
بهگمانم در بعضی موارد درخشان است. آثار شادروان مهرداد بهار، آثار استاد جلال ستاری، کارها و آثار دکتر ابوالقاسم اسماعیلپور، آثار باجلان فرخی و استاد بهرام بیضایی و دکتر رستگار فسایی و آقای علی حصوری و... اینها عموماً بهجهت علاقه شخصی خود، کار بیمزد و منت انجام دادهاند و بهگمانم همان رنجی را متحمل شدهاند که حکیم یگانه ایران ابوالقاسم فردوسی عهدهدار شد و بهسرمنزل مقصود رساند.