مهدیه زکیزاده؛ روزنامهنگار
حرفهای عجیبی درباره یکی از پسرهای محله پیچیده بود که عشق موتور تریله. همه عمرش فقط کار کرده، جمع کرده و موتور تریل خریده. الان 3 تا از خفنترینهاش رو داره. تا چند وقت پیش هر روز با مأمورها درگیر بود و کلی برای آزاد کردن موتورش باید جریمه میداد. از سایه هر آدمی که لباس نظامی تنش بود از بسیجی و سپاهی گرفته تا نیروی انتظامی و ارتشی، فراری بود.
آتش جنگ که شعله کشید، چشم نامحرم دشمن که به حریم خونه افتاد، همون موقع که بعضیها پشت موتورهاشان پریدند و لاییکشان از ترافیک ماشینها خودشان را به کوه و کمر رساندند، دقیقاً همان موقعی که چند نفری نمک رفاقت خوردند و نمکدان وطنی شکستند و کمر بستند به سربازی دشمن، این
بچه محل ما هم آتیشی شد. روز سوم،چهارم حمله اسرائیل بود که رفت سراغ همان مأمورهای امنیتی که دوستشان نداشت. بوسهای به پیشانیشان زد و گفت: «داداش، رفیق، برادر، حاجی ایوالله دارید بهخدا. خسته نباشید. 3 تا موتور تریل دارم قدر تموم ماشینهاتون میارزه. سرعت دارند در حد لالیگا. نامرد جتسوار هم که باشه میگیرنش. این کل چیزیه که در چنته دارم؛ خودم و 3 تا بچههام(موتور تریلهام) در خدمت شماییم.»
برای هر 3 تا موتورش جواز تردد گرفت. فقط مانده بود 2 تا موتورسوار حرفهای مثل خودش که عین خودش پاکار باشند تا بتواند عروسکهایش را دست آنها بدهد. رفت سراغ 2 تا گلچین شده رفقا و بهشان گفت عروسکهایم تا آخر جنگ دست شما.
میخواهد 2 روز طول بکشد یا 10 سال، فرقی ندارد. هم دوردوراتون را بزنید و حالش را ببرید و هم حال هر نامرد دورویی را که با جان مردم معامله کرده بگیرید و به زمین گرمش بزنید.
شش تاییشان(3 رفیق و 3 موتور) در یکی از میادین اصلی شهر پرچمشان را عَلَم کردند. چشمهاشان از زور خستگی رنگ به رنگ شد اما تا میتوانستند آدمهای دورنگ شهر را که دیگر نام ایرانی برازندهشان نبود و مثل اربابان و کارفرماهایشان زامبی شده
بودند، گرفتند.
پنج شنبه 2 مرداد 1404
کد مطلب :
259769
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/Oy78N
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved