همه آن اثاثیه لعنتی
موقعیت اسبابکشی در فیلم «بیخود و بیجهت» چگونه تصویر شده است؟
نگار حسینخانی ـ روزنامهنگار
اینجا هیچچیز سر جای خودش نیست. محسن (رضا عطاران) خانه تازهای خریده و خانه قبلیاش را به دوستش فرهاد (احمد مهرانفر) اجاره داده. فرهاد و نامزدش الهه (نگار جواهریان) که باردار است، به خانه جدید نقل مکان کردهاند. آنها میخواهند مراسم ازدواجشان را در همان خانه برگزار کنند اما محسن و همسرش مژگان (پانتهآ بهرام)، درحالیکه فقط چند ساعت به مراسم ازدواج الهه و فرهاد مانده، به خانه قبلی خود اسبابکشی میکنند. همهچیز «بیخود و بیجهت» به پیچیدگی عجیبی افتاده است. تداخل دواسبابکشی، موقعیت محوری فیلمی است که باعث کشمکش میان شخصیتها میشود. فیلم بیخود و بیجهت عبدالرضا کاهانی جزئیات ظریف و هوشمندانهای از رفتار و عادتهای معمولی روزمره شخصیتهایی است که در تقابل با موقعیت بههمریخته و بینظمی محوری، به آنها ویژگی و ابعادی جدید داده و در عین حال گرههایی کوچک در ماجرا ایجاد کرده است. مثل ماجرای آدامس چسباندن پسربچه مژگان و محسن به لباس عروس یا دستشویی رفتن.
کاهانی توانسته بهخوبی با استفاده حداکثری از لوکیشنی محدود بیننده خود را در معرض موقعیت اسبابکشی پردردسری قرار دهد که به هیچ شکلی قادر به مدیریتکردن آن نیست.
ویژگی دیگر این فیلم رئالبودن آن است؛ امری که جریانِ زندگی را در زمان واقعی فیلم نمایش میدهد. زمان نه تنها در این فیلم بسیار مهم است و میتواند موجب موقعیتی خطیر برای شخصیتها و گرههای کورتری در داستان شود که اساسا یکی از مهمترین آیتمهای هر اسبابکشی بهحساب میآید. امری که با حداقلها و ساعت و دقایق درگیر میشود. محدودیت زمان در تقابل با شخصیتهای داستان، شخصیتهایی که هیچ امری برایشان چندان جدی نیست، بحرانساز خواهد بود. فیلم در اصل با حرکت بر مسیر زمان واقعی، به چالشی خاص برای درامپردازی بین چهارشخصیت اصلی تبدیل میشود. بیقیدی سهشخصیت مژگان، محسن و فرهاد در تقابل با شخصیت الهه، بحران را برای مخاطب جدیتر میکند و این تقابل بهگونهای است که شخصیت الهه را در روند فیلم شکل میدهد.
بحران غریبی که از ابتدا بر موقعیت شخصیتهای اصلی حاکم شده و حتی شخصیتهای فرعی مثل راننده کامیون را نیز تحتتأثیر قرار میدهد، بیننده را خلع سلاح کرده و باعث میشود به خطی که کارگردان تصمیم گرفته، تن دهد و خود را از همه قید و بندها رها کرده و به اکثریت، که در اصل سهشخصیت بیقید هستند، بپیوندد. هرچند در پایان این موقعیت ناآشنا کمکم برای مخاطب نیز ملموس و باورپذیر میشود و میتواند با نزدیکشدن به آدمها خود را در عمق فاجعهای که هرلحظه به آن نزدیک و نزدیکتر میشویم، غرق کند. البته این درک و باورپذیری دلیلی برای رسیدن به نقطه ثبات و راهکاری برای خروج از بحران نیست.
فیلم بیخود و بیجهت را شاید بتوان اقتباسی ناقص از نمایشنامه «مستأجر جدید» اوژن یونسکو دانست؛ روایتی از اتاقی که ابتدا خالی است اما با آمدن مستأجر جدید لبریز از اثاثیه میشود. مستأجر جدید، شخصی آرام و مرفه است. بنابراین پس از آنکه اتاقش را از اثاثیه انباشته میکند، تمام خیابانهای پاریس نیز توسط او از اثاثیه لبریز میشوند که این خود بهگونه هولناکی زندگی جدید و تبعاتش را در معرض دید خواننده قرار خواهد داد. درحقیقت، هدف این نمایشنامه استیلا و غلبه اشیا و اثاثیه بر آدمی و زندگی اوست. درحالیکه عبدالرضا کاهانی میخواهد فضایی بومی و ایرانی با دیالوگها، فضا و شخصیتهای ابزورد خلق کند. او در این فیلم قصد کرده با استفاده از موقعیتی آشنا برای مخاطب، که همان اسبابکشی است، غلبه فقر، اسباب و اثاثیه مزاحم و کارکرد همه آنها بر زندگی انسان، دست و پا زدن برای ماندن در وضعیت موجود و آغازی برای زندگی تازه، ترجیح خود بر دیگری، شک و تعلل و واماندگیها را نمایش دهد.
بهنظر میرسد شخصیتهای کاهانی نیز مانند شخصیت نمایشنامه یونسکو، مانند همه انسانهای قرن نو، در محاصره اشیاست؛ چیزهایی که خود ساخته یا برای تهیه آن بسیار تلاش کرده است؛ همه آن چیزهایی که روان او را نابود میکند و به مرگ زندگیکردن میانجامد. انگار ما قرار است زیر بار همه این وسایل خفه شویم. پوچی، پیش از آنکه بفهمیم به سادگی زندگیمان را احاطه میکند. اگزجره شدن موقعیت اسبابکشی در این فیلم این داستان را از روایتی ساده و معمولی خارج میکند و در همین درگیریهاست که بیننده را به فکر وا میدارد. به فکر همه آن اثاثیه لعنتی که کمتر فرصت زندگیکردن برایمان ایجاد کردهاند.