دیدار با سعید صادقی، عکاس شناختهشده 8سال دفاعمقدس
ماندگاری رگههای صداقت در مستندات جنگ
فرشاد شیرزادی- روزنامهنگار
سعید صادقی از عکاسان سرآمد 8سال دفاعمقدس است که عکسهای بهیادماندنی، ناب و سرشار از خاطره از آزادسازی خرمشهر در کارنامه خود دارد. او که میگوید کشورهای توسعهیافته جهان به عکاسی جنگ در 2جنگ اول و دوم جهانی ارج مینهند و مستندات برایشان حائز اهمیت است، میگوید در ایران هنوز نتوانستهایم از دایره شعار و تبلیغات بیرون بیاییم و همین موضوع آفت عکاسی دفاعمقدس است. در سالروز آزادسازی خرمشهر پای صحبتهای این عکاس پیشکسوت نشستهایم.
سالها در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران عکاس بودید. چقدر عکسهای جنگهای بزرگ و حتی جنگهایی مثل جهانی اول و دوم در مقایسه با جنگ ما تبدیل به کتاب شده است؟
پس از دفاعمقدس، آثار جنگ جهانی اول و دوم را رصد کردهام. مردم کشورهای غربی بر مبنای زندگیای که در پیش گرفتهاند، لحظه لحظههایی که در عکسها ثبت و ضبط شده، با خلل و فرج زندگیشان آمیخته است؛ یعنی عکاسان مورد احترام و توجه ویژه قرار میگیرند و مردم هم هویتی مشخص و منسجم از آنچه در جنگ استقامت کردند و جنگیدند در ذهن دارند. آنها بر همان مبنا و براساس همان مستندات پایههای زندگی امروزشان را ساختهاند. طبعاً آن کتابها نیز برایشان ارزشمند است. هنوز هم اروپاییها و حتی آمریکاییها در خانههایشان، کتابهایی از جنگ دارند و هنوز موضوع جنگ جهانی برایشان مخاطب و خریدار دارد. آنها به بچههایشان هم این مفهوم ارزشمند استقامت را انتقال میدهند. با نگاهی به آثار دان مککالین، عکاس بریتانیایی جنگ میتوان بهسادگی به این موضوع پی برد. اصلا نیازی نیست راه دور برویم. در خانوادههای غربی احترام خاصی برای کسانی که در راه ساختن زندگی، جانشان را به خطر انداختند، قائل هستند؛ زندگیای که گسترهاش امروز در اختیارشان است. حتی در دبستانها و کودکستانها بچهها را با موضوع جنگ آشنا میکنند تا زمانی که پا به دانشگاه بگذارند. اما ابعاد این موضوع متفاوت است و به فراخور سنشان به آنها توجه میشود.
در ایران با چه تفاوتهایی روبهروییم؟
در کشور ما بیشتر در مناسبتهای سیاسی و بهعنوان اهداف ابزاری از این موضوع استفاده میشود. عکسهای جنگ ما اگر بگوییم تا بدین لحظه حاصل چندانی برای بدنه اجتماعی ما به همراه نداشته، به گزاف سخن نگفتهایم. ما متأسفانه شاهد آن نیستیم که مثلاً جوانانمان برای زندگی کردن در سرزمینشان با نگاه کردن به این عکسها و کتابها عشق بورزند.
عکاسان خارجی نسبت به ایرانیها چقدر در کارشان حرفهای بودهاند؟ مثلاً چقدر به نور، واقعه، حادثه، کادربندی و امثال آن در عکاسی جنگ توجه کردهاند؟
عکاسی جنگ بستگی چندانی به تکنیک ندارد. عکاسی جنگ در بستر محتوای دشت تراژدیها شکل میگیرد. شکل عکاسی ما با آنها بسیار تفاوت دارد؛ همانطور که نوع زندگی کردن آنها هم با ما فرق دارد.
میتوانید بهطور دقیق این تفاوت را بررسی کنید؟
من در جنگ ایران و عراق به نوعی سرباز بودم، اما عکاسانی مانند جیمز نچوی یا دان مککالین عکاسانی عقلانی نسبت به موضوع بودهاند. آنها در حاشیه وقایع جنگ به جستوجو میپردازند و طبعاً کتابهایشان هم زبانزد و فراگیر است. آنها تفاوت دیگری با عکاسان ایرانی دارند. اینکه در کنار رنجهای جنگ کنار مرگ نمیایستند و اتفاقاً در حاشیهاند و اندیشه خودشان را در آثارشان به تصویر میکشند. همچنین تحصیلات جامعهشناسی دارند و در امنیت هستند. درحقیقت عکاسان هنرمندیاند که درست میبینند و درست تشخیص میدهند، اما جنس عکاسی ما احساسی است و مثلاً در کتابهای «THEIMPOSED WAR» که اتفاقاً چندین جلد است و حاصل تلاش یک تیم عکاسی ایرانی است و دفتر اسناد جنگ و انقلاب اسلامی آن را منتشر کرده، جلوهگر است. آنها خالقاند، اما امثال من مانند سربازیم و در دل جنگ زندگی میکنیم. عکاسی ما وفادارانه اما کورکورانه است و عکاسی آنها وفادارانه اما عقلانی و خردگرایانه. عکاسی ما در سایه قدرت شکل میگیرد، اما عکاسی آنها از انسان سخن میگوید. بخشی از عکاسی آنها با واقعیتهای جنگ سخن میگوید و حتی تغییرات اجتماعیشان، در آن نقش پیدا میکند، اما عکاسی ما در حد روزنامهنگاری روزمره باقی مانده و مردم التفاتی هم به کتابهای گرانقیمت جنگ ندارند. روزنامه پر میشود و اطلاعات از جنگ در حد اخبار گذراست و از آن عبور میکنیم. اینها همه حاصل تجربههایی است که بعینه دیدهام؛ حاصل کتابهایی است که از جنگ آنها دیدهام و نمایشگاههایی که بعد از جنگ ایران و عراق در اروپا برپا شده و من در آنها شرکت کردهام و بخش قابلتوجهی از آنها تبدیل به کتاب شدهاند. کاملاً حس کردهام که من بهعنوان عکاس جنگ در سرزمین خودم غریب ماندهام و کسی هم به آثارم توجه چندانی ندارد، اما برعکس در آنجا احساس غرور و افتخار کردهام. نه اینکه آنها شیفته و شیدای عکسهای من بهعنوان عکاس ایرانی جنگ ایران و عراق باشند، بلکه آنها این را تکریم میکردند که من با صداقت وارد عرصه جنگ شدهام و وقایع را ثبت و ضبط کردهام.
مستندنگاری جنگ در دانشگاههای خارج نسبت به ایران چگونه تدریس میشود؟
در ایران بیشتر نمایشی است و دانشجویان و استادان دنبال نمره دادن و نمره گرفتن هستند. پس از جنگ این کار را انجام دادهاند، اما بسیار معمولی است و بهاصطلاح دم دستی تلقی میشود. در مقابل در کشورهای اروپایی عمیقتر از مجموع سخنانی است که اکنون دربارهاش صحبت میکنم. درواقع آنها حقیقت و واقعه جنگ را که در بدنه اجتماعی جامعه تبدیل به صلح شده، به تصویر میکشند و تدریس میکنند. متأسفانه این طرز فکر در اذهان عدهای هنوز وجود دارد که بهراحتی میگویند به من چه که عدهای جان خودشان را به خطر انداختهاند یا حتی بالاتر از آن، خودشان را به کشتن دادهاند! بهراحتی میگویند حتماً آنها امتیاز گرفتهاند! متأسفانه کسی در دانشگاههای ما درباره مستندنگاری واقعی جنگ صحبتی ندارد. در کشور ما براساس نوع مدارکی که دریافت میشود، این کار به نوعی تشریفات تبدیل شده و در رفتار و عملکرد اجتماع هم خاصیتی ندارد، اما برای آنها خاصیت و حاصل به همراه دارد. براساس همین نگاه در صنعتشان هم پیشرفت میکنند و در رفتار و عملکرد اجتماعیشان هم این پیشرفت بعینه دیده میشود و مسیری را طی میکنند که قابل تحسین است. نمیخواهم بگویم که آنها خیلی باهوشاند یا میفهمند و ما نمیفهمیم، اما آنها به این نتیجه منطقی رسیدهاند؛ چراکه تجربه کردهاند و از جنگ بهرهبرداری سیاسی نمیکنند. تجربیات ما ایرانیها اما گویی مدام از نقطه صفر دوباره تکرار میشود. کسی سراغ من نوعی نمیآید که از تجربههایم استفاده کند و برای نسلهای بعدی کتاب بنویسد یا عکسهایی را در قالب کتاب به جوانها بدهد و بدون تشریفات و پشتیبانی سیاسی، بخواهد تجربه را به نسل جوان انتقال دهد. این باعث میشود جوان ما از صفر شروع نکند و یک گام جلوتر از من باشد. در کشورهای دیگر بهگونه دیگر است. آقای «رابرت کاپا» را درست وسط صحنه قرار میدهند و شخصیت، رفتار، عملکرد و دغدغههایش را میشکافند. دانشگاههای آنها هم طبعاً در نوع عملکردشان با ما از بنیان تفاوت دارند و همه موضوعها را بهدرستی و فراست کارشناسی میکنند. این در حالی است که تا امروز کسی نسبت به عکاسی امثال من نمرهای نداده است. ما دائم براساس اینکه چقدر عکاس ما وفادار بوده و در دایره قدرت کجا ایستادهایم، کارهایمان را تجزیه و تحلیل میکنیم. در سازمان تبلیغات اسلامی حوزه هنری هم شاید تا به امروز قریب به هزار عنوان کتاب درباره جنگ چاپ شده باشد، اما خروجی ندارد. من 3نوع عکاسی برای جنگ کردهام؛ یکی ژورنالیستی، یکی تبلیغاتی ژورنالیستی و دیگری به تصویر کشیدن زشتیهای جنگ. پس از جنگ فقط مادران و همسران بهدنبال پیکر فرزندان و همسرانشان هستند و مردم عادی به زندگی معمولی که در پیش دارند، دل خوش میکنند و آن را پی میگیرند و تحولات اجتماعی بهگونهای شکل میگیرد که گویی جنگی در این کشور اتفاق نیفتاده است. اما عدهای که با رنج جنگ زندگیشان همچنان ادامه مییابد، گویی برای همیشه فراموش میشوند. در غرب عکس این موضوع صادق است؛ یعنی به آنها احترام میگذارند، درباره آنها کتابها نوشته میشود و عکسها در قالب کتاب با شمارگان بالا به فروش میرسد، اما ما گویی زود فراموش میکنیم و به زندگی عادی برمیگردیم.
و حرف آخر؟
واقعیت جنگ را نمیتوان نادیده گرفت. به هر حال روزی سر باز خواهد کرد و مشخص خواهد شد. در عین حال افق برایم روشن است که روزی میرسد که صداقت عکاسان ما ارج گذاشته خواهد شد و از نوع نگاه کاسبکارانه دور خواهیم شد تا نسلها فریب نخورند و محبت وطنشان بیشتر شوند و احساس تعلق به آب و خاکشان داشته باشند. امروز با گذشت 33سال از پایان جنگ تحمیلی بهقدری وقایع اجتماعی را پشت سر گذاشتهایم که متأسفانه موضوع دفاعمقدس به عمق تاریکخانه رفته و به محاق فراموشی سپرده شده است. این موقعیت هم مانند هزاران موقعیت دیگر گذراست. آنچه باقی میماند رگههای صداقت، انسانیت و دلسوزی در مستندات جنگ است.