به قدر وسع ،چراغان کنیم عید را
مریم ساحلی
ربنای آخرین روزماه رمضان طنین دیگری دارد. آوای «الله اکبر» اذان که در زمین و زمان میپیچد، نگاهمان میرود سمت بالا. ما سقف خانههای کوچک و بزرگ خویش را نمیبینیم، فقط آسمان است که به جان میخرد جان و جهان ما را و نه چشمها. عطر نان و چای مینشیند کنار انعکاس نور چراغ آویخته از سقف و ما دلمان نمیآید افطار کنیم. رفتگان در اتاقهای ذهنمان راه میروند تا یادمان باشد برایشان طلب مغفرت کنیم.
خواهشهای دل خودمان و نزدیکانمان و چهره و صدا و نوشتار آنها که خطاب به ما التماس دعا گفتهاند پیش چشمهامان جان میگیرد.
و اما آرزوهای رمضان امسال و پارسال یک تفاوت دیگر با همه رمضانهایی که پشت سر گذاشتهایم دارد و آن آرزوی کم شدن سایه این مرضی مهلک است که زندگیها را دگرگون کرده است.
پیله تنهایی ما را با دستان کریهاش بافته و انسانهای بسیاری را به عزای عزیزانشان نشانده است و درد همه این نیست و اندوهمان در هجوم این بیماری سنگینتر میشود وقتی هر روز سفره بسیاری از مردم خالیتر از پیش میشود. قامتهای خمیده بر سطلهای زباله، چشمان خالی از امید دستفروشان کنار پیادهرو، امواج حسرت بر چهره معصوم کودکان کار و دردسر کسبهای از رونق افتاده، حال و هوای این روزهامان را ابریتر از همیشه کرده است.
حکایت همه آنچه روزگار برخی را چنین تیره کرده یک سو و بیسر و سامانی دل و فکر آدمهایی که هنوز زنده هستند به عشق در یک سو؛ واقعیت این است که ما با همه تنگناهایی که دچارش هستیم نمیتوانیم دیگران را نبینیم. پایانماه رمضان نوید عید بزرگ آیینی است که همواره پیروانش را به مهر و بخشش فراخوانده است. کاش امسال اگر در توانمان است، ورای حساب و کتاب 3کیلو قوت غالب هر مسلمان، بخشندهتر باشیم.
بیتردید این بخشندگی بیش از آنکه باری از دوش نحیف هموطنی بردارد به روشنای آسمان دل ما میانجامد. دستهای برخیمان هم اگر خالی است، خیالی نیست که سلام و یاد و لبخند و گفتوگویی کوتاه هم میتواند شمعی بیفروزد در تاریکخانه روزگار کسی. ما میدانیم گامهای کوچکمان درمان انبوه دردهای دردمندان نیست اما به قول جناب سعدی: «به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل/ که گر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم.»