تناقض رقابت و همکاری در رابطه آمریکا و چین
جوزف نای- استاد دانشگاه هاروارد
رقابت قدرت بین آمریکا و چین وارد مرحله پیچیدهای شده و درصورتیکه درست مدیریت نشود، میتواند خطرناک باشد اما اگر واشنگتن درست عمل کند، این رقابت میتواند سازنده باشد. جو بایدن در سخنرانی اخیرش در کنگره آمریکا هشدار داد که پکن برای تبدیلشدن به قدرت اول جهان، خیلی مصمم است. اما او تأکید کرد که اجازه چنین اتفاقی را نمیدهد و این آمریکاست که پیروز میشود. موفقیت سیاستی که کاخ سفید در این زمینه در پیش میگیرد هم به پکن و هم به میزان تغییر مواضع واشنگتن، بستگی دارد.
حفظ برتری آمریکا در عرصه تکنولوژی، مهم و نیازمند سرمایهگذاری در حوزههای سرمایه انسانی و تحقیقات و توسعه است؛ بایدن برای هر دوبخش برنامه دارد. همزمان، آمریکا باید با تهدیدهای فراملی جدید مانند تغییرات آب وهوایی و همهگیری کرونا که تلفات آن از همه جنگهای این کشور از سال1945 تاکنون بیشتر بوده، دستوپنجه نرم کند. رویارویی با این چالشها نیاز به همکاری با چین و دیگر کشورها دارد.
بنابراین بایدن مسیر دشواری را در پیشرو دارد. او قدرتطلبی چین را به چشم «لحظه اسپوتنیک» میبیند. اگرچه رئیسجمهور آمریکا در سخنرانی اخیرش به فرانکلین روزولت و «رکود بزرگ» اشاره کرد و از جنگ سرد حرفی نزد اما اگر بخواهیم مقایسه بهتری داشته باشیم باید به دهه1950 اشاره کنیم؛ زمانی که دووایت آیزنهاور تحتتأثیر پرتاب ماهواره اسپوتنیک از سوی اتحادیه جماهیر شوروی، آمریکا را وارد مسیر سرمایهگذاری در عرصه آموزش، زیرساخت و تکنولوژیهای جدید کرد. سؤال این است که آیا واشنگتن میتواند دوباره چنین رویکردی را در پیش بگیرد؟
با اینکه قدرت چین رو به افزیش است اما این کشور در مقابل آمریکا ضعفهای زیادی دارد. با جغرافیا شروع کنیم؛ درحالیکه دورتا دور آمریکا را اقیانوسها و کشورهای همسایه دوست احاطه کردهاند، چین دائما با کشورهای اطرافش ازجمله هند، ژاپن و ویتنام درگیر است. از سوی دیگر، آمریکا یک کشور صادرکننده انرژی است، اما اقتصاد چین وابسته به واردات نفت از مسیر اقیانوس هند، جایی که آمریکا نفوذ دریایی قابل توجهی در آن دارد، است.
اهرم مهم دیگر آمریکا، قدرت مالی این کشور درنتیجه نفوذ دلار و نهادهای بینالمللی است. چین رؤیای چنین جایگاه مالی گستردهای را در جهان دارد. واحد پولی معتبر، بازار سرمایه گسترده و حاکمیت قانون، همان چیزهایی هستند که واشنگتن دارد و پکن ندارد. آمریکا در زمینه جمعیتی نیز برتری دارد؛ درشرایطی که تعداد جمعیت فعال این کشور روبه افزایش است، کشور رقیب با بحران پیرشدن جمعیت روبهروست. آمریکا همچنین در زمینه تکنولوژیهای کلیدی، پیشگام است و بهترین دانشگاههای جهان را در خود جا داده است. همزمان، چین نیز سرمایهگذاری گستردهای در حوزه تحقیقات و توسعه انجام داده و در برخی زمینهها رقابت نزدیکی با آمریکا دارد. پکن قصد دارد تا سال2030 تبدیل به قدرت برتر جهان در زمینه هوش مصنوعی شود و پیشرفتهای چشمگیری هم در این حوزه داشته است.
علاوه بر آن، پیشرفت تکنولوژی چین دیگر تنها بر پایه تقلید و کپیبرداری نیست. دولت دونالد ترامپ به درستی چین را بهدلیل نقض مالکیت معنوی و اقدامات تجاری ناعادلانه، مجازات کرد اما اگر آمریکا میخواهد در رقابت با چین در این حوزه موفق شود، باید تمرکز خود را بر پیشرفتهای داخلی بگذارد نه تحریم کشورهای خارجی.
بهنظر میرسد همانطور که چین، هند و دیگر اقتصادهای نوظهور به رشد خود ادامه میدهند، سهم آمریکا از اقتصاد جهان زیر30درصد باقی خواهد ماند. به علاوه، رشد قدرتهای دیگر، سازماندهی اقدامات جمعی را برای توسعه خدمات و کالاهای عمومی در جهان سختتر خواهد کرد. با وجود این، هیچ کشوری ازجمله چین نمیتواند جای آمریکا را در حوزههایی مانند منابع انرژی طی چند دهه آینده بگیرد.
رشد سریع اقتصادی در آسیا، یک توازن قدرت افقی در منطقه ایجاد کرده است. نفوذ چین با وجود کشورهایی مانند ژاپن، هند و استرالیا کنترل شده، بنابراین اگر واشنگتن متحدان خود را در منطقه حفظ کند، بعید است که پکن بتواند آمریکا را وادار به عقبنشینی از غرب اقیانوس آرام کند.
اما رقابت با چین فقط نیمی از مشکلات پیشروی بایدن است. ریچارد دانزیگ، کارشناس تکنولوژی معتقد است: «تکنولوژیهای قرن بیست و یکم فقط از بعد توزیع و گستره، جهانی نیستند بلکه پیامدهایشان نیز جهانی است. ویروسهای کامپیوتری، سیستمهای هوش مصنوعی یا اشعههایی که دیگران بهصورت اتفاقی تولید میکنند، میتواند به همان اندازه که برای خودشان چالش ایجاد میکند، برای بقیه هم دردسرساز شود.» به همین دلیل دانزیگ میگوید: «باید از معاهدهها، قواعد و طرحهای مشترک بهعنوان ابزاری برای مواجهه با خطرات بیشمار مشترک استفاده کرد».
در برخی حوزهها، رهبری یکجانبه آمریکا میتواند راهگشا باشد. برای مثال، نقش نیروی دریایی آمریکا برای برقراری نظم و حمایت از کشتیرانی آزاد در دریای چین جنوبی حیاتی است. اما وقتی صحبت از حوزههای فراملی جدید مانند تغییرات آب وهوایی و همهگیری میشود، موفقیت در گرو همکاری با دیگران است. واشنگتن به تنهایی نمیتواند این مسائل را حل کند، زیرا گازهای گلخانهای و بیماریهای واگیر، مرز یا نیروی نظامی قدرتمند نمیشناسند. در بسیاری حوزههای فراملی، توانمندسازی کشورهای دیگر میتواند به آمریکا کمک کند تا به اهداف خود دست پیدا کند. اگر بهرهوری انرژی چین ارتقا پیدا کند و این کشور دیاکسیدکربن کمتری تولید کند، آمریکا هم از آن سود میبرد. بنابراین واشنگتن در این حوزه چارهای جز همکاری با پکن ندارد. برخی ممکن است فکر کنند چین از چنین همکاری در حوزه آبوهوایی استقبال نمیکند اما نباید فراموش کنیم که پکن حتما از عواقب این بحران ازجمله آبشدن یخهای منطقه هیمالیا آگاه است و به همین دلیل هم شیجین پینگ، رئیسجمهور چین با وجود تنشهای دوکشور اخیرا در کنفرانس آبوهوایی رهبران جهان با حضور بایدن شرکت کرد.
یک سؤال اساسی برای اندازهگیری میزان موفقیت سیاست بایدن در قبال چین این است که آیا دوقدرت میتوانند در حوزه تأمین خدمات و کالاهای عمومی در جهان همکاری کنند، درحالیکه در دیگر حوزهها رقابت تنگاتنگی با یکدیگر دارند؟ رابطه چین و آمریکا یک «رقابت مشارکتی» و نیازمند تمرکز برابر در حوزههای متناقض است که قطعا کار آسانی نخواهد بود.
Project Syndicate