گاه و بیگاه
نگاهی به فیلم «بیگاه» که اخیراً بهصورت آنلاین اکران شده است
مهرداد طبرسی- روزنامهنگار
حسن اکرانهای آنلاین است که میتوان بسیاری از فیلمهایی را که در دوره اکرانشان به دلایل گوناگون مورد توجه قرار نگرفتهاند، تماشا کرد؛ بهویژه فیلمهای مستند و فیلمهای هنر و تجربه را که بهطور عمومی کمتر مجالی برای تماشایشان فراهم میشود. اما در مقابل عیب ماجرا اینجاست که میتوان دریافت بسیاری از فیلمهایی که مدعی بیتوجهی بودهاند عملاً قابلیت چندانی برای جذب تماشاگر نداشتهاند و بیتوجهی به آنها شامل بیتوجهی عمومی به سینمای تجربی و مستقل نمیشود. «بیگاه» ساخته پویا اشتهاردی که از فروردینماه در سایت هاشور (ویژه سینمای هنر و تجربه به نمایش درآمده) در این شمار قرار میگیرد.
اگر بخواهیم بدون لو دادن داستان قدری از «بیگاه» را تعریف کنیم در چند سطر مختصر چنین میتوان گفت: «بیگاه» قرار است شکلی از سینمای بومی جنوبی را به تصویر بکشد؛ موضوعاتی مثل سربازی که در منطقه مرزی خدمت میکند و میخواهد برای عروسی خواهرش به خانه برود و نمیتواند مرخصی بگیرد و خواهری که در آستانه گذار از کودکی به نوجوانی قرار است به عقد ناخدایی بزرگتر از خودش دربیاید و... در خلال قصه نیز آداب و آیینی مثل زار (جنگیری) به تصویر کشیده میشود.
در حقیقت فیلم «بیگاه» سراغ قصههایی رفته است که در چیزی که به نام سینمای بومی و سینمای مستقل میشناسیم بارها به تصویر درآمدهاند و قابلیتها و ظرفیتهایشان برای کشفهای تازه اندک است. فیلم هم نمیتواند روایت تازهای از قصههای آشنای سینمای بومی بهدست دهد.
در عین حال، حاوی نشانههایی است که در سینمای ایران بهعنوان مولفههای جشنوارهپسند شناخته میشوند؛ مثل نمایش نوعی بدویت در زندگی و فیلمسازی و اکتفا به حداقل گفتوگو و کلام در فیلم و استفاده از زبان بومی و... و ظاهراً هم توانسته در چند جشنواره خارجی جایزههایی کسب کند.
اما مسئله اصلی «بیگاه» به جز ویژگیهایی که نمایندگی میکند، آهنگ بسیار کند فیلم است که ظاهراً از ویژگیهای اجتنابناپذیر چنین فیلمهایی شده است. «بیگاه» بسیار کند است و حوصله تماشاگر را برای دنبال کردن داستان سر میبرد. در هم ریختن نماها و تدوین همزمان داستانهای گوناگون نیز بیشتر از اینکه به آهنگ فیلم کمک کند، به سردرگمی تماشاگر میانجامد.
به جز اینها «بیگاه» درست در بزنگاهها لنگ میزند؛ مثلاً اصلیترین صحنههای فیلم درگیری سرباز با مافوق است که خیلی سریع اجرا میشود و مسائل پس از آنکه اصلیترین کشمکش داستان است، بسیار راحت و قدری سهلگیرانه اتفاق میافتد یا اتفاقهای دیگری مثل گفتوگوهای خواستگاری و... که باز هم فیلم هنگام آنها به حداقلها در گفتوگو و اجرا اکتفا میکند و از پس اجرای کامل یک سکانس برنمیآید.
در عین حال فیلم آکنده است از نماهایی که بیشتر بهکار کلیپ میآید و قرار است ارزش زیباییشناسانه داشته باشد. چنین نماهایی هم از ویژگیهای فیلمهای جشنوارهای شده است، اما در بسیاری از فیلمها، ازجمله «بیگاه»، صرفاً به زمان فیلم اضافه میکند و نفس فیلم را میگیرد.
اگر تماشاگر حوصله و «بیگاه» را تا آخر دنبال کند، فیلم هرچه پیشتر میرود، خوشآهنگتر میشود. پسر نوجوان بسیار بهتر از سرباز بازی میکند و سفر و جستوجو از کندی دقیقههای نخست فیلم میکاهد.
«بیگاه» از فیلمهایی است که میتواند در تدوین دوباره کمی بهتر شود؛ البته اگر کارگردان نماهای دوستداشتنیاش از سیستان و بلوچستان و جنوب را کنار بگذارد و بیش از ارزش زیباییشناسانه نماها به کارکردشان در فیلم توجه کند، اما ضعفهای داستان و اجرا و بازی مسئلهای نیست که در تدوین دوباره بتوان راهحلی برای آنها پیدا کرد.