مرثیهای برای یک رؤیا
مسعود میر
فکر و ذکرمان شده زنده ماندن، چه زنده ماندنی؟ هر روز کوله درد بر دوشهایمان سنگینتر میشود و خبرهای تلخ چون خار بر پاهایمان فرو میرود. شرایط به واقع بسیار هولناک بهنظر میرسد و اگر بخواهیم این اوضاع را در مختصات هنر هفتم به تصویر بکشیم احتمالا مواجه میشویم با یکی از ترسناکترین و مخوفترین فیلمهای تاریخ سینما. سینما هم شده حکایت عجیب این روزها؛ یک هفته خبر میرسد که سالنها باز هستند و بیمشتری و هفته بعد همه فریاد میزنند که چرا سینماها تعطیل شدهاند؟ صبح ستاره سینما و کارگردان نامی راهی بیمارستان میشوند و قبل از غروب خبر میرسد آن خبرنگار سینمایی جانش را به کرونا باخته است.
یکی فریاد میزند سینما را تعطیل کنید تا مجبور نباشیم دارالایتام دایر کنیم برای بازماندگان جانباختههایش در پس و پشت دوربین و یکی میگوید دل بده به تست گریم آن ملیجک که لابد در گلدان نقره خودش را سبک میکند.
مرض بیداد میکند، دوایی ندارد و ویروس بر پیشانی مردم مهر نکبت زده است. در این وانفسا حرف از سینما و فیلم چونان پسته خوردن رئیسجمهور پیشین ینگه دنیا در استراحتگاه سفیر ایرانی، بیربط و دور از ذهن است. بهانه نوشتن این متن هم تازه کردن درد و مرور احوال بیدرمان نیست که فقط ذکر این مهم، بهانه بود که در دوردستهای رؤیا و هنر یکی دارد با خیال آسوده و بدون واهمه همهگیری، قاتلان ماه کامل را میسازد؛ یک وسترن تمام عیار درباره مرگ زنجیرهای سرخپوستهایی که در زمینهایشان نفت کشف شد اما سهمی از خوشبختیاش نبردند.
آقای کارگردان روی صندلیاش نشسته، عوامل پشت و جلوی دوربین با خیال آسوده از کووید-91 در حال رقم زدن بهترین درخشش تاریخ حرفهای خود هستند و صدها نفر از بومیان و محلیهای منطقه اوسیج از قبل حضور عوامل این فیلم و ساختهشدن یک محصول به درد بخور فرهنگی در حال کسب درآمد و کشف طعم رونق اقتصادی از طریق سینما هستند. حالا همه نگرانند که این پروژه ابتدای تابستان آینده اکران میشود یا انتهای آن. همین...
شما هم به این دیالوگ علاقهمند هستید که: خلق خدا به چه روز افتادهاند از تدبیر ما...