اریک رد: هم «همشهری کین» و هم شخصیت اصلیاش مانند پیاز آن ضربالمثل معروفاند: اگر ادعاهایشان را (مثل لایههای پوست پیاز) کنار بزنید، چیزی بهجا نمیماند. کین فاقد اصول عقیدتی است و در نهایت، دلسوزی او به حال خود که پوششی است بر شکستش، حاوی هیچ معنای دراماتیکی نیست. با وجود آن همه قدرت مادی، نقش او در طرح داستانی فیلم غیراساسی است زیرا وسیلهای است برای عیانشدن شخصیتهای دیگر. تاچر، قیم سابق او، میپرسد: «دلت میخواست چکاره میشدی؟» و ثروتمند جوان پاسخ میدهد: «هرچه تو بدت بیاید.» کین خیال میکند رسانههای گروهی در ید قدرت اوست، حال آنکه خود مخلوق آنهاست.
مشکل آن است که کین چیزی جز مجموعه اداهای تئاتریاش نیست و اینکه بخواهیم او را صرفا قربانی رسانههای گروهی، یا تصویر هجوگونه ویلیام رندولف هرست درنظر بگیریم، چیزی به جوهره ذاتی او افزوده نخواهد شد، زیرا خود فیلم شق دیگری برای تردستی او ارائه نمیکند. در مجموعه متنوع سبکهایش، نهتنها شبیه شخصیت کین بلکه همانند قصر کین -زانادو- با آن همه آثار هنری گوناگون است؛ همچنان که زانادو نیز در انتظار سررسیدن دلال حراجی پس از مرگ کین، همانند اغتشاش یک استودیوی فیلمسازی است. همشهری کین، فیلمی است که خود کین ممکن بود بسازد و در واقع هم آن را ساخت، زیرا هم بازیگر نقش او و هم کارگردان فیلم، جنبههای یکی از شگفتترین داستانهای سینما هستند: نقاب اجتماعی شومن حرفهای و شعبدهباز آماتوری به نام ارسن ولز.
با این همه، فیلم بهعنوان دیدگاه فردی خودپسند نسبت بهخودش، چندان هم متقاعدکننده نیست. هنگامی که ولز در مقام استاد تمهیدها و فضاهای سینمایی ظاهر میشود، فیلم بس زیبا و گیراست و آنگاه که تجسم شور و احساس میشود-کین سرگشته در سرسرای آینهها- گیرایی کمتری دارد. هرگاه که ولز وارد قلمرو احساسات میشود، زبانش لکنت پیدا میکند؛ مانند بسیاری خودپسندان، نمیتواند تراژدی یک فرد خودپسند را دریابد؛ مثلا اینکه مردم را چیزهایی میپندارد که بایستی از آنها بهرهبرداری کرد و نمیتواند جز این بیندیشد. و این ناتوانی هر آن معنایی را که طرح داستانی فیلم بهخود بگیرد تنزل میدهد. گزارشگری که میکوشد انگیزه اصلی زندگی کین را کشف کند، مجبور میشود اذعان کند جستوجویش بیثمر است و حتی اگر فرض کنیم که آخرین کلمه مشهور کین، «رزباد»(غنچه سرخ) - که گزارشگر هرگز در نمییابد، کلمهای است حک شده بر سورتمهای بچگانه- نماینده عشق ازلی نادیده گرفتهشدهای است، باز نمیتوان بر آن بود که از دسترفتن چنین عشقی معنا و مفهوم چندان عمیقی برای شاهزادهای چنین فرورفته در لاک داشته باشد. همشهری کین پر از اشتیاق شورمندانه نسبت به دوران کودکیای است که در واقع مورد تنفر بوده است (و اینجاست دلسوزی کین به حال خود) و آکنده از پیشگوییها و طرحریزیهای شکوهمندانه برای آیندهای است که ذاتا قابل پیشبینی نیست. اما آنجا که حقیقتی را لمس میکند، همانا هنگامی است که اذعان میکند آرزوی کین بهدستیافتن به موقعیتی خداگونه همواره باید به نتیجهای ناگوار بینجامد.
چهار شنبه 1 اردیبهشت 1400
کد مطلب :
128767
لینک کوتاه :
newspaper.hamshahrionline.ir/M8xxA
+
-
کلیه حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به روزنامه همشهری می باشد . ذکر مطالب با درج منبع مجاز است .
Copyright 2021 . All Rights Reserved